آمادئوس اعجاب انگیز

آهنگ زندگي، گاهي با يك تغيير و جابجايي جزئي در نتهايش، به صورتي شگفت انگيزي دگرگون ميشود. در واقع ميتوان با اندكي تأمل در جزئيات و كمي ساختار شكني جزئي، نغمه زندگي را براي خود و اطرافيان دلپذيرتر كنيم. موتسارت نابغه موسيقي با خلق قطعات موسيقي بينظيرش يك نمونه آرماني در همين معني است. ميلوش فورمن در شاهكار سينماياش به نام آمادئوس اين لحظات ناب را به تصوير كشيده، سكانس دیدار موتسارت با پادشاه- در اين اثر- بيشك يكي از بهترين سكانسهاي تاريخ سينما است و مفاهيم الهام بخشي در حوزه زيبايي شناختي به مخاطب خود هديه ميكند. خندههاي اغراق آميز موتسارت در نماي پاياني اين سكانس ، اگرچه مسخره و لوده مينمايد ولي حس غريبي در آن نهفته است، خندههايي كه گويي بر سراسر داستان سيطره خود را گسترانيده. و نابغهاي كه رها از قواعد بازي بزرگان و دغدغههاي آنها زندگي را به ريشخند گرفته است. ریشخند به قواعد و قراردادهای اجتماعی که مسیر سعادت و موفقیت انسانها را در سیطره خود قرار گرفته است. ریشخند به انسانهای که اسیر این قراردادها الگوهای تعیین شده هستند.سالیری شخصیت ضد قهرمان داستان در چارچوب این الگوها تشنه موفقیت و کامیابی است که با تلاشی وقفه ناپذیر به هر شکل و شمایلی که شده چند صباحی به مراد و کام خویش میرسد ولی در نهایت آنچه ماندگار و ابدی است، ترنم جاودانه موسیقی موتسارت است .
داستان فیلم بر اساس، شواهد و مدارک با افسانه آمیخته است. به خصوص در ارتباط با شخصیت سالیری ممکن اغراق شده باشد ولی داستان هرچه هست، پر از الهامات و افکار بدیع است که ذهن بیننده را جلا میدهد.