جستجو در سایت

1397/04/02 00:00

هیولای طرد شده

هیولای طرد شده

 

فیلم مری شلی نگاهی دارد به زندگی نویسنده‌ای به همین نام که رمان ترسناک فرانکنشتاین را نوشته است. نمی‌دانم تا چه حد بانو مری شلی را می‌شناسید و کتاب‌هایش را خواندید یا نه اما برای اینکه جذب به دانستن زندگی این زن بشوید، همین بس که بدانید او در ۱۸ سالگی فرانکنشتاین را خلق کرد و رمانش را نوشت؛ آن هم در سال ۱۸۱۹ میلادی. این زن نابغه‌ای در دوران خود بوده که تا امروز هم آثارش چندین بار دستمایه ساخت آثار هالیوودی و تلویزیونی قرار گرفته ولی فیلم مری شلی، تنها اثریست که تمام و کمال به زندگی او می‌پردازد. یک زندگی جالب و پر از چالش و درگیری‌های فکری، جنسی و ... مری که به او لقب دختر یاغی می‌دهد. مری شلی دختر تین ایجری بود با افکار جلوتر از نسل خودش و خوی سرکشی که با جامعه آن دوران سر سازگاری نداشت. ضمن اینکه شاید جالب باشد بدانید که نامادری‌اش جزو اولین زنان و مولف‌های فمنيسم در دنیا بود و پدرش نویسنده و فیلسوف، همچنین شوهرش شاعر بزرگی در زمان خود بود و مری از دوستان صمیمی لرد بایرون، شاعر معروف انگلیسی و همچنین رفیق جان پولیدوری، خالق خون آشام‌ها در ادبیات بود. این حجم از داستان و محتوا در زندگی مری شلی و اطرافیانش وجود دارد و او را تبدیل به کاراکتری اسرار آمیز در دنیای ادبیات می‌کند.

هیچ کتاب دیگری جز فرانکنشتاین از مری شلی به فارسی ترجمه نشده و این مساله باعث تاسف است؛ چرا که او نویسنده حداقل 10 رمان دیگر است که هر یک در زمان خود جنجالی به پا کردند. مری شلی در همان سنین جوانی رمانی درباره عشق تابو و ممنوعه پدر و دختر نوشت و کمی بعدتر داستانی تخیلی در جهانی تخیلی (همچون داستان ارباب حلقه‌ها و نارنیا و... که در جهانی تخیلی می‌گذرد) نوشت که همگی جزو آثار قوی ادبیات انگستان به حساب می‌آيند.

فیلم از ۱۶ سالگی مری شلی (با بازی ال فانینگ) شروع می‌شود؛ زمانی که او پیش پدر و نامادری و خواهر ناتنی‌اش زندگی می‌کند و در خفا داستان‌های اشباح می‌خواند. در آن زمان داستان‌های ترسناک و اشباح در باور عمومی داستان‌های سخیف بودند که قشر روشنفکر جامعه آن‌ها را مطالعه نمی‌کردند. اما مری گادوین (نام خانوادگی خود مری، گادوین بود) دور از چشم پدر فیلسوف و مادر جامعه شناسش، علاقه شدیدی به این نوع داستان ها دارد و آن‌ها را در قبرستان شهرشان می‌خواند تا جو ترسناک‌تری برای او بیافرینند.

مری در یک سفر به اسکاتلند با مردی به نام شلی آشنا می‌شود که ۲۱ سال دارد و شاعر معروفی است و البته جزو مریدان پدر مری. مری و شلی عاشق هم می‌شوند و با وجود مخالفت پدر مری با یکدیگر فرار می‌کنند. مری خواهر ناتنی خود را نیز همراه خود می‌برد و زندگی تازه‌ای را با شلی آغاز می‌کند؛ مردی که در زندگی کم کم روی واقعی‌اش را نشان می‌دهد و مشخص می‌شود که به عشق آزاد ایمان دارد و تعهد و وابستگی را در چارچوب روابط جنسی و عاطفی نمی‌پذیرد... .

اگر در زندگی مری شلی کند و کاو کرده باشید، متوجه این موضوع می‌شوید که فیلم با واقعیت زندگی مری تفاوت‌های زیادی دارد و از بسیاری از مسائل مهم زندگی او به راحتی گذر می‌کند. کارگردان انگار لیستی از وقایع نگاری زندگی مری شلی را در دست گرفته و به سرعت آن‌ها را مرور کند و کنار هر یک تیک می‌زند تا به بخش بعدی زندگی مری برسد. این موضوع گرچه ریتم فیلم را در دو ساعت حفظ کرده اما با واقعیت کمی فرق دارد. جنبه‌هایی از زندگی مری به خوبی در فیلم درشت شده از جمله اینکه می‌توان او را جزو اولین فمنیسم‌های دنیا دانست و عقاید و باورهایش در این باره به زمان خود حايز اهمیت بوده ولی خوی سرکش و دیوانه‌وار مری از فیلم حذف شده و او شبیه قدیسه‌ای در بین منحرفان جنسی و عقده‌ای شده است. یکی از بخش‌های طولانی فیلم اقامت مری ، خواهر و همسرش در کاخ لرد بایدون به همراه جان پولیدوری است. این واقعیت تاریخی بسیار مهم بوده؛ چرا که بزرگان ادبیات انگستان چندین شب پیش هم زندگی کرده‌اند و اتفاقاتی در این ایام رخ داده که درست جزییاتش مشخص نیست اما در هر حال منجر به نوشته شدن فرانکنشتاین و ظهور پدیده خون آشام در ادبیات بوده است. گذران ایام مری و خانواده‌اش در کنار لرد بایدون بارها و بارها تبدیل به فیلم و تئاتر شده و هرکس برداشت خود را از این چند شب اقامت دارد اما چیزهایی که در میان بيشتر روایت‌ها وجود دارد، بازی دیوانه‌وار نوشتن داستان ترسناک، مست بودن دايمی این جمع و شور و هیجانات جنسی آن‌ها به یکدیگر در طول این زمان بوده که فیلم مری شلی با احتیاط از آن‌ها حرف می‌زند. این احتیاط و خودسانسوری لطمه‌ای به فیلم وارد کرده که جبران ناپذیر است و کارگردان برای نگرفتن درجه R (بزرگسال) فیلمش، محتوا را قربانی کرده است.

ال فنینگ در این روزها از خواهر خود، داکوتا فانینگ پیشی گرفته و اسم و رسم بهتری از خود به جای گذاشته است. او نقش مری شلی را خوب ایفا می‌کند اما بیشتر از یک تین ایجر سرکش نمی‌تواند آن را در بیاورد و از آغاز تا پایان داستان که برهه زمانی چند ساله‌ای را در برمی‌گیرد، یکسان بازی می‌کند. این موضوع از اواسط فیلم به بعد بازی او را زیر سوال می‌برد.

فیلمنامه با وجود تغییرات ریز و درشت واقعیات تاریخی، می‌تواند یک شمایل کلی از مری شلی و اثر جاویدان او به بیننده بدهد. ربط دادن زندگی پر فراز و نشیب مری شلی به داستان فرانکنشتاین، خوانندگان کتاب را از خود بیخود کرده و نگاه آنان به این اثر ادبی را عوض (و بسیار بهتر) می‌کند. هیولایی که مری شلی در کتابش آن را از تکه‌های جسد دیگران خلق می‌کند، هیولایی است سرخورده از مخلق خود که او را می‌پرستد و نمی‌تواند عشق واقعی را پیدا کند. اوج تجسم خیال دانشمند کتاب چسباندن تکه‌های جنازه به یکدیگر است و موجودی که دانشمند درست می‌کند، چیزی زشت‌تر از انسان و با روحیاتی انسانی است.

داستان زندگی مری شلی و اطرافیان مشهور او آن‌قدر محتوا و پتانسیل دارد که در یک سریال جمع شود و پرداخت دو ساعته به آن‌ها، مختصری از زندگی این نویسنده عجیب و غریب انگلیسی است. شاید با نگاه به فیلم زندگی او بتوانیم به معنای پنهان و عمیق فرانکنشتاین پی ببریم و هیولای درون خودمان را در آن ببینیم که به هر دری می‌زند، باز یک هیولای طرد شده است.