بی کشش، کُند و یکنواخت

بهروز شعیبی با ساخت چند فیلم آخرش نشان داد که نمی تواند دیگر فیلمی به اندازه دهلیز بسازد فیلمی که اندازه پرده سینما باشد بیرون نزند منطق روایی یا از سروشکل منسجمی برخوردار باشد ، بعد از روز بلوا که احساس می شد شعیبی آن را با توجه و نگرش سفارشی ساخته که نتیجه اش اندازه تله فیلم است دیگر سمت و سویش را تغییر می دهد و سراغ سینمای مستقل می رود اما همچنان فیلم های شعیبی دایره وار در حال درجا زدن می باشند ، بدون قرار قبلی آخرین ساخته او نمی تواند یک فیلم سینمایی حداقلی باشد چرا که بسترسازی اش جواب مثبتی با نگاه شعیبی نداشته، بدون قرار قبلی اثر کنُد و یکنواختی ست که حتی با جلو رفتن قصه نمی تواند مخاطبش را تحت تاثیر قرار بدهد یعنی قصه کشش لازم برای درگیری مخاطب ندارد انگار که این فیلم باید ده سال پیش ساخته می شد تاریخ انقضای فیلم گذشته، ایده فیلم به ناکجایی کشانده شده شخصیت پردازی ها لنگ می زنند یاسمین با اینکه باید به عنوان شخصیت اصلی به سمپاتی داشته باشیم اما به دلیل منفعل بودنش نمی توانیم قبولش کنیم سی سال آلمان بوده اما فارسی را به درستی حرف می زند و حتی در بیشتر نماها لهجه اش را فراموش می کند از ورود یاسمین به ایران دوربین به شدت توریستی می شود و انگار کارکرد اثر برای جشنواره های خارجی ست دختری که بعد سی سال به ایران می آید چون پدرش وصیت کرده اما کارکرد یاسمین در ایران هیچ منطقی ندارد جز یک دروهمی حتی کارگردان نمی تواند ایده اش را گسترش بدهد تا به یک منطق روایی یا گره افکنی برسد اینکه چرا پسر یاسمین باید مبتلا به اوتیسم باشد و ناسازگار معلوم نیست الکس اگر نا شنوا بود تاثیر بیشتری داشت اما کارکرد این نقص تا سکانس آخر که نمادگرایی مفرط از شفایی ست که نشان هم داده نمی شود هیچ کنش گرایی دیگری ندارد یعنی استفاده ای از او نشده اینکه حالا او نمی تواند بگوید مادر چندان مسئله مهمی برای اثر نیست اضافه کنید که مادر بودن یاسمین هم تعریف درستی ندارد و حس مادر بودنش لنگ می زند خودِ یاسمین هم درست معرفی نمی شود جلوتر مهندس هم به شدت منفعل و عقب افتاده است کجا نشان می دهد او مهندس است اینکه با چند کارگر حرف می زند دلیلی بر معرفی شخصیت او نیست عشقی هم که به یاسمین دارد درنمی آید تحول آنی یاسمین هم بعد پی بردن به اصل ماجرا و رفتنش به حرم امام رضا شوخی به نظر می رسد زنی که سی سال در آلمان زندگی کرده نگرش و واکنش تماما ایرانی دارد و این ضعف در شخصیت پردازی محسوب می شود و نمی توانیم او را به عنوان یک شخصیت باور داشته باشیم همچنین در اجرا هم با اتفاق مهمی روبرو نیستیم یعنی اجرایی که شعیبی در دهلیز یا سیانور داشت در اینجا جواب منفی داده است این فیلم قطعا در حد و اندازه یک فیلم تلویزیونی یا جشنواره ای می تواند باشد ، حضور پگاه آهنگرانی هم به شدت تکرار نقشش در فیلم گیسوم است انتخاب او بشدت اشتباه بوده و بازی آهنگرانی نمی تواند باورپذیری لازم را داشته باشد. شعار اینکه زنده باد ایران و مرگ بر اروپا در فیلم موج می زند و اضافه کنید فیلم زیر بار احساسات گرایی رفته که البته نتوانسته موفق باشد.