جیمزباند یا سرباز مکتبی ایران!

سعید ملکان در تجربه نخست فیلمسازیاش «روز صفر» را کارگردانی کرده است. موضوع روز صفر درباره عبدالمالک ریگی است؛ اثری ملتهب که از نظر موضوعی شباهت به فیلم «شبی که ماه کامل شد» دارد، اما در این فیلم خبری از قصهگویی نیست؛ اثری که در راستای یک حادثه واقعی ساخته شده است، اما سعید ملکان وقایعی تازه نسبت به این بحران را به تصویر کشیده است. اگرچه این فیلم دارای یک ایده مرکزی است، اما ایده در حد و اندازه یک فیلم بلند داستانی نیست. فیلمساز کوشیده است در اولین فیلمش در اجرا سنگ تمام بگذارد و این کار را توانسته انجام بدهد، اما عنصر مهم در ساخت چنین فیلمی پیشبرد داستان است. اینکه فیلمساز برای خلق قهرمان تلاش کرده بیثمر بوده است. قهرمان این فیلم که انگار مأمور اطلاعات است به تنهایی میخواهد ریگی را دستگیر کند، اما این قهرمان که امیر جدیدی نقش آن را بازی میکند، نمیتواند جذابیت لازم درون ژانری داشته باشد. شاید بهتر بود روز صفر با فاصله از شبی که ماه کامل شد، ساخته میشد، ولی عبدالمالک ریگی که نقش آن را ساعد سهیلی بازی میکند ما را به یاد همان ریگی شبی که ماه کامل شد میاندازد، اما ریگی در این فیلم یک شوخی بزرگ محسوب میشود. ملکان برای پیشبرد فیلمش دست به دامان مستندهایی شده که در اجرا با آسیبهای بیشماری مواجه است. شلوغ شدن نماها و تعدد لوکیشن اساساً نمیتواند برای مخاطب جذابیت یا ایجاد همذاتپنداری کند. اگر مخاطب با فیلم آبیار ارتباط لازم را برقرار میکرد، به دلیل شرایط داستانگونه فیلم بود، اما در روز صفر همه چیز تند و سریع رخ میدهد، قهرمان فیلم میخواهد به شکلی گستاخانه یا شاید قیصروار ریگی را دستگیر کند. در این میان هیچ کسی به کمک او نمیآید، انگار این قهرمان یک منجی از طرف خداوند است که برای انهدام باند عبدالمالک ریگی به زمین آمده است، هر چقدر تیراندازی میشود، به او تیری نمیخورد یا در فرودگاه دوبی لباس خلبانی میپوشد! این رمبوبازی و ادای فیلمهای انگلیسی جیمزباند را درآوردن چه نسبتی با آنچه از آن به عنوان فعالیت سربازان گمنام امام زمان میشناسیم، دارد؟! اصلاً خود فیلمهای جمزباند با آن سروشکل چقدر میتواند نسبتی با فضاهای امنیتی و اطلاعاتی ایران داشته باشد که مدعی هستیم معنویت در آن حرف اول را میزند. این معنویتزدایی از فعالیت اطلاعاتی اساساً چقدر به سود وزارت اطلاعات است؟ اینکه مأمور اطلاعاتی ما زبر و زرنگ است و باید باشد درست، اما چرا باید نعل به نعل از فضای آثار غربی وام بگیریم و هویت ایرانی مأمور اطلاعاتی ما چه میشود؟ در تکتک سکانسهای فیلم فیلمساز با خلق موقعیتهای کاریکاتوری سعی داشته است مخاطب را در مواجهه با یک بحران ملی روبهرو کند، اما این بحران یا گرهافکنی میزان و عیار مناسب برای جریحهدارکردن احساس مخاطب را ندارد. این فیلم از ویژگی و مؤلفههای خاصی پیروی نمیکند و تنها نگرش فیلمساز و سفارشدهنده را به مخاطب تحمیل میکند و اساساً نگاه فیلمساز به این بحران ملی زیاد هم نمیتواند جدی باشد، این طرح یا ایده به ملکان سفارش داده شده و او خواسته است در اجرا و ساختار خودش را محک بزند. اساساً نمیتوانیم روز صفر را از نظر مضمونی مورد ارزیابی قرار بدهیم چراکه این فیلم تنها در ساختار است که میتواند حرفی برای گفتن داشته باشد. در بعضی از نماها شکل چیدمان محتوایی فیلم فاقد منطق است. برای فیلمساز مهم بوده است از شخصیت اولش یک قهرمان بسازد که البته این قهرمان یک تیپ محسوب میشود و انگار یک آدم آهنی است. در پایانبندی هم فیلمساز نمیتواند اکشن و هیجانی ایجاد کند، به همین دلیل پایان روز صفر به شدت سطحی و غیرقابل باور است. به هر حال روز صفر با تمامی تمهیدات متنی و ساختاریاش نمیتواند یک اثر امنیتی در خور توجه باشد؛ اثری که هیچ عمق یا هیجانی در آن احساس نمیشود، به همین دلیل پس از پایان از ذهن مخاطب پاک میشود.