خشونت در سینمای ایران

نمایش نمودهای خشونت آمیز در سینما، بر اساس رهیافتهای مختلفی انجام میگیرد. گاهی قرار است هراس ناشی از احساس درد القا شود که عمدتا در سینمای وحشت و به ویژه زیرژانر اسلشر روال است. مخاطب در مواجهه با فیلمی همچون اره، از اینکه بریدن اعضا و پاره کردن جوارح بدن را ببیند، احساس ترس میکند. گاهی هدف از خشونت نمایی، باورپذیرتر کردن موقعیتهای حاد صحنه است؛ مانند آنچه در فیلمهای جنگی میگذرد و فرو رفتن گلوله در بدن و منفجر شدن در اثر بمب و مین و خمپاره را دربر میگیرد. گاهی موضوع ایجاد هیجان در مخاطب است که به وفور در فیلمهای اکشن جاری است. گاهی قرار است نمایش خشونت ابعاد فلسفیتر بیابد که در فیلمهای فیلمسازانی نظیر کراننبرگ شاهدش هستیم. گاهی نیز با نمایش خشونت، موضوع خشونت قرار است تقبیح و محکوم شود؛ مانند قاتلین بالفطره الیور استون که نقش مخرب رسانهها را در ترویج و افزایش خشونت ورزی مطرح میسازد. در بعضی از فیلمها مثل مصائب مسیح مل گیبسون، نمایش خشونت حس همدردی با اسطورهها را برمی انگیزد و در برخی نیز مانند بازیهای مسخره میشل هانکه، عملا صحنه خشنی وجود ندارد، اما روابط و میزانسن و دیالوگها و کاتها و...، دامنه التهاب مخاطب را از هراس نسبت به خشونت بسیار بالا میبرد. برخی فیلمسازان نیز مانند سام پکین پا، با افزودن تمهیداتی همچون اسلوموشن به صحنههای پرزدوخورد و خشن، نوعی خشونت را که موسوم به خشونت شاعرانه بود، به این سیاهه افزودند.

به فهرست این کارکردها میتوان چند عنوان دیگر نیز اضافه کرد، اما در سینمای ایران تا چه میزان این موضوعات نمود دارد؟ آیا آنچه به عنوان خشونت در سینما مطرح میشود، در سینمای ایران قابل پیگیری است؟
پاسخ تا حد زیادی منفی است. در سینمای قبل از انقلاب به دلیل غلبه فیلمفارسی (که فرهنگ و مختصات خاص خود را داشت و ربط چندانی به موضوع خشونت در سینما پیدا نمیکرد)، و همچنین کمبود فناوریها و تمهیدات مقتضی نمایش این گونه صحنهها، کمتر فضایی وجود داشت که بتوان نامش را خشونت سینمایی گذاشت. مهمترین وجه خشونت در سینمای آن دوران مشتهایی نمایشی با صداگذاریهای اغراق شده در استودیو بود که شخصیتهای فیلمفارسی روانه صورت هم میکردند و البته عطف به قهرمان نمایی شخصیت اول داستان میشد تا ایجاد هیجانهای معطوف به خشونت. چاقوکشی دومین عنصر بود که آن نیز در ابعاد فرورفتن تیزی چاقو در بدن افراد از روی پیراهن و یا نمایشهای غیرمستقیم (مثل نشان دادن دسته چاقو که در نزدیکی بدن شخص آسیب دیده قرار گرفته است) جلوه داشت و البته در فیلمی همچون قیصر که با زاویه سرپایین دوربین و در فضایی محدود و آمیخته به عناصر آب و بخار واقع در حمام چنین فضایی نمایش داده میشد، ابعاد زیباییشناسانه و خلاقانه و به دور هیجانهای کاذب متداول را به همراه داشت. البته ذکر این نکته لازم است که به دلیل توجه فروان سینمای آن دوران به موضوعاتی مانند تجاوزات جنسی، خشونتهای این گونه، کم و بیش جزو مختصات متداول فیلمفارسیها بود، منتها نوع نمایش صحنههای تجاوز چنان نبود که بتوان نامش را صحنههای خشن گذاشت و به دلیل تحرک دوربین و قطعهای مقتضی و حفظ فاصله دوربین، نمودهای تلطیف شده تری پیدا میکرد.

در سینمای بعد از انقلاب و با برچیده شدن نسبی بساط فیلمفارسی، همین مقدار نیز به فقدان رسید. در فیلمها دیگر نه خبر چندانی از مشت زنیهای آن چنانی لمپنها علیه یکدیگر بود و نه چاقو محوریت و موتیف روایت را در دست داشت و نه نگاه به زن بر اساس تعبیر به کالایی جنسی که همواره در معرض تجاوز و دست خوردگی است افکنده میشد. اما این به معنی محو کامل خشونت در سینما نبود. اگرچه در کلیت سینمای بعد از انقلاب، کمتر میتوان به موارد خشونت نمایی رسید، اما در محدودههایی کم شمار و معدود، مثالهایی وجود دارد. این مصداقها عمدتا به فضاهای پرزدوخورد و یا مواجهههای خصمانه بین آدمها معطوف و در ژانرهای مختلفی نیز متجلی بوده است.گاه در فیلمهای تاریخی/مذهبی (همچون سکانس معروف فیلم سفیر – ساخته فریبرز صالح – که در آن مردی اسب سوار با شمشیر گردن مرد پیادهای را از تن جدا میکند و بدن بدون سر تا مدتی راه میرود) این موضوع نمود داشت وگاه حتی در فیلمهای علی حاتمی (هزاردستان: پاره کردن خرخره مشتری سلمانی در آرایشگاه و یا شکنجههایی که مفتش شش انگشتی بر رضاخوشنویس اعمال میکند؛ از اتو کشیدن بر کمر تا محبوس کردنش در گونی) و همچنین برخی آثار ناصر تقوایی (همچون ناخدا خورشید و خشونت یکی از تبعیدیهای سنگدل که با بطری شیشهای شکسته به مصاف دعوا میرود). گاهی نیز در برخی معدود نمونههای فیلمهای وحشت این رویه به آزمون گذاشته شد؛ مثل فیلم پارک وی فریدون جیرانی که پسری روان پریش دست به خشونت علیه همسر جوانش میزند و البته کار به خشونتهای جدی دیگری مانند تخریب چهره مادر خودش کشیده میشود. گاهی نیز فیلمهای جنگی از این روال تبعیت میکنند؛ مانند نمایش کنده شدن سر از بدن به وسیله بالهای هلیکوپتر در فیلم چ (ابراهیم حاتمی کیا)
یکی از پررنگترین نمودهای خشونت در سینمای ایران، نمایش رفتارهای فیزیکی سلطه جوی مرد در مراودات خانوادگی است که سادهترین و در عین حال متداول ترینشان، نواختن سیلی مرد بر صورت زن است. گمشده (مهدی صباغزاده)، هامون (داریوش مهرجویی)، درباره الی... (اصغر فرهادی)، سعادت آباد (مازیار میری)، و... نمونههای آشنای این روال هستند که البته در برخی از فیلمها، همچون سگ کشی (بهرام بیضایی) ابعاد ماجرا از سیلی نیز میگذرد و چهره کبود و له شده زن داستان، حکایت از موقعیتهایی دیگر دارد. اما آنچه در سالهای اخیر در فیلمهای خانوادگی، ابعاد پرسروصدایی یافته است، خانه پدری (کیانوش عیاری) است. در دقیقههای نخست فیلم، دختر جوان داستان در زیرزمین خانه، با نظارت پدر و به دست برادر، آن قدر بر سرش کوفته میشود تا بمیرد. این موقعیت، اگرچه با پوشانده شدن سر دختر با پوششی مقتضی، از خشونت ظاهریاش (مانند له شدن سر و بیرون زدن خون و جوارح پوست و گوشت و استخوان) کاسته شده است، اما نمایش نفس موقعیت چنان نفس گیر و غافلگیرکننده است، که کابوسش تا پایان فیلم و حتی بعد از آن، بر ذهن مخاطب سنگینی میکند. این نما، التهاباتی را تا حد تعلیق چند ساله فیلم از اکران عمومی برانگیخت و بحثهایی را در باب حد و حدود مجاز بودن نمایش خشونت در سینما به بار آورد؛ اگرچه از زاویهای دیگر به نظر میرسد مشکل برخی متولیان با این نما و این فیلم، نه خشونت، بلکه اصرار بر نفی و انکار و نادیده انگاری هر نوع خشونت خانوادگی در جامعه بوده است.

در این بین برخی فیلمها نیز هستند که به شکلی غیرمستقیمتر بحث خشونت را پیش میکشند. بهترین نمونه این جریان، ماهی و گربه (شهرام مکری) است که درباره عدهای رستوران گردان است که با سلاخی گوشت انسانها، غذای مطبخ را آماده میکنند و تحویل مشتری میدهند. در هیچ جای این فیلم، صحنه خشنی یافت نمیشود، اما نوع موقعیت سازیها دلالت بر خشونتی پنهان شده دارد که شاید دغدغه و هراس تماشاگر از این ارجاعات پنهان، بسی هولناکتر از نمایش مستقیمشان باشد؛ مانند صحنهای که صاحب رستوران با دست آغشته به خونابه گوشتهای گندیده، لباسش را میآلاید و با نقشهای کاغذی آغشته به آب دهان، میخواهد تمیزش کند و یا صحنهای که در آن اشاره به گربهای انجام میگیرد که در دهانش قطعهای انگشت انسان وجود دارد.
***********************************
نمایش خشونت در سینما چقدر با ضوابط و معیارهای اخلاقی منطبق است؟ جواب ساده انگارانه و کلی، البته بر نفی هر چه بیشتر خشونت از سینما دلالت دارد. اما این پاسخی نیست که بتواند ذهنهای جستوجوگرتر را اقناع کند. خشونت امری غیراخلاقی است، اما بازتایش در سینما، بسته به هدف و اندازه و جایگاه و ترکیب و نوع پرداخت، میتواند پاسخهای متنوعی را دربرداشته باشد. جدا از آثار بنجل و تولید انبوه سینمای غرب، نمیتوان آثاری همچون پرتغال کوکی و تلألو کوبریک با نجات سرباز رایان اسپیلبرگ یا پنهان و عشق هانکه یا سوء سابقه (تاریخچه خشونت) کراننبرگ یا قصههای عامه پسند تارانتینو یا ریش قرمز کوروساوا و... را با همان چوبی راند که متناسب با طرد خشونتهای کاذب در سینما است. خشونت بد است، اما جزئی از رفتار بشر در همه ادوار تاریخی بوده است و انعکاس حالات انسان در آینه سینما، نمیتواند عاری از این ویژگی باشد. فیلمهای یادشده در سطور بالا، نمونههایی از نگاه پالایش یافته هنری به مبحث خشونت است که نه تنها دیدنشان باعث ترویج و گسترش خشونت نمیشود، بلکه افزون سازی هراس و تعلیق مخاطب نسبت بدان، نوعی تصعید روانی را در بیننده شکل میدهد که باعث میشود از تصمیم به اعمال خشونت بار فاصله بگیرد.

در سینمای ایران، اابته مقایسه مبحث خشونت با سینمای جهان، بیشتر به شوخی شبیه است، اما در همین ساحت کم وسعت نیز میتوان سره را از ناسره جدا دانست و مثلا فیلم ارزشمندی همچون خانه پدری را که با تأکید هنرمندانه بر قتلی خانوادگی، هشداری تأمل بار را نسبت به تداوم و گستره این جور جنایتها انجام میدهد، جدا از فیلمهای نازلی دانست که با فرو کردن رنگ قرمز مادهای (که قرار است خون را تداعی کند) به چشم تماشاگر در روی پرده سینما، فضایی به شدت غیرخلاقانه را شکل میدهند. این در حالی است که برخلاف سینمای جهان، معیار ضابطهمندی به نام درجه سنی در سینمای ایران وجود ندارد و از همین رو به صرف اینکه مسألهای حساسیت برانگیز از این حیث در فیلمی رخ میدهد، حکم به توقیف و توقفش داده میشود. سنجههای مبتنی بر درجات سنی، یکی از لوازم اساسی سینمای ایران در ساحت اکران و نمایش است که در صورت تحقق میتواند بسیاری از شبهات مربوط به بحث خشونت در سینما را هم مرتفع کند.
مطلب بالا در نشریه سینما ادبیات درج شده است.