می توانست موفق تر باشد

نکته ی مهم در فیلم جاده قدیم بی طرف بودن فیلمساز است به طوری که در نگاه اول به نظر می آید با فیلمی طرف هستیم که فیلمسازش فمینیست است و قصد دارد از حقوق زنان به شکل و قاعده ی مرسوم دفاع کند، اما بعد از پایان فیلم به این درک خواهیم رسد که جاده قدیم یک ملودرام اجتماعی یا یک اثر روانشناختی ست. بارها در روزنامه ی حوادث تجاوز و زورگیری از خانم ها را خوانده ایم اما فقط متن اتفاق را خوانده ایم و نتوانستیم عواقب این مسئله را تصور کنیم، اگر فکر می کنید جاده قدیم به فیلم فروشنده شباهت دارد سخت در اشتباه اید ، فیلم جاده قدیم نسبت به فیلم هیس دخترها فریاد نمی زنند و فروشنده به یک نسل بالاتر می پردازد زنی که دختر هفده ساله دارد رییس بانک است و پسرِ شوهرش هم می خواهد به زودی ازدواج کند. اساسا حکمت فیلمساز دغدغه مندی به حساب می آید، برای زنان فیلم می سازد اما شعارهای فمینیستی نمی دهد ، جاده قدیم هم می کوشد تا در بستری ملودرام فیلم اجتماعی باشد، فیلم سرپایی ست و تا جایی هم می تواند جلو برود و قصه متقاعد کننده است اما به نظر می رسد جاده قدیم هجومی از خرده پیرنگ های گوناگون است اولین چیزی که مخاطب را به فکر فرو می برد اینکه چرا مینو و بهرام ازدواج دومشان است ؟ ازدواج مجدد این دو چه نکته ی مهمی برای فیلم دارد؟ از سوی دیگر بهرام از زن اولش یک پسر دارد که در آستانه ی ازدواج است و قبل از مراسم عروسی دختر باردار شده است، ازدواج خسرو چه اهمیتی برای فیلم دارد؟ یا اینکه پریسا قبل از مراسم عروسی باردار شده است؟ این خرده روایت ها چه کاربردی برای فیلم دارد؟ اگر قرار است فیلمساز فیلم اجتماعی و روانشناختی بسازد بهتر است که مستقیم به موضوع اصلی برسد اما زمانی که فیلم با خرده پیرنگ های بی منطق می خواهد شکل بگیرد تمرکز مخاطب از بین می رود حالا فکر کنید که اگر مینو و بهرام سال ها زن و شوهر بودند دو فرزند داشتند و یک عروس و این اتفاق برای مینو رخ می داد دراماتیک تر نبود ؟ اساسا فیلمساز می خواهد در زمان محدود به همه ی نکات اجتماعی بپردازد به همین دلیل در بعضی از مقطع های زمانی فیلم احساس می شود ریتم در حال درجا زدن است بعد از حادثه، چند سکانس وجود دارد که مینو در حال کابوس دیدن است؟ اساسا ارتباط این سکانس ها در روند فیلم خلل به وجود آورده است با اینکه مهتاب کرامتی به خوبی از پس این نقش برآمده است اما فیلمساز می توانست با بهره گیری های روانشناسانه مینو را در موقعیت بغرنج تری قرار بدهد زنی که به او تجاوز شده مطمئنا دچار وسواس نمی شود که چندین بار آینه را تمیز کند! زنی که به او تجاوز شده بیشتر از هر زمان دیگر به آغوش مردش احتیاج دارد اما جاده قدیم می خواهد بیشتر به زنی بپردازد که مشکل روانی دارد و می خواهد آن شبِ حادثه را از همه مخفی نگه دارد حتی از بهرام، روند تغییر مینو از بعد حادثه به دلیل شوک وارد شده او را تبدیل به یک آدم روان پریش می کند اما از سکانسی که به خانه ی مادرش می رود و بحث مهرداد پیش کشیده می شود و اصلا معلوم نمی شود مادر درباره ی چه موضوعی حرف می زند و مینو گریه می کند، مینو به قبلش برمی گردد. فیلمساز می توانست به نکات مهمی بپردازد اما آن ها را رها می کند و فقط مینو دیالوگی می گوید (سعی می کنم خوب شم) و فیلم به پایان می رسد فیلم در شرایطی به پایان می رسد که انگار مینو با روان شناسش در حال گفتگوست و می گوید به من تجاوز شده است البته مینو بعد از چند ماه به روان شناس مراجعه می کند. حکمت می توانست از خرده روایت ها بگذرد و روی موضوع اصلی تمرکز کند، اینکه بهرام و مینو ازدواج دوم شان بوده می توانست موضوعِ تجاوز را گسترده یا بغرنج تر کند و اساسا شکی بوجود بیاید، حکمت در پردازش داستان کوتاهی کرده زیرا اندازه و چارچوب این فیلمنامه به قدری بود که بحران های پیچیده تری را روایت کند.
جاده قدیم به دلیل پتانسیلی که در ایجاد قصه پردازی و یا انتخاب بازیگر دارد می تواند در اکران عمومی با استقبال مواجه شود ، البته که جاده قدیم می توانست فیلم بهتری باشد اگر در روابط زن و شوهری تمرکز بیشتری می شد یا اگر پدر بهرام وجود نداشت که وقت فیلم را تلف کند یا اینکه فیلمساز در زمان محدود درباره ی برجام و وام های میلیاردی نمی پرداخت.