جستجو در سایت

1397/03/04 00:00

غباری که قلبم از آن زنگار بست

غباری که قلبم از آن زنگار بست

  

« مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می‌دهند و خدا را بسیار یاد می‌کنند، و به هنگامی که مورد ستم واقع می‌شوند به دفاع از خویش (و مؤمنان) و انتقام گرفتن برمی‌خیزند؛ آنها که ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه بازگشت گاهی باز خواهند گشت؟! » « الشعرا – 227 »

انتقام کهن‌ترین پیرنگ داستانی-نمایشی در جهان است، در کهن‌ترین اساطیر یونانی همواره پیرنگ انتقام خدایان از یکدیگر و از آدمیان نقش اصلی را دارد. زئوس برای انتقام از پدرش اورانوس که برادران و خواهرانش را در زمان کودکی خورده بود دست به قیام زد و انتقام گرفت. بعد از آن در داستانی دیگر انتقام سختی از پرومتئوس گرفت که به او خیانت کرده بود، و زان پس بود که پیرنگ انتقام از داستان‌های آسمان‌ها به داستان‌های زمینی راه یافت، ادیپ، آژاکس، الکترا و بسیاری دیگر قربانی انتقام خدایان از انسان‌ها شدند، این روند ادامه یافت تا پیرنگ انتقام روندی زمین‌تر به خود گرفت، هملت نمونه درخشان انتقام انسانی از انسان دیگر به سبب پدرکشی و تعارض به مادر بود. کماکان بعد از گذر چندین قرن و با توجه به روند تمدن و تفکر صلح‌طلبی! انسان و سیاه‌کردن کاغذهای بسیار در ثنای عفو و بخشش همچنان پیرنگ انتقام از محبوب‌ترین پیرنگ‌ها در بین دوستداران ادبیات و سینماست. شاید به همین علت است که اعراب می‌گویند « انتقام لذتی الهی است». هرچند روح بزرگ‌منش است که عفو می‌کند و در ازای عفو رضایت پروردگار را به دست می‌آورد، اما روح زخم‌خورده نیز انتقام می‌گیرد، زیرا مطالبه زمینی و خون‌بها خود را از آسمان می‌جوید. 

اغلب در پیرنگ انتقام، داستان از نقطه‌ای آغاز می‌گردد که جنایت در پیش داستان اتفاق افتاده است و قهرمان داستان در یک کشف و شهود متوجه جنایت می‌شود و پس از ناامیدی از روند طبیعی برای مجازات خاطی خود دست به انتقام می‌زند. این روند در آثاری مانند هملت اثر شکسپیر، ادیپ اثر سوفوکل و عشق بعد از مرگ اثر کالدرون به وضوح مشخص است. بنابراین اگر بخواهیم مولفه‌های اصلی پیرنگ انتقام را یاد کنیم، نخست جنایت بر علیه قهرمان یا نزدیکانش، دوم : ناامیدی قهرمان از نیروهای طبیعی و قوانین برای مجازات جنایتکار و سوم : اقدام برای انتقام ورای قوانین است. اما داستان فیلم لاتاری با پیش‌داستانی بسیاری کم‌رنگ آغاز می‌شود، پیش‌داستان فیلم لاتاری تنها یک سبقه شخصیت‌پردازانه برای شخصیت‌ها در نظر دارد و هیچ ساختار داستانی را تدارک ندیده است، در نخستین صحنه با امیرعلی و نوشین مواجه هستیم که در رویایی ماجراجویانه و از سر جوانی درصدد ثبت نام برای بلیط لاتاری و مهاجرت به ایالات متحده هستند، در همین راستا داستان در حال گسترش خود و معرفی فضای شخصیت‌ها خانواده نوشین را معرفی می‌کند، دیالوگ‌های امیرعلی و نوشین در مترو موقعیت خانواده نوشین را مشخص می‌کند، پدری ورشکسته، برادری که بخاطر بدهی در زندان است و برادری کوچک‌تر که به علت ورشکستگی پدر و تغییر در درسه و محل زندگی از لحاظ برقراری ارتباط دچار مشکل است. این صحنه و اطلاعات ماحصل از این صحنه را می‌توان پتانسیل و ظرفیت داستان فیلم لاتاری عنوان کرد، پتانسیلی که در نزد قهرمان نیست و همین امر تا پایان تسری می‌یابد که به تفصیل توضیح خواهیم داد. صحنه بعد در داستان مواجه امیرعلی با پدر نوشین در ساختمان شهرداری است، قهرمان داستان در این صحنه با نخستین نیروی مخالف خود مواجه می‌شود، پدری سرسخت، غیرقابل نفوذ و بی منطق که شخصیتی تک بعدی دارد، در کنار پدر نوشین دومین نیروی مخالف قهرمان که درجه بالاتری دارد نیز ظاهر می‌شود «سامی» به عنوان ضد قهرمان نخستین بار در داستان با همراهی پدر نوشین دیده می‌شود. امیرعلی بار دیگر در مواجه با نیروی مخالف داستان که قدرتش ارتقا یافته است ناکام می‌ماند، روند داستان تا بدین لحظه پرولوگ و مقدمه‌چینی بود که به معارفه شخصیت‌ها و فضای داستان می‌پرداخت اما صحنه بعد که امیرعلی و نوشین در خیابان مشغول غذا خوردن هستند، حادثه محرک داستان اتفاق می‌افتد، نوشین خبر از مسافرت خود به دبی برای کار و پرداخت بدهی پدرش و نیما برادرش می‌دهد، امیرعلی در مقام قهرمان دوباره در نفوذ در خانواده نوشین و منصرف کردن او ناکام می‌ماند. در این مسیر برای نخستین بار امیرعلی دست به دامن شخصیت موسی می‌شود. هرچند که موسی نیز نمی‌تواند پدر نوشین را متقاعد کند اما معارفه موسی به عنوان پیر و مرشد برای امیرعلی که حتی بر پدرش مقدم است کاشتی است که محاصلش بعدتر در فیلم‌نامه بروز پیدا می‌کند. صحنه بعدی ملاقات امیرعلی با نیما در زندان است که موسی آن را هماهنگ می‌کند، این صحنه شخصیت موسی را به عنوان یک شخصیت پرنفوذ در قانون نشان می‌دهد که ارتباط بسیار نزدیکی با امیرعلی دارد و تنها یک مربی ساده فوتبال نیست. با صحنه رفتن نوشین به دبی، امیرعلی به عنوان قهرمان در واقع کاملا در مسیر عاشقی خود شکست می‌خورد. داستان در این نقطه به دوراهی می‌رسد که تم خود را مشخص کند، امیرعلی به عنوان قهرمان باید در پیرنگ جستجو به دنبال نوشین به دبی برود و او را بیابد ؟ یا در پیرنگ انتقام باید در تهران به دنبال «سامی» باشد و از او انتقام بگیرد؟ نوع برخورد نوشین با امیرعلی پیش از رفتن به دبی و پاسخ ندادن پیام‌های او و خداحافظی با پیام ویدئویی انتخاب اول را از قهمران سلب می‌کند، زیرا در صورت یافتن نوشین در دبی او به تهران بازنخواهد گشت. بنابراین پیرنگ انتقام هرچند با درصد اهمیت پایین اما تم غالب در فیلم‌نامه می‌شود. امیرعلی و شخصیت همرازش با تعقیب «سامی» پیرنگ انتقام را آغاز می‌کنند، در این مسیر اطلاعاتی که امیرعلی از سامی به دست می‌آورد را در اختیار پدر نوشین قرار می‌دهد که به علت همان شخصیت تک بعدی پدر نوشین کماکان با امیرعلی مخالفت می‌کند و حرفهایش را نمی‌شنود. در این نقطه امیرعلی تمام امید خود را از خانواده نوشین قطع می‌کند و نخستین باری که از پیگیری ناامید می‌شود در این صحنه رقم می‌خورد. نقطه عطف اول داستان و پایان پرده اول در صحنه مواجه امیرعلی با مرگ نوشین است، پرده اول مفصل و طولانی داستان با مرگ نوشین خاتمه می‌یابد، هرچند که این طولانی بودن به شدت برای داستان پربار است و متریال فراوانی برای ادامه داستان تدارک می‌بیند. پرده دوم داستان قسمت تغییر است، تغییر انگیزه‌ها، تغییر رفتار و منش شخصیت‌ها، تغییر رنگ و بوی داستان از یک داستان عاشقانه به یک داستان جنایی، این تغییرات ماحصل خودکشی نوشین در دبی است. داستان در پرده اول همواره با خرده پرسش‌هایی مواجه بود که التهاب پایینی برای مخاطب داشتند، و میزان خطر آنان برای شخصیت‌ها و داستان پایین بود اما در آغاز پرده دوم پرسش قدرتمند و برنده‌ای شکل می‌گیرد، چرا نوشین خودکشی کرده است؟ نخستین جرقه‌ای که این پرسش پدید می‌آورد در صحنه زیرزمین و درگیری بین نیما و پدرش درمی‌گیرد. صحنه بعد که درگیری در دفتر سامی است، ماحصل همان پیرنگ انتقام پرده اول است که به نقطه اوج خود می‌رسد، اما پس از مرگ نوشین حال این انتقام پر‌رنگ‌تر می‌شود همچنین نبود سامی در تهران مسئله انتقام را جدی‌تر می‌کند. نیما که در درگیری دفتر سامی نقش اصلی را داشت به زندان بازمی‌گردد، به نوعی نیما از مسیری که امیرعلی برای انتقام باید طی کند بازمی‌ماند. اما موسی به واسطه ارتباطات خود امیرعلی را همراهی می‌کند، صحنه‌های دادستانی و مرتضی به عنوان نیروی امنیت ملی، امیرعلی و موسی را با ناامید شدن از قانون مواجه می‌کنند. امیرعلی کاملا تنها بین خانواده نوشین که حتی حاضر به شکایت نیستند و قانون امنیتی که نمی‌تواند در کشور دیگر عملیات انجام دهد سرگردان می‌ماند، موسی نیز در دیالوگی به مرتضی می‌گوید « من خونه بودم به این امید که رفیقام هستن » متوجه می‌شود که امید به قوانین نمی‌توان داشت و باید خودش کاری کند. رابطه موسی و امیرعلی در این نقطه کامل می‌شود. نقطه‌ای از داستان که امیرعلی و موسی هر دو تنها مانده‌اند و برای رسیدن به آمال و آرامششان خودشان دست به کنش بزنند. موسی به عنوان شخصیت استاد قهرمان، پیشنهاد سفر به دبی و اقدام فردی را مطرح می‌کند و رابطه ارشاد و مرشدی با قبول کردن امیرعلی کامل می‌شود. حال می‌توان استحاله دو شخصیت در یکدیگر را دید که اگر موسی نیز در داستان حضور پررنگ نداشت امیرعلی با توجه به خط فکری که از او گرفته است مانند موسی شده است. بنابراین قهرمان داستان به نوعی متکثر می‌شود. در این بین خواهر نوشین با در اختیار گذاشتن وسایل نوشین کور سوی امیدی را برای امیرعلی باز می‌کند، امیرعلی از تلگرام نوشین، شماره تماس دختری که در دبی دوست نوشین بوده را پیدا می‌کند و مرجان سرنخی برای امیرعلی و موسی می‌شود که راهی دبی می‌شوند. موسی با فروش ماشین خود و امیرعلی با دادن موتور سیکلت خود به دوستش و اصرارش به فروش به طریق استعاری از تمام داشته‌های خود می‌گذرند و راهی دبی می‌شوند تا انتقام خود را بگیرند. سفر به دبی نقطه عطف دوم و پایان پرده دوم داستان است، پرده سوم با ورود به دبی آغاز می‌شود، نقطه‌ای از داستان که شخصیت‌های حاشیه‌ای حذف شدند و شخصیت‌های تاثیرگذار برای نتیجه داستان مانده‌اند. نکته مهم در داستان رعایت مولفه‌های پیرنگ انتقام است، در نقطه عطف اول جنایت بر علیه قهرمان رخ می‌دهد و در نقطه عطف دوم قهرمان که از قوانین و مجازات جنایتکار ناامید شده خود راهی سفر می‌شود. در پرده سوم داستان نیروهای مخالف و موافق روشن‌تر و واضح‌تر می‌شوند. سامی و شیخ هلال و مرجان در سمت نیروی متخاصم و امیرعلی و موسی و نعیم که دوست قدیمی موسی است از سوی دیگر در این جدال حضور دارند. نعیم به عنوان شخصیت یاری‌دهنده، مسیر را برای قهرمان هموار می‌کند، او خانه و ماشین را برای موسی و امیرعلی فراهم می‌کند و اوست که در تعقیب و مراقبت آدرس‌ها و خانه‌ها را پیدا می‌کند. به نوعی در پرده سوم پیرنگ انتقام با پیرنگ جستجو در راستا یکدیگر پیش می‌روند. نگهبانی برای پیدا کردن سامی که به صورت شیفتی انجام می‌شود یا صحنه‌های تعقیب کردن سامی پس از یافتنش خود موید این موضوع است، اما نکته اصلی در پرده سوم جرقه‌ای است که مرجان برای امیرعلی بوجود می‌آورد، امیرعلی که مرجان را در کنار سامی می‌بیند با ترفندی او را دور از سامی پیدا می‌کند و از او اطلاعاتی درباره نوشین می‌خواهد. مرجان نیز با ارسال ویدئو سامی مبنی بر جلب رضایت نوشین برای ارتباط با شیخ هلال، نقش خود را ایفا می‌کند. امیرعلی و موسی که برای انتقام قصد ورود به خانه سامی را دارند توسط مرتضی مامور امنیتی غافل‌گیر شده و به خانه نعیم بازمی‌گردند. مرتضی اجازه انتقام و ماندن در دبی را به آنان نمی‌دهد و بلیط بازگشت به تهران را برایشان تهیه می‌کند. داستان در این لحظه به التهاب نهایی خود می‌رسد، قهرمان با گذر از مرزها و قوانین کشور خارجی باید از قوانین ایران نیز گذر کند تا بتواند عمل قهرمانانه خود را انجام دهد. این التهاب است که نقطه اوج داستان را پدید می‌آورد. موسی و امیرعلی با تمرد از حرف مرتضی و خروج از خانه نعیم به صورت انفرادی دست به انتقام می‌زنند، امیرعلی به خانه سامی می‌رود و در خانه با او درگیر می‌شود، هرچند که در نهایت مرتضی او را نجات می‌دهد و سامی را می‌کشد اما موفق به انتقام می‌شود و موسی نیز موفق می‌شود شیخ هلال را بکشد و انتقام نوشین را بگیرد. نقطه اوج داستان که بر نقطه پایانی منطبق است نوعی احساس رهایی در خاطب را سبب می‌شود که ناشی از همان لذت انتقام و همسویی نیروهای داخلی است. هرچند که در زیرلایه‌های داستان شخصیت موسی سرنوشتی تراژیک دارد و مانند قهرمان تراژیک خود را فدا می‌کند تا جامعه در آسایش و در مسیر بالندگی و بهتر شدن حرکت کند. این عمل قهرمانانه بیشتر در طول داستان در شخصیتی شکل می‌گیرد که از حاشیه داستان به عنوان مربی فوتبال به مسیر اصلی کشیده شد و قهرمانانه خود را فدای اصول و ایده‌های ذهنی خود کرد. چنین چیدمانی در شخصیت‌پردازی ماحصل شخصیت‌های دیونیزوسی است که تابع احساسات هستند و با یک شوریدگی و غلیان احساسات دست به کنش‌هایی می‌زنند که قهرمانانه است و مخاطب را مجذوب و شیفته خود می‌کنند، امیرعلی نیز به عنوان شاگرد موسی مسیر این نوع شخصیت را طی می‌کند، حتی مرتضی نیز در انتهای داستان نشان داد که وجه منطقی و عقلانی شخصیتش که نزدیک به شخصیت‌های آپولونی و منطق محور است تنها برای همسو شدن با قوانین است و هر انسانی به صورت ناخودآگاه شخصیت دیونیزوسی‌اش خفته است و با توجه به اتفاقات پیرامون می‌تواند بیدار شود و دست به کنش بزند. پیرنگ انتقام نیز بر پایه شخصیت‌های دیونیزوسی شکل می‌گیرند شخصیت‌هایی که احساسات آنان فرای قانون‌های منطقی و آپولونی است و آنان را از پوسته محافظه‌کار خود بیرون می‌آورد و باعث می‌شود به یک قهرمان تبدیل شوند. اما نکته قابل تامل این گزاره از  نیچه در کتاب زایش تراژدی یونانی است که به آن اشاره و اعلام داشت که تراژدی از برخورد و هم‌آمیزی نیروهای آپولونی و دیونیزوسی حاصل می‌آید. نکته‌ای که در فیلم‌نامه لاتاری آن را پی می‌گیرد. تراژدی که شخصیت‌ها در آن گرفتار هستند، شخصیت‌هایی که برای رسیدن به آرامش روحی خود باید خود را فدا کنند و زندگی خود را در آینده با مشکلات فراوان روبه‌رو کنند، شخصیتی نظیر موسی که به علت مناسبات قانونی خود را برای همیشه گرفتار قوانین کشوری دیگر کرد و امیرعلی که حتی پس از بازگشت به ایران نیز همواره باید زندگی را زیر سایه اتفاقات این داستان سپری کند. در زیر لایه داستان لاتاری ورای داستان قهرمانانه و پایان دلنشینی که تدارک می‌بیند چنین غمی نهفته است. 


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط