جستجو در سایت

1395/04/15 11:41

"زندگی به مثابه حقیقتِ بی­ روتوش" - درباره سینمای شهید ثالث

عده ­ای معتقدند که او پایه ­گذار سینمای رئالیستی در ایران است و عده ­ای او را متاثر از «برسون» می ­دانند. برخی نیز او را از اولین آغازگران سینمای موسوم به موج نو می­ دانند و نیز از پایه­ گذاران سینمای موسوم به جشنواره­ ای شناخته می شود. البته عده ­ای هم که معتقدند تصویر اسطوره ­ای ساخته شده از او بعد از مرگش ساخته شده است و به نوعی واکنشی است به غمِ فقدان او و .. . این یادداشت سعی دارد نگاهی بیاندازد به برخی نظراتِ منتقدان و دوستان و همکارانِ او، درباره­ ی فیلم­هایش و اهمیت و جایگاه­ش در سینمای ایران؛ که برخی از این نظرات در زمان حیات و برخی نیز چندین ماه بعد از درگذشتش منتشر شده­ اند.

"زندگی به مثابه حقیقتِ بی ­روتوش"

درباره سینمای شهید ثالث 

مسعود ریاحی : «سهراب شهید ثالث» در شماره ی 40 « کلک» با علی دهباشی گفت وگویی داشته، در جایی از آن گفت وگو، می ‌گوید: «من بیشتر معتقدم که زند‌گی، ما را دست می ‌اندازد. یعنی ما در مقابل چرخ زندگی در حقیقت، آدم‌ های بسیار ضعیف و در عمل، عاجز هستیم. زند‌گی آن کاری را که خودش بخواهد، با ما می ‌کند. منظورم قسمت و سرنوشت نیست، زیرا به آن اعتقادی ندارم. ولی زند‌گی را به تمسخر نمی‌ گیرم. چیز‌هایی در زند‌گی هست که دست ما نیست، نه به دلیل قسمت و سرنوشت، بلکه چیزهایی است که نمی‌ شود مسخره کرد.»
عده ­ای معتقدند که او پایه ­گذار سینمای رئالیستی در ایران است و عده ­ای او را متاثر از «برسون» می ­دانند. برخی نیز او را از اولین آغازگران سینمای موسوم به موج نو می­ دانند و نیز از پایه­ گذاران سینمای موسوم به جشنواره­ ای شناخته می شود. البته عده ­ای هم که معتقدند تصویر اسطوره ­ای ساخته شده از او بعد از مرگش ساخته شده است و به نوعی واکنشی است به غمِ فقدان او و .. . این یادداشت سعی دارد نگاهی بیاندازد به برخی نظراتِ منتقدان و دوستان و همکارانِ او، درباره­ ی فیلم­هایش و اهمیت و جایگاه­ش در سینمای ایران؛ که برخی از این نظرات در زمان حیات و برخی نیز چندین ماه بعد از درگذشتش منتشر شده­ اند. 
اکثر نظرات و نقل ­قول ­هایی که آورده می­ شود، مستخرج از کتاب « یادنامه سهراب شهید ثالث » علی دهباشی است و به همین جهت منبع هر نقل قول، جداگانه ذکر نمی­ شود.
زاوان قوکاسیان
زاوان قوکاسیان سینمای شهید ثالث را این­ گونه معرفی می ­کند: «سینمای خاص او یعنی سینمای شهید ثالث، یعنی سینمایی که به ظاهر قصه ندارد. داستان ­گو نیست، پلان ­های طولانی دارد، عاطفه ندارد، سیاه است. دیالوگ اندک دارد. موسیقی متن ندارد و ساده است و زنده. گاهی جذابیت­ های سینمای مستند را دارد و پر از تنهایی روح است که بازیگران فیلم ­ها از ابتدا تا انتها آن را با خود دارند.»
احمد میر احسان
احمد میر احسان درباره او چنین می­ گوید : «ریتم، زمان، تمپو، تدوین، بازی، نما و صدای کند، ملال و تکرار زندگی راکد و ... این ­ها عناصر سبکی پرماجرای سینمای بی ­ماجرای شهید ثالث است که در طبیعت بی ­جان، درخشان و جان دار به هماهنگی نادر فرم و مضمون می ­رسد. فریب بزرگ آن جاست که این ­ها را خود زندگی تصور کنیم. اما این­ ها تاویل زندگی در یکپارچگی آفرینش بود. با این همه اما من طبیعت بی­ جان را با این عناصر سبکی ندیدم. 
این ­ها همه در دسترس ترین سیمای سینمای شهید ثالث است. تغییر چهره زمان در سینمای او، که گویی « دمیرند» برگسونی به جای زمان و ساعت نیوتونی می ­نشیند و زمان درونی زندگی بی­ رویداد و کسل، بیرونی می­ شود، برای هر تماشاگر دیگر هم قابل لمس است. ضربان کند، ریتم یکنواختِ کشدارِ صدا که مدام به پس می ­نشیند تا سکوت حاکم شود و بازی ­سازی غیر دراماتیک و زندگی­ وار و بدون اغراق و آن ­همه نمای دور تا هر حالت تاکید شده را منتفی کند و ... . بدین ترتیب همه عناصری که مهرِ نامتعارف بودن به سینمای شهید ثالث می­ زند و عوامل تجربه­ پذیر و عناصر قطعی سبک ویژه اوست، در تماشایِ من برکنار می ­شود. طبیعت بی­ جان، تصویر زندگی نبود، ساختارزداییِ دردناکِ زندگی پیرامون به شیوه روح دردمند بود و از همین­ جا فیلم برای من بدیع و ناب و آوانگارد بود. » احمد میر احسان معتقد است که، شهید ثالث خودِ اثر را بدل به چیزی کسالت بار می ­کند و البته این را با تردستی نمایش می­ دهد. من از دسترسی جسورانه به همین عنصر لذت می برم. او همچنین طبیعت بی­ جان را نه یک اثرِ رئالیستی، که یکی از شاخص­ ترین آثار رویکردگرا و فرمالیستی ایران معرفی می­ کند.
ولاشن
ولاشن ، منتقد انگلیسی در مورد سهراب می ­گوید: «در حقیقت سهراب با فیلم خود زندگی را در حد عادی یکنواخت و گاه خسته کننده آن نشان می ­دهد. زندگی بدون هیجانات و رویداد­های اغراق­آمیز که کمتر اتفاق می­ افتد. اتفاق ­های فیلم همان هایی است که عیناً در زندگی حقیقی وجود دارد و این حسن فیلم است و پذیرفتنی و قابل لمس که تماشاگر حوادث آن را به عنوان چیزهایی عادی که هر لحظه رخ می ­دهد قبول می کند».
مهرناز سعید وفا
مهرناز سعید وفا سبک کار شهید ثالث را این ­گونه توصیف می ­کند: «سبک کارِ او در نظاره کردن جزئیات و لحظه ­های زندگی روزمره، توام با آرامش و بدون احساساتی شدن، بدون توسل به گفت و گو، موسیقی و تدوین هیجان ­انگیز و نمایشی است. همه عوامل داستانی خلاصه و ساده شده، داستان و حادثه به حداقل رسیده و در کنار آن بازیگری و به نمایش درآوردن احساساتی درونی و خیلی دیگر از عوامل رایج سینمای داستانی، هنری نمادگرا به حداقل رسیده یا کنار گذاشته شده است. کیفیت پرهیز و اغراق باعث سیاسی نمودن فیلم­ های ایرانی اوست که در اوج دم زدن از تمدن بزرگ و جشن 2500 ساله ساخته شده و چهره غمگین و محروم مردم زحمتکش و فراموش شده ایران را به تصویر کشیده است.» سعید وفا یکی از مولفه ­های اصلی سینمایی شهید ثالث را غیرنمایشی کردن صحنه­­ های متداول نمایشی می ­داند، مثل مرگ که شهید ثالث به ضعم او خیلی ساده از آن رد می­ شود و برعکس، تاکید بر صحنه­ های غیرنمایشی مثل خوردن، خوابیدن، نظافت، راه رفتن و نگاه کردن و ... .
احمد طالبی نژاد
احمد طالبی نژاد در مورد شهید ثالث این ­گونه می­ گوید: «لحنِ تلخ و عبوس و شیوه روایی شهید ثالث بر ما که در آن زمان در سینمای آزاد فعال بودیم، تاثیر بسیاری داشت. سادگی ظاهری آثار او باعث شد تا تجربه­ هایش به نسل جوان سرایت کند. بنابراین پس از موفقیتِ طبیعت بی­ جان موجی از تاثیرپذیری و تقلید سینمای آماتور آن زمان را فرا گرفت. ما از لحن شهیدثالث و شیوه او تنها دوربین ایستا و فضای غم گرفته­ اش را به عاریت می­ گرفتیم بی ­آنکه عمقِ نگاه او را درک کنیم. ما فاقد جهان­ بینی عمیق بودیم و هرچه می­ کردیم و می­ گفتیم، از سر احساس بود».
احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی سهراب را چنین توصیف می­ کند: «همان هنگام که برای نخستین بار شهید ثالث را در آن خیابان طویل خاکستری دیدم دانستم از جهان روزمره­ ی ما رهایی یافته است و به دنبال معنا و اشراقی خون بار است. به دنبال این «معنا» بود که از عادت­ های ماه و سال بگریزد. همه ­ی ما در آن سال­ها به باوری ابتدایی دچار بودیم که این سینما را هیچکس نمی ­تواند تغییر دهد. ما، در آن سال ­ها، در آن روزهای عمر چنان سر به راه و مطیع بودیم که عبور یک پرنده در باد را هم نمی ­دیدیم. فیلم «یک اتفاق ساده» محصول آن روزها بود که ما، در ناکامی شادمانه­ ی خویش رها بودیم. «سهراب» با گریز از امکانات یک زندگی ساده و تهی از امید، ما را به مهمانی آینه­ ها برد که نگاه کنیم و خیره شویم. فیلم «یک اتفاق ساده» خرق عادت بود. سهراب در آن طرف زمان و مکان ایستاده بود و خیره به شوریدگی و شیدایی انسان برای ادامه حیات بود. سهراب همیشه در سکوت و یقین بی ­گمان، شوریده با کل جهان، در جستجوی معنایی برای ماندن در زمین بود. این معنا هیچ ­گاه آشفته و درهم نبود و سادگی تصاویر فیلم­ های او این وحشت را در انسان بر می ­انگیزد که راستی ما چقدر تنها هستیم. حتی مرگ هم نمی ­تواند مرهم این تنهایی باشد. او در جستجوی نظمی برای جهان ماست. «مادر» بدعت­ ها و خلاقیت ­های او عاطفه او برای جهانی است که نظم نمی­ پذیرد و همه­ ی ما پیش از آن که به جهان بیاییم مرده­ ایم.»
مانی پتگر
مانی پتگر در توصیف سهراب از واژه استثنائی استفاده می­ کند و می­ گوید : «او استثنائی بود، نه به این دلیل که دنیا را کسالت­ بار و خالی می­ دید؛ او به این علت استثنائی بود که جرات و توانایی آن را داشت که احساس و افکارش را با سینما بیان کند و خوب هم بیان کند، وگرنه همه ما در مقطعی از زندگی ­مان پی به 
کسالت ­بار و تکراری بودنش برده ­ایم و باز هم خواهیم برد. منتها ما آدم­ های معمولی برای مشغول کردن خود، هر روز به دنبال اسباب بازی­ های جدیدی هستیم که زندگی را برایمان معنی­ دار کند ولی سهراب زندگی را شاید زیادی جدی گرفته بود و به بازی اعتقاد زیادی نداشت، با این حال باز، زنده ماند و ... .»
حمیدرضا صدر
حمیدرضا صدر در مورد اهمیت سهراب در سینمای ایران این­گونه می ­گوید: «اهمیت شهید ثالث در سینمای ایران بیش از خود فیلم­ هایش به نوع نگاه او به سینما بازمی ­گشت. یک اتفاق ساده و طبیعت بی ­جان، چه آنها را بپسندیم و چه ملال­ آور بخوانیم، نمونه­ های نوجویی یا نیاز به نوجویی سینمای دهه 1350 بودند. مضامین متفاوت و فرم نامتعارف آنها بسیار ضد جریان ­تر، 
جسورانه ­تر و مولف ­گرایانه­ تر از فیلم ­های فیلم­ سازان هم ­عصرش، مثلاً مهرجویی با «گاو» یا کیارستمی با «گزارش» بود.»
دکتر صدر معتقد است فضای بصری فیلم های شهید ثالث، مثل بافت رنگ های طبیعت بی جان تا زمان بندی ­های نامتعارفش یا تعمقش در باب سکون لحظه ­های روزمره و پیوند آن به تراژدی زندگی، در سینمای دهه 1350 ایران جبهه متفاوتی محسوب 
می ­شد که هر چند ملال ­آور به نظر می ­رسید اما از همه الگوهای متداول هم فاصله می ­گرفت.
بهمن مقصودلو
بهمن مقصودلو در گفتگو با پرویز جاهد، در مورد سهراب عنوان می ­کند: « شهید ثالث یک چهره استثنائی در سینمای ایران و جهان است. او نه تنها یکی از پایه گذاران اساسی سینمای نوین ایران در دهه هفتاد است بلکه یک فیلمساز برجسته در سینمای جهان نیز به حساب می­ آید که به نوعی ناشناخته مانده است. ناشناخته از این جهت که آن چنان که باید و شایسته او بود در سطح بین المللی معرفی نشد. او همچنین شهید ثالث را فرزند خلف برسون در سینما معرفی می کند که بار سنگین بینش شگرف و تخیل ژرف چخوف را در سینما به دوش می­ کشد.»
آیدین آغداشلو
آیدین آغداشلو از نزدیکان سهراب بود، او در مورد شهید ثالث چنین می ­گوید: «با «یک اتفاق ساده» فیلم ­ساز تمام و کمالی متولد شد با نگاهی ساده و عمیق و خاص به زندگی آدم­ های عادی. فیلم بازدم آدم حساسی بود که هوای جوارش را به تمامی فرو داده بود. همه آن تلخی و اضطراب و حس نبوغ و دانش و دریافت و شفقتی که در درونش جمع شده بود از راه درستش شکل گرفت و تحویل ما شد.»
آن­چه ذکر آن رفت، برخی از نظراتی است که در مورد شهید ثالث عنوان شده است. قصد آن نیست تا تصویری اسطوره ­ای و دست نایافتنی از او ارائه شود. آن ­چه از این نظرات و دیگر نظرات مستخرج است، دعوت به درکِ آن­چیزی است که او به نمایش­ گذاشته است؛ به نوعی دعوت به خوانش از آثار او نه در مقام یک اسطوره، که یک فیلم­ ساز و آرتیستِ جریان ساز است، برای نزدیکی به حقیقتی که سعی در به نمایش درآوردنش داشته است. شهید ثالث درباره حقایق اطراف ما چنین می­ گوید: «حقایق دم دست ماست. آن چیزی که جلوی پای ما افتاده و ما هم راحت 
می ­بینیم و بالطبع ندیده می ­گیریم. ولی اگر خیلی لطف بکنیم و شعور به خرج دهیم همان‌ طور که می ­بینیم تحویل دوربین می ­دهیم و دوربین تحویل لابراتوار می ­دهد و همین­ طور این سلسله مراتب طی می­ شود و بالاخره هم یک طوری می­ شود.» واقعیت تاریخی سهراب شهید ثالث را نه صرفاً در نظر منتقدین و دوستان، که باید با خوانشِ بی واسطه ادراک کرد و ذکر آن­ چه رفت به مثابه مکملی بر درکِ مخاطب از شمایل فیلم­ سازی یک آرتیست جریان ­ساز است. حمیدرضا صدر، در دیداری که با شهید ثالث در اوج بیماری با وی داشت، شرایط روانی اورا این گونه تشریح می­ کند: «کماکان به نصایح پزشکان و نسخه­ های آنان بی ­اعتنا بود و تکرار می ­کرد که زندگی بسیار مهم و شیرین تر از توصیه های پزشکانی است که با اصرار می­ خواهند چند روز کسالت­ بار به زندگی آدم بیفزایند. صراحت غبطه برانگیزش در طرح مسئله مرگ می ­توانست هر شنونده دنیاداری را شرمنده سازد، که شرمنده هم می­ ساخت. »

*منتشر شده در روزنامه ابتکار