اثری دقیق و زیبا

ترجمه اختصاصی سلام سینما
مسأله اساسی در فیلمهای قصهگو همیشه درباره نحوه برخورد با موسیقی متن است و تعداد کمی از فیلمسازان در این خصوص دست به اقداماتی زدهاند. بهطور کلی، در تبدیل فیلمها به چیزی شبیه به نمایشهای فیلمبرداریشده، ضبط صدا بهعنوان روشی بهشدت غیرخلاقانه بهکار گرفته شده است. حتی بسیاری از فیلمهای بزرگ نیز به این عادت انکارناپذیر دچار میشوند و بهجای تأکید بر مونولوگهای درونی مداوم شخصیتها، به دیالوگهای مربوط به حرکات عینی فیلم تمرکز دارند. بااینحال، مصنوعی بودن صداگذاری هم خطر افتادن در دام کنوانسیون را بههمراه دارد.
مایک میلز در فیلم جدیدش «بیا بیا»، روش مبتکرانه و بهشدت تأثیرگذاری را برای بهنمایش گذاشتن بازتابهای فکری و خاطرات سرشار شخصیتهایش ارائه میکند. او موسیقی متن فیلم - و زندگی عاشقانه - را با پیچیده کردن درام در فرم پیچیده می کند. "بیا بیا" یک ملودرام ظریف و متلاطم است که توسط یک جریان مستند تقویت شده است. نتیجه فیلمی با ظرفیت فوق العاده است. متعادل و دیوانه، مراقبه و پرانرژی، از نظر عاطفی صمیمانه و به شدت بحث برانگیز، به شدت صمیمی و گسترده از جهان، دقیقا و عمدتاً خود به خود ساخته شده است. علاوه بر این، او نه تنها شخصیت هایش، بلکه بازیگرانش را وارد گرداب زندگی درونی سینمایی می کند و به این ترتیب نمایش خارق العاده ای از هنر خود می سازد.
قهرمان داستان، جانی (واکین فینیکس)، یک تهیه کننده رادیویی مقیم نیویورک و شخصیت روی آنتن است. فیلم با او در دیترویت شروع می شود، جایی که او روی یک پروژه طولانی مدت کار می کند که شامل مصاحبه با جوانان - کودکان، نیمه نوجوانان و نوجوانان - در مورد زندگی آنها و انتظارات آنها برای آینده است. (فیلم با صدای این بچه ها در موسیقی متن شروع می شود.) جانی مصاحبهها را خودش ضبط میکند، با وسایل صوتی بزرگ قدیمی سفر میکند، و در پایان روز، وارد اتاق هتلش میشود، به ضبطها گوش میدهد و سپس از همان ابزار به عنوان یک دفترچه یادداشت صوتی استفاده میکند، و با میکروفون صحبت میکند تا صدای خود را ضبط کند. یادداشت ها و تأملاتی در مورد چگونگی قالب بندی و ارائه مصاحبه ها.
این رویداد با یک تماس تلفنی آغاز شد: جانی از انزوای اتاق هتلش، به مناسبت یک سالگی درگذشت مادرشان، با خواهرش، ویو (گیب هافمن)، نویسنده و استاد لس آنجلس تماس گرفت. واضح است که این اولین باری است که خواهر و برادر از آن زمان صحبت می کنند. به نظر می رسد در مورد آنچه در روزهای پایانی او اتفاق افتاده، تلخی پایداری وجود دارد. اما اکنون ویو خبر دیگری دارد: همسرش پل (اسکات مک انری) که در دنیای موسیقی کلاسیک کار می کند، در سانفرانسیسکو شغلی پیدا کرد. او به اوکلند نقل مکان کرده است اما از یک بیماری روانی رنج می برد و باید توسط Viv در آنجا تحت مراقبت قرار گیرد. جانی بدون تردید داوطلب می شود تا همه چیز را رها کند. او به لس آنجلس سفر می کند تا برای چند روز به خانه ویو نقل مکان کند و از پسر نه ساله او، جسی (وودی نورمن) که به خوبی او را نمی شناسد، مراقبت کند. سپس پل بدتر می شود و ویو باید اقامت خود را در اوکلند طولانی کند. جانی باید برای چند مصاحبه برنامه ریزی شده به نیویورک برگردد، بنابراین جسی را با خود می برد - و وقتی ویو دوباره اقامتش را تمدید کرد، جانی جسی را برای مصاحبه های بیشتر به نیواورلئان در یک سفر جاده ای می آورد، که هم چالش برانگیز و هم عمیق تر هستند. سفت شدن رابطه بین برادرزاده ام و عمویش.
جسی یک کودک زودرس و خاص، پر از هوس های الهام بخش است که تنهایی، نیازهای عاطفی گسترده و ناگفته اش را پنهان و آشکار می کند. (به عنوان مثال، او یک برنامه روتین دقیق قبل از خواب دارد که شامل تظاهر به یتیم بودن است، وانمود می کند که ویو - یا اکنون جانی - پدر و مادری است که فرزندش مرده است و جسی جایگزین او می شود.) جسی یک یادگیرنده حریص است و حتی بیشتر. بنابراین، صاعقه ای از احساسات را با احساس درام غریزی تکانشی هدایت می کند. گاهی اوقات او این کار را به روشی کلاسیک (اما بی پروا جسورانه و مبتکرانه) انجام می دهد. گاه نوازش های شفاهی شگفتی های شاعرانه محاوره ای یا پرسش های قاطعانه و بی بند و بار در مورد زندگی بزرگترهای اطرافش را ترجیح می دهد. نیازهای عظیم آنها برای او مرموز و وحشتناک است. او مصمم است که با درخواست توضیح، به دنبال روشنگری یا حداقل تسلیت باشد.
جانی که فرزندی ندارد (و هیچ شریکی هم ندارد - جسی مشتاق است از او بپرسد که چرا نه)، ناگهان مسئولیت هایی را بر عهده گرفت که برای آنها آموزش کمی ندیده بود. (بچه دار نشدن جانی کلید این رابطه است – هیچ پسرعموی آن را واسطه نمی کند.) ویو – که مدت هاست تحت الشعاع قرار گرفتن با یک کودک نابالغ بدون فیلتر قرار گرفته است در حالی که تلاش می کرد کارش را انجام دهد – جانی در جریان این روند صحبت کرد. ترکیبی ریشهدار از مراقبت واقعی و همدلی بدبینانه. . وقتی جسی از جانی می پرسد که چرا او و ویو با هم حرف نمی زنند، فیلم به یک فلش بک می رود، به اتاق بیمارستان، جایی که ویو از شوخ طبعی جانی در مورد مادر گیج و در حال مرگشان (دبورا استرنگ) ناراحت می شود و مدت ها پیش ناراحتی های خفه کننده خانواده را از بین می برد - درست است. به شخصیت - ایجاد یک یادداشت تحلیلی در مورد پویایی خانواده به طور کلی. این یک صحنه کوتاه است اما عمیقا آشکار کننده است. مانند بسیاری از نتهای عاقلانه و حساسی که موسیقی متن فیلم «بیا بیا» را پر میکنند، در تار و پود درام مرتبه دومی از تفسیر فلسفی را میبافد که با زندگی شخصیتها همسو میشود، اما به نظر میرسد خارج از آنها قرار دارد. ، نگاه کردن به گذشته با خرد به دست آمده به ندرت.
چه جانی در حال مکالمه با جسی باشد یا در تماس تلفنی با ویو، تنها نشسته و به میکروفون خود فکر می کند یا به آنچه روی او ضبط شده گوش می دهد یا حتی پیام های متنی می فرستد و می خواند، تجربیات او - زندگی اش با زبان - صداهای بسیاری را تداعی می کند. و صداهای درون صداها، که او میلز را روی صفحه در فلاش بک و فلاش بک مطابقت می دهد. این به کار چارچوبی معماری با پیچیدگی دراماتیک شگفت انگیز می دهد، روابط پیچیده و خاطرات دردسرساز، کینه های طولانی مدت و آرزوهای ناگفته و جزئیات شخصیت را که ریشه در قدرت فراگیر کل جهان دارد، ترسیم می کند. (تدوینگر، جنیفر وکیارلو، این عارضه لایه لایه را با منطق دراماتیک واضح به خوبی درک کرده است.) فیلم سیاه و سفید فیلمبرداری شده است که به دور از تداعی کننده نوستالژی یا نئوکلاسیک، عنصری از انتزاع را القا می کند و فشار کمتری بر رویدادهای اپیزودیک وارد می کند. جزئیاتی که در دوربین ظاهر می شوند و با ایده های بیان شده و تجسم شخصیت ها ترکیب می شوند.
قسمت مستند فیلم صحنه هایی از سرگردانی جانی و جسی در بیرون را نشان می دهد، چه آنها در حال قدم زدن در ساحل در لس آنجلس باشند و چه در خیابان های نیویورک و نیواورلئان. جسی - که از مصاحبه با جانی امتناع می ورزد اما دوست دارد با ضبط کننده صدایش بازی کند - دستگاه را با خود می گیرد، هدفون بزرگ جانی سر فلاپی موی او را در آغوش می گیرد و میکروفون را بالا نگه می دارد تا صداهای دنیا را دوباره تجربه کند. بسیاری از اکشن ها در فضاهای عمومی و در میان انرژی به ظاهر شلوغ و غیرقابل کنترل زندگی شهری اتفاق می افتد. در یک فروشگاه رفاهی در محله چینی ها، جایی که جانی زندگی می کند، تلاش برای خرید یک مسواک به یک تکه وحشت احساسی تبدیل می شود که در صحنه های بعدی، در یک خیابان شلوغ و در اتوبوسی در همان محله، چند برابر می شود. به همین ترتیب، هم مرکز و هم حواشی نمایش در نیواورلئان صحنه را برای یک بحران دراماتیک و سرنوشت ساز آماده می کند. میلز گاهی اوقات رویداد را با یک عنصر مستند دیگر قطع می کند: مطالب خواندنی جانی (تبلیغ شده با عنوان هایی که روی عکس قرار داده شده است)، که شامل کتاب هایی است که او در محل Viv پیدا می کند، و همچنین خواندن های مربوط به کار در خانه. قابل توجه در میان آنها مقاله کارگردان و فیلمبردار کرستن جانسون با عنوان "فهرست ناقص آنچه دوربین قدرت می دهد" است که به دیدگاه های جانسون در مورد قدرت و مسئولیت خطرناک ساخت فیلم مستند می افزاید و بار دیگر فیلم مستند میلز را آینه می کند.
با تمام شور و شوق جهانی فیلم، محوریت آن رابطه بین جانی و جسی است که با حسی نادر از تمایز نوشته شده و با ترکیبی از ظرافت های درخشان و شدت فوق العاده اجرا شده است. نورمن تکانشگر و خودانگیخته و در عین حال به طرز شگفت انگیزی دقیق، یکی از بهترین بازیگران کودک است. او یک حس کنترل قوی به نقش میدهد و هرگز به او اجازه نمیدهد تا به سمت احساسات آسان یا عجیبوغریب دوستداشتنی منحرف شود، و درخشش دیالکتیکی او، توانایی برقراری دیالوگ بسیار عاطفی و دقیق با بیانی تکانشی، باعث میشود که به نظر برسد. بداهه سازی بهترین خطوط (از جمله یک ریف با عمق خیره کننده که عنوان فیلم را می دهد). البته همه کاره بودن فونیکس تعجب آور نیست. این حس جانی را ایجاد می کند که شیاطین خود را رام می کند تا به فرشتگان بهترش اجازه دهد کنترل را در دست بگیرند، و لحظات اندکی که خشم فروخورده او آزاد می شود، قدرت وحشتناکی دارند. هافمن نیز به نقش ویو، شور فکری و قدرت انرژی های متلاطم و پراکنده را به ارمغان می آورد. بازیگران مکمل (که شامل مولی وبستر، به عنوان یکی از تهیه کنندگان جانی، جابوکی یانگ وایت، به عنوان شریک زندگی و دوست جانی، و سانی پترسون، به عنوان تهیه کننده مشترک در نیواورلئان) همان تعامل و تعامل، تمرکز متفکرانه و پاسخ هوشمند
پیوند بین جسی و جانی شکل سه بعدی خود را از مصاحبههای واقعی زندگی میگیرد که توسط جانی و همکارانش انجام شده است. جوانانی که با آنها صحبت میکنند - میلز با کری پیتکین، روزنامهنگار رادیویی و لوری تیپتون، روانشناس کار کرد تا این مصاحبهها را بسازند - در بیشتر موارد، فقط برای مدت کوتاهی جلوی دوربین هستند (تنها تفاوت من این است که میتوانستند کمی دیده شوند. مدت طولانی تر، آنها می توانستند آشکار شوند که جانی کمی بیشتر با آنها تماس می گیرد)، اما آنها به شدت شنیده می شوند. آنها در مورد زندگی خود، خانواده خود، دنیایی که می شناسند، رویاها و انتظارات خود صحبت می کنند - و بازتاب های آنها حفظ و پخش می شود و در جهان گسترده تر و در تاریخ زمان خود جای می گیرند. (رنگ فیلم در پایان چشمک می زند. متأسفانه، این یک کارت عنوان است که فیلم را به دوانت برایانت، یکی از بچه های بخش نیواورلئان، که سال گذشته در تیراندازی مرده بود، تقدیم می کند.) در اینجا نیز، میلز به طور انتزاعی تقویت می کند: ارتباط گسترده تر و طولانی تر بین جانی و جسی: حافظه. این تنها جوانان نیستند که خاطرات بزرگان خود را به آینده منتقل می کنند. سالمندان – با تمرکز بر حس شگفتی، کنجکاوی خالصانه، وظیفه و عشقشان – مخزن های زنده دوران کودکی هستند، و فیلم با قول جانی به یاد ماندن به پایان می رسد و روزهای با هم بودن را به جسی یادآوری می کند.
«بیا بیا» به خودی خود ادای احترام به قدرت عظیم و پر جنب و جوش حافظه، تداوم ارائه شده توسط پیوندهای خانوادگی، و ماهیت اساسی سینما در جمع آوری و انتقال مواد زندگی است، که با ارتباط فینیکس و نورمن آغاز می شود. اگرچه این درام با دقت نوشته و تنظیم شده است، اما عمدتاً به عنوان روایتی مستند از پیوند قوی بازیگران آمده است. کل فیلم تجسم احساسی ایده بزرگی است که جانی به جسی در مورد قدرت خارقالعاده ضبط صوت در «جاودانهکردن چیزهای پیش پا افتاده» میگوید.
منبع: تایم
مترجم: وحید فیض خواه
بیا بیا C’mon C’mon (2021)
تاریخ اکران: 19 نوامبر 2021
کارگردان: مایک میلز
نویسنده: مایک میلز
توزیعکننده: A24
بازیگران: واکین فینیکس، گبی هافمن، وودی نورمن، جابوکی یانگ وایت
فیلمبرداری: رابی رایان
تدوین: جنیفر وکیارلو
موسیقی: آرون دستر، برایس دستر
خلاصه داستان: فیلم «C'mon C'mon» که به زبان فرانسوی به معنی «بیا بیا» است، یک فیلم سیاه و سفید آمریکایی و دربارهی «جانی»، یک روزنامهنگار است که سفری را با برادرزادهی کودک خود آغاز میکند.