جستجو در سایت

1397/11/20 00:00

دالان سرخ

دالان سرخ

  

سینمای ایران نزدیک به دو دهه است که در ورطه سینمای رئالیستی اجتماعی افتاده و بیش از نیمی از آثار تولیدی در این حوزه قرار دارد. ارائه تصویری واقع‌گرایانه از وضعیت موجود با تمرکز بر مشکلات و مصائب روز جامعه مانیفست این سینماست. کم‌اند فیلم‌هایی که ساختار موجود را پشت سر بگذارند و سینما به مثابه آن‌چه باید باشد را نصیب مخاطب کنند، سینمایی بر پایه قصه، معما و آنچه که از پرده نقره‌ای باید به دل جامعه سرریز شود، «سرخ‌پوست» دومین ساخته نیما جاویدی چنین فیلمی است.

تماشاگر با همان سکانس افتتاحیه جنس متفاوتی از سینما را تجربه می‌کند؛  چوبه‌دار در زندانی که قرار نیست شبیه زندان‌هایی باشد که تاکنون دیده است و  زندانی پر از دالان‌ها و راهروهای پیچ‌درپیچ که تماشاگر به مدد فیلمبرداری هوشمندانه هومن بهمنش با جغرافیای آن آشنا می‌شود.

«سرخ‌پوست» فیلمی در ژانر زندان  و ایرانیزه‌ای است از «فرار از زندان»‌های غربی که مصداق‌های زیادی در سینما و صنعت سریال‌سازی هالیوود دارند. اما نیما جاویدی از زاویه جدیدی به این ژانر نگاه کرده؛‌در سرخ‌پوست هم پلیس و هم فراری حضور موازی و متعادل دارند و این تقابل از ابتدا تا انتهای فیلم ادامه دارد. روایت فیلم خطی است. دوربین به همراه تماشاگر در جست‌وجوی فراری است و همزمان با قهرمان،‌اطلاعات تماشاگر افزایش می‌یابد؛‌چیزی که به همراهی مخاطب با اثر کمک شایانی می‌کند.

در سرخ‌پوست، موضوع و محتوا به همراه فرم و ساختمان اثر در مجموع پیوندی ارگانیک دارند و این پیوند در جهت ارتقا اثر است. طراحی صحنه چشم‌نواز محسن نصرالهی نیز به ارتقا و همذات‌پنداری مخاطب با برهه زمانی رویداد داستان کمک شایانی می‌کند.

نکته قوت دیگر «سرخ‌پوست» که آن را از جریان سینمای معمول معاصر جدا می‌کند،‌ قهرمان آن است. قهرمان و اسطوره‌سازی همان چیزی است که سینمای ما به شدت از فقدان آن رنج می‌برد و سینمایی که از قهرمان خالی شود،‌جایگاه اجتماعی خودش را از دست می‌دهد. 

نعمت جاهد (با بازی نوید محمدزاده) قهرمان سرخ پوست است، قهرمانی با همان ویژگی‌هایی که باید داشته باشد؛ انگیزه‌های فردی برای از میدان به در کردن آنتاگونیست. آنتاگونیستی که تنها یک pov از  او در فیلم می‌بینیم و از اطلاعاتی که نقش‌های مکمل فیلم به ما می‌دهند به شناخت مناسبی از او می‌رسیم.

گرچه استحاله قهرمان کمی ناگهانی و محدود به پرده سوم فیلم است اما جاویدی با انتخاب پایانی مناسب توانسته مسیر این استحاله و تحول را برای قهرمانش به درستی بچیند و در نهایت انگیزه‌های فردی قهرمان جای خود را به مباحثه‌ای اخلاقی و تلاش برای کم‌نیاوردن در مساله انسانیت و اخلاق می‌دهد.  و همین پایان است که تنها قهرمان سینمایی جشنواره سی‌وهفتم را رقم می‌زند و امید است که آغازی باشد بر شکوفایی دوباره سینمای قهرمان‌محوربا رعایت مولفه‌های قهرمان‌پروری در تولیدات آینده سینمای ایران.