انتظارهای بیهوده ای که برآورده نمی شود
کارگردان کهنه کار سینما و تلویزیون ایران در آستانه هفتاد سالگی به سراغ یک اقتباس ادبی دیگر رفته است. تیغ و ترمه برگرفته از رمان کی از این چرخ و فلک پیاده میشوم؟ نخستین نوشته گلرنگ رنجبر که یک تجربه کارگاهی کارگاه داستان نویسی حسین سنا پور است داستان دختری جوان به نام «ترمه» است. او در کودکی پدر خود را از دست داده و با عمویش زندگی میکند. مادر ترمه، لیلی، که بعد از مرگ پدرش به آمریکا مهاجرت کرده به ایران میآید تا تکلیف ارث و میراث او را مشخص کند. در این بین از رازهایی قدیمی و روابط آدمهای اطراف ترمه پرده برداشته میشود.
کیومرث پور احمد پیش از تیغ و ترمه نیز تجربه ساخت فیلم در حوزه اقتباس ادبی را دارد که اتفاقا تجربه موفقی هم از کار درآمده است. اما تیغ و ترمه چه در محتوا و چه در ساختار متاسفانه اقتباس موفقی نبوده است. شاید یکی از دلایل آن را می بایست در متن اصلی یعنی رمان گلرنگ رنجبر جستجو کنیم. قصه کنکاش های ذهنی دک دختر جوان هنرمند که گذشته خانوادگی مبهمی داشته و او در آستانه اتخاذ حساس ترین تصمیمات زندگیش قرار دارد. این موضوع به خودی خود می تواند بسیار جذاب باشد زیرا جامعه کنونی که یک جامعه جوان است با موضوعات مبتلا به اینچنینی مواجه است و ذهن عصیانگر، پرسشگر و جستجو گر نسل جوان در عصر کنونی دچار تلاطمات فراوانی است که می بایست مورد بررسی و کنکاش جامعه شناسانه قرار بگیرد. از این منظر موضوع ترمه قابل تعمیم به بسیاری از جوانان حال حاضر عصر ما محسوب می شود اما مشکل در داستان انجایی بروز پیدا می کند که نویسنده نتوانسته داستانش را قوام درستی ببخشد و این کنکاش ها در خدمت داستان برای رفع و گشوده شدن گره های گوناگون و در یک کلام برای ابهام زدایی واقع شود.به نظر می رسد تنهایی جوان و جوانانی امثال ترمه در در جامعه حال حاضر اگر در قصه مورد تاکید بیشتری قرار می گرفت اینک با قصه متفاوت تری مواجه می بودیم اما زمانی که نویسنده مجموعه ای از موضوعات را در داستانش به میان می آورد و در این موضوعات پی در پی فرصت انتخاب و تحلیل به مخاطبش را نیز نمی دهد طبیعتا نه تنها گره ها رفع نمی شود بلکه ابهاماتی بر پیچیدگی های قبلی نیز می افزاید. در داستان پور احمد نیز با همین ئمشکل مواجهیم. این کنکاش ها این جستجوها این تلاش ها قرار است به چه نتیجه ای برسد و به کجا ختم شود؟ عشق خیانت صداقت دوستی ها آینده مبهم زندگی مشترک مهاجرت و بسیاری از مسائل دیگر که از رمان رنجبر به فیلمنامه پور احمد نیز سرایت کرده اند و این مساله در ساختار تبدیل به معضلی شده که مخاطب نمی داند بالاخره با یک درام روانشناسانه مواجه است؟ با یک موضوع اجتماعی که نمونه اش را در محیط پیرامونی اش دیده روبروست؟ در معرض یک موضوع جامعه شناسانه و آسیب شناسی جامعه امروز قرار گرفته است؟ همه این ابهامات و سئوالات سبب می شود که مخاطب نتواند به درستی تکلیفش را با اثر جدید پور احمد دریافته تا بتواند همان خط را دنبال کند و مدام از این موضوع به آن موضوع و از اینسو به آنسو پرت می شود. ارتباطات ذهنی ترمه با پدری که در دوران طفولیت او درگذشته و ترمه در نهایت کشف و شهودهایش در می یابد که پدر بر اثر رفارهای ناشایست مادر و رفتارهای متناقض نزدیک ترین اطرافیانش تن به مرگی خود خواسته داده به پایانی منجر می شود که اصلا و ابدا با کلیت داستان منطق و همخوانی ندارد. مادری که در نهایت تصمیم می گیرد دست دختر تنهایش را بگیرد و او را از خاک بلند کند با چه هدفی و بر اثر چه پیش زمینه ای مبادرت به اینکار می کند؟ چرا باید با چنین پایانی مواجه باشیم؟ پایانی که پر از تناقض است. تناقضی که حاصل از شخصیت پردازی لیلی است. ضجه زدنهای ترمه در پایان ماجرا چه دلیلی دارد؟ آیا زمانی که او همه گره ها را به زعم خود گشوده به دلیلذ مرگ پدر پی برده به علت مهاجرت مادر و دلیل بازگشت دست یافته از خیانت نامزدش آگاه شده و فهمیده که اکنون تنهاتر و بی پناه تر از هر زمان دیگری است اینگونه اعتراض خود را به عالم و آدم اعلام می کند؟ با چه هدفی و به چه دلیلی؟ در مجموع به نظر می رسد تیغ و ترمه بیشترین لطمات را از ناحیه قصه اش متحمل شده و پور احمد نتوانسته در تبدیل رمان گلرنگ رنجبر به فیلمنامه موفق و صحیح عمل کند. و به همین دلیل با قصه ای چند پاره دارای تناقض و بی هدف مواجهیم که نمی تواند انتظارات را برآورده سازد.
ساختار فیلم نیز متاثر از متن دچار مشکلاتی است. گویی پور احمد بر خلاف تجربه درخشان دهه های گذشته اش، در فیلمهای یک دهه اخیرش اصلا چیزی به نام ضرباهنگ و تعلیق را فراموش کرده و ساختار را بیشتر دلی و حسی پیش برده تا خواست تماشاگر. به همین دلیل با فیلمی کسل کننده طرف هستیم که گویی نشان از بی حوصلگی سازنده اش دارد. فیلمسازی که سینما را می شناسد بازیگر می سازد نبض تماشاگر را در دست دارد اما در ده سال اخیر به هر دلیلی بی حوصله و خسته شده است و گویا رسالتی را بر عهده گرفته که با همه خستگی و کرختی اش باید همچنان به فیلمسازی اش ادامه دهد.
نقطه مثبت تیغ و ترمه را تنها شاید بتوان در بازی دیبا زاهدی خلاصه کرد. بازیگر جوانی که دانش آموخته رشته معماری است و با فیلم پنج ستاره مهشید افشار زاده به سینمای ایران معرفی شد و تیغ و ترمه ششمین تجربه بازیگری حرفه ای به شمار می رود. سایر بخش های ساختاری فیلم از جمله طراحی صحنه و لباس چهره پردازی فیلمبرداری تدوین موسیقی و غیره با احترام به دست اندرکاران بخشهای یاد شده واجد نکته ارزشمندی نیست که بخواهیم یا بتوانیم از آن یاد کنیم و در نهایت باید گفت تیغ و ترمه نیز مثل پنجاه قدم آخر و کفشهایم کوو مجموعه پرانتز باز نقطه موثری در کارنامه کاری فیلمساز کهنه کار ما محسوب نمی شود و این فیلم نیز ادامه همان بی حوصلگی ها و دلخوری های کیومرث پور احمد از جامعه پیرامونی اش است و بس.