سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به مثابه ساختمان پلاسکو

جشنواره فیلم فجر با تمام ضعفهای خود با پایان راه رسید و آنچه برای سال سینمایی آینده باقی گذاشت ویرانهای است به عظمت ویرانه ساختمان پلاسکو که مدیریت این بحران سختترین کار ممکن است، تاثیر این ویرانه بزرگ تا چندین سال دامنگیر سینما ایران خواهد شد. اما بررسی این اتفاق از سال گذشته آغاز میشود. سالی که جشنوارهای بی نهایت موفق را پشت سر گذاشتیم. جشنوارهای که فیلمهای خوب و استوار را به اندازه چند سال در خود داشت. به عبارتی تعداد فیلمهای خوبی که میتوانست در چند سال ساخته شود در یک سال تولید شد و به نمایش درآمد. ماحصل چنین پدیدهای سال استثنایی سینماها در فروش و جذب مخاطب بود. اما سال گذشته با تمام حسنهایش یک نقطه ضعف برای مدیران سینمایی داشت و آنان را به خواب خرگوشی فرو برد که نقصهای اجرایی جشنواره سال گذشته را نبینند و دوباره همان دبیر و همان افراد در راس امور قرار بگیرند. با این تفاوت که در انتخاب هیئت انتخاب و داوران وضعیت به مراتب تاسف برانگیزتر از سال گذشته است. اولین اقدام اشتباه از سوی دبیر جشنواره هیئت انتخابی بود که افراد سینمایی آن دانش لازم برای انتخاب را نداشتند، یا اگر دانش را نیز در اختیار داشتند آنقدر دارای جبهه گیری سیاسی خاص بودند که برخی فیلمها را راحت کنار بگذارند. جالب توجه است که اگر در دوره گذشته فریدون جیرانی از اعضا هیئت انتخاب بود که سالها در سینما کشور قلم به دست داشته و چندین فیلم ساخته که با نظرهای موافق و مخالف همراه بوده است. این دوره نرگس آبیار شناخته شده ترین عضو سینمایی هیئت داوران بود که یک فیلم شیار 143 را به عنوان اثر موفق!!! در کارنامه دارد که موفقیت خود را بیشتر مدیون تعریف و تمجید ابراهیم حاتمی کیا است. به عبارت بهتر آبیار با سابقه سینمایی کمتر از 10 سال جایگزین فریدون جیرانی با سابقه چندین دهه شده است. همین مورد درباره مابقی اعضا نیز صدق میکند و نتیجه فیلمهایی بود که در جشنواره شاهد بودیم. جدا از بحث کیانوش عیاری و موارد خط قرمزی که داشت، این سوال پررنگ است و ذهن را مشغول کرده که فیلمهای کاهانی، مکری، رسولاف و درمیشیان ضعیف تر از آثاری مانند ماه گرفتگی، یادم تورا فراموش، ترومای سرخ و خیل عظیمی از فیلمهای دیگر جشنواره بودند که به جشنواره راه نیافتند. اگر چنین است که باید به طور کلی نگران وضعیت سینما کشور بود که آثار شاخص آن همین آثاری بودند که تاب آوردن برای تماشا آن تا پایان نیز کاری دشوار مینمود. اما دومین گام اشتباه از سوی دبیر جشنواره ادقام عجیب بخشهای جشنواره بود، البته این امر به این دلیل صورت گرفت که از ازدحام در سالنها جلوگیری شود و فیلمهای بخش نگاه نو و چشم انداز نیز دیده ششود، اما این امر باعث شد که وضعیت آشفته فیلمها بیشتر دیده شود و معیار قضاوت هیئت انتخاب بیشتر مورد پرسش قرار گیرد. اما سومین اشتباه که بزرگترین اشتباه ممکن دبیر جشنواره بود انتخاب هیئت داوران بود، داورانی که به غایت بی صلاحیت در امر قضاوت سینمایی بودند. ترکیبی عجیب از دو تهیه کننده، دو کارگردان که یکی بیشتر کارگردان تلویزیونی است و دیگری تنها دوفیلم در کارنامه خود دارد و یک بازیگر تلویزیونی و یک طراح صحنه و یک روزنامه نگار سینمایی، روزنامه نگاری که با حفظ احترامات حتی منتقد نیست. اشتباهات دبیر جشنواره بیشتر مانند آتش سوزی ساختمان پلاسکو میماند و جشنواره در این اقدامات تنها دچار آتش سوزی شد که خسارات خود را در طول یک سال میتوانست جبران کند اما اعلام اسامی نامزدها از سوی داوران به مثابه فروریختن ساختمان پلاسکو، ساختمان سینمایی کشور را فروریخت، لیستی به غایت عجیب که مشاهده برخی نامها برای شخص نامزد شده نیز تعجب برانگیز بود. اتفاقی که برای موسیقی فیلم بدون تاریخ بدون امضا افتاد و موسیقی متن این فیلم کاندید شد در صورتی که فیلم موسیقی متن نداشت!! لیست نامزدها ثابت کرد که هیئت داروان بی صلاحیتترین افراد ممکن برای قضاوت آثار هنری بودند، داورانی که با بیانیه خود در روز آخر خود را به جرگه هنرمندانی متصل کردند که در حقشان جفا کرده بودند و با بیانیهای که رنگ و بوی تهدید داشت از نگرانی برای داوری دوره بعد سخن به میان آوردند. اما فاجعه جشنواره فجر با اهدا سیمرغها به طریق شگفت انگیزتر به پایان رسید. به نوعی با پخش کردن سیمرغها بین تمام فیلمها هیئت داوران اشتباه خود در اعلام نامزدها را پذیرفت و با این عمل که به هر فیلمی یک یا دو سیمرغ بدهد همه را راضی کرد. اما پرسشها کماکان باقی است که چگونه میشود کارگردانی علیرضا داودنژاد در فیلم فِراری نادیده گرفته شود، چگونه موسیقی همین فیلم شنیده نمیشود، چگنه فیلمبرداری کلاری دیده نمیشود و جایزه به هومن بهمنش میرسد که به وضوح سال قبل در فیلم « اژدها وارد میشود » بهتر از امسال بود. همین امر در مورد کریستف رضاعی نیز در مورد همان فیلم صادق است، این مسائل این شائبه را به وجود میآورد که جشنواره فجر دارای یک نیروی انتخاب از حوزه قدرتمندتر است که نمیخواهد برخی فیلمها جایزه بگیرند و سال بعد جبران زحمت شخص را در فیلم دیگری که آرامتر است میکند. اما با این توصیفها چگونه میشود که فیلمی مانند ماجرای نیمروز نادیده انگاشته میشود و هیچ جایزهای نمیگیرد در نوع خود جالب است، و در اقدامی عجیبتر فیلمی که هیچ جایزه اصلی را نگرفته به عنوان بهترین فیلم جشنواره معرفی میشود. اینگونه اقدامات به صورت اساسی سازمان سینمایی کشور را بی اعتبار میکند و باعث بی اعتمادی هنرمندان و منتقدان به سازمان سینمایی میشود البته که وجود یک شخص که توان مدیریتی داشته باشد به عنوان دبیر جشنواره فجر میتوانست این مسائل را مدیریت کند و وضعیت به این بغرنجی نباشد، همانطور که در جشنواره جهانی فجر رضا میرکریمی به بهترین نحو ممکن جشنواره را مدیریت میکند و مخاطبان و منتقدان و هنرمندان به بهترین شکل از جشنواره استقبال میکنند. با این اوصاف باید منتظر ماند و دید که ویرانههای سینما کشور در این سال چگونه مدیریت خواهد شد و چند سال زمان لازم است که دوباره ساختمان سینمایی کشور به روزگار خوب خود مانند سال گذشته برگردد.