جستجو در سایت

1400/11/17 00:00

فیلمی که در یادها نمی ماند

فیلمی که در یادها نمی ماند

به نظر می‌رسد که فیلم‌ساز شدن در ایران کار چندان سختی هم نیست. سید مرتضی فاطمی را که تا همین چند وقت پیش در شبکه‌های مختلف به عنوان مجری می‌دیدیم حالا باید به عنوان کارگردان بپذیریم. اما نه! این اثر است که به ما می‌گوید چه کسی اینکاره است و چه کسی نه. این محصول نهایی است که نشان می‌دهد از خودمان چیزی داریم یا تنها می‌خواهیم چیزی شبیه آثار دیگر بسازیم و برویم تا ناممان درون طومار کارگردانان سینمای ایران قرار گیرد. و این قضیه فقط در مورد کارگردانی صادق نیست. تهیه‌کنندگی، بازیگری و ... را هم در بر می‌گیرد. نمونه‌اش علی اوجی است که تهیه‌کنندگی سه تا از بدترین و بی‌ارزش‌ترین آثار جشنواره چهلم یعنی خائن کشی، 2888 و بی مادر را بر عهده داشته و چه خوب است پس از اکران عمومی این آثار پیرامون سود و زیان آن ها نیز شفاف سازی کند. 

مشکل اصلی  بی مادر این است که در بهترین حالت، شبیه ضعیف‌ترین آثار اجتماعی دهه اخیر سینمای ایران است. همان فضاسازی‌ها، همان ادا و اطوارها و ... در فیلم موج می‌زند. حضور شخصیت پژمان جمشیدی در فیلم کافی است تا ده‌ها فیلم مشابه را به یاد آوریم. بازی بازیگران خوب نیست و اگر دقیق‌تر بخواهیم بگوییم، بد است. باز هم از پژمان جمشیدی در جای مناسبی استفاده نشده، پردیس پورعابدینی یک بازی کلیشه‌ای را به خصوص بعد از مرگ پسرش ایفا می‌کند و از سایر بازیگران کار نیز بازی خوبی گرفته نشده است. بازی گرفتن درست و اندازه از بازیگران یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های کارگردان است که در این فیلم اثری از آن نیست. برخی صحنه‌ها و بازی‌ها به جای آن که احساسات مخاطب را درگیر کند، مضحک از آب درآمده است. به یاد بیاورید رفتار و حرکات مادر پسر بچه را بعد از اینکه عمل موفقیت آمیز نیست. ناگهان در خیابان می‌دود و روی آسفالت و در میان ماشین‌ها شیرجه می‌زند!

سایر عناصر فیلم هم به همین ترتیب نقص‌هایی اساسی دارند که در ذوق می‌زنند. از تدوین بی‌در و پیکر اثر گرفته تا موسیقی متن آن. مورد اخیر را هم به عنوان نمونه باز خواهم کرد. ما موسیقی فیلم پوست و سازنده آن، بامداد افشار و حتی جوایزی که دریافت کرد را به خوبی به یاد داریم. در آن فیلم موسیقی و روایت کاملاً همگون بودند و قطعات مختلفی که در اثر استفاده شده بود در تناسب با روایت آن قرار داشت و در کار نشسته بود. اما اگر به فیلم بی مادر توجه کنیم نخستین نکته‌ای که در خصوص موسیقی می‌توان عنوان کرد این است که به جای آن که ما را بیشتر در اثر غرق کند ما را به فضایی بیرون از آن پرتاب می‌کند. اگرچه من با این مطلب موافق نیستم که می‌گویند «موسیقی فیلم خوب، موسیقی‌ای است که شنیده نشود» اما با آنچه در بی‌مادر رخ داده هم مخالفم. موسیقی بی مادر با اثر تناسبی ندارد و به شدت در ذوق می‌زند و مرتب به مخاطب یادآوری می‌کند که در حال شنیدن یک موسیقی خاص و عجیب هستید. اگرچه چنین حربه‌هایی معمولاً برای گرفتن سیمرغ بهترین موسیقی و یا حداقل نامزد شدن در این بخش کارکرد دارد اما مخاطب حرفه‌ای چنین چیزی را پس خواهد زد. از سویی استفاده از یک لالایی و تم موسیقایی افغانستانی با کجای فیلم مرتبط است؟

بی مادر فیلمی است که اگر ساخته نمی‌شد هم هیچ اتفاقی نمی‌افتاد و اکنون که ساخته شده نیز در یادها نمی‌ماند. شاید بهتر باشد علاقه‌مندان به سینما به محض دست و پا کردن یک فیلمنامه معمولی، آن را به روی پرده نیاورند. تمرین کنند، تمرین کنند و تمرین برای یک حضور جدی و ماندگار در سینما و از همه مهم‌تر برای اینکه شبیه بقیه نشوند و شبیه بقیه فیلم نسازند.