جستجو در سایت

1400/12/22 00:00

تاروپود سینمایی سست یک عنکبوت

تاروپود سینمایی سست یک عنکبوت

 زمانی که قرار است از یک رخداد واقعی فیلم ساخته شود، باید بسترسازی سینمایی را رعایت کرد، یعنی آن واقعیت باید در چارچوب ساختاری درست و دقیق قرار بگیرد. اینکه فقط یک موضوع ملتهب پتانسیل جلب توجه را داشته باشد، دلیلی بر جذابیت آن روی پرده سینما نیست، به همین جهت ساختن فیلم‌هایی مانند عنکبوت تمهیدات خاص خودش را می‌طلبد. ابراهیم ایرج‌زاد در ساخت دومین اثر سینمایی‌اش موضوع سعید حنایی که در اواخر دهه ۷۰ زنان خیابانی را به قتل می‌رساند، انتخاب کرده است. این می‌تواند یک طرح مناسب برای یک فیلم سینمایی باشد، ولی باید برای آن، فیلمنامه فکرشده و دقیقی هم نوشته شود، اما به نظر می‌رسد عنکبوت فیلمنامه‌ای ندارد و ایرج‌زاد بر اساس همان آگاهی‌های مطبوعاتی سراغ ساخت این فیلم رفته است. با اینکه اکتای براهنی، نویسنده فیلم بوده، ولی احساس می‌شود او تحلیل روانشناسانه‌ای درباره کلیت ماجرا نداشته است و تنها دلیل نوشتن عنکبوت پرداخت تراژیک یک ماجرا بوده است که البته این تراژدی هم الکن مانده چراکه فیلم توان و ریتم مناسبی ندارد و انگار با یک فیلمنامه باریک و توخالی مواجهیم که فقط می‌دانیم سعید حنایی همان قاتل زنجیره‌ای زنان خیابانی است.
این، اما صرفاً یک کپشن ژورنالیستی است و ربطی به ایجاد کنش درام ندارد، یعنی فیلم قادر به تأثیرگذاری نیست چراکه آنقدر ضعف دارد که می‌شود آن‌ها را کات کرد. فیلمساز به جای اینکه پس از بیست و چند سال آسیب را ریشه‌یابی و چرایی دلیل کار سعید را تحلیل کند، صرفاً به روند سطحی و خطی چگونگی قتل‌ها اکتفا می‌کند. اینکه سعید حنایی چگونه زنان را به قتل می‌رسانده را می‌دانیم و احتمالاً نشان دادنش می‌تواند تأثیر مخرب و منفی هم داشته باشد، اما فیلمساز نتوانسته تحلیل روانشناسانه‌ای داشته باشد.
اتفاقاً پس از چندین سال که سوژه کهنه و دستمالی شده است، بهتر بود ایرج‌زاد سراغ رویکرد‌های روانشناسانه اجتماعی می‌رفت. او می‌توانست در روحیات و علت ذهنی حنایی در اینکه او چرا زنان خیابانی را به قتل می‌رساند، کاوشگری کند، از سوی دیگر می‌توانست زیرساخت‌های اجتماعی را مورد تحلیل قرار بدهد و در مورد چرایی علت حضور زنان خیابانی به پاسخ منسجمی برسد، اما سطحی‌نگری و بازگویی وقایع نه می‌تواند کارآمد باشد و نه گره‌گشایی منطقی دارد چراکه موضوع فیلم از قبل برای مخاطب معلوم است و آنچه روی پرده دیده می‌شود، شرح وقایع است. با موسیقی یا نورپردازی دلهره‌آور، چنین ساختاری می‌تواند یک اثر در ژانر وحشت یا پلیسی معمایی باشد، اما در سینما خط روایی منسجم و روان که در آن علت و معلول مشخص باشد، نیاز است. عنکبوت پردازش منسجمی در شخصیت‌پردازی هم ندارد. مشخص است حنایی مشکل حاد روانی دارد که مسبب آن می‌تواند مادرش باشد، اما انگار ایرج‌زاد جرئت رسیدگی به علت را نداشته و نتوانسته روان‌پریشی او را آسیب‌شناسی کند.
بهتر بود فیلمساز علت را در روابط درون خانوادگی دنبال کند و به یک بستر منطقی اکتفا می‌کرد، اما در شرایط فعلی سعید یک کاراکتر منفعل است که، چون یک مسافرکش قصد تجاوز به زنش را داشته است، می‌خواهد شهر را پاکسازی کند و باز اینکه چرا قید مسافرکشی را می‌زند و سراغ زنان خیابانی می‌رود، منطق کافی ندارد، با اینکه می‌توانست یک ریشه روانشناسانه داشته باشد و جرئت‌نداشتن کارگردان جایی مشخص می‌شود که دوربین در خانه می‌ماند و آخرین دختر قربانی فرار می‌کند.
فیلمساز آنقدر احساس دانای کلی می‌کند که نشان نمی‌دهد سعید چگونه به دام می‌افتد آیا آن دختر آخر باعثش بوده؟ به هر جهت حرکت یا زوایای دوربین سیاهی بیش از حد در نورپردازی بازی‌های سرد و تخت و منفعل موسیقی متن هولناک دلیلی بر ملتهب یا ترسناک بودن فیلم نیست. «عنکبوت» ایده‌اش را فدای تصویر‌سازی و توضیح واضحات کرده است.