پیروزی عدالت بر نفرت

ترجمه اختصاصی سلام سینما
سکانسی در «فقط رحمت» وجود دارد که روحتان را به لرزه میافکند. اواخر دهه ۸۰ میلادی است و «برایان استیونسون»(مایکل بی.جردن) که یک وکیل آفریقایی-آمریکایی جوان و فارغالتحصیل هاروارد است، برای بررسی قتلهای زنجیرهای به شهر مونرو کانتی ایالت آلاباما میرود. مهمترین موکل او «والتر مک میلیان»(جیمی فاکس) ملقب به «جانی دی» است که به شکلی غیراخلاقی او را مجبور به پذیرفتن مسئولیت قتل یک دختر نوجوان سفیدپوست کردهاند. «استیونسون» پروندههای مهم دیگری را نیز در دست دارد که از میان آنها میتوان به پروندهی «هرب ریچاردسون»(راب مورگان) اشاره کرد. «ریچاردسون» متهم به بمبگذاری و قتل یک زن است.
«استیونسون» در پرونده «ریچاردسون» شکست خورده است و نتوانست تا او را از حکم اعدام نجات دهد. حالا او باید منتظر صندلی برقی باشد. «راب مورگان» که نقش «ریچاردسون» را ایفا میکند به خوبی توانسته تا افسردگی و روانپریشی او را به تصویر بکشد. «ریچاردسون» یک کهنه سرباز جنگ ویتنام است که در جنگ پایداری روانیاش را تا حدودی از دست داده است و اکنون نیز قصدی برای فرار از جرمی که مرتکب شده است را ندارد اما خود را غرق گناه میداند. او شرایطش را به شکلی سورئال توصیف میکند. در جایی میگوید:” اینجا با ویتنام فرق میکند. آنجا با اینکه در حال شکست خوردن بودیم اما هنوز برای زنده ماندن امید داشتیم”.
روز مرگش، سر و ابروهایش را میتراشند که این کار او را شبیه به آدم فضاییها میکند. حالا مردم نسبت به او ادای احترام میکنند و زندانیان با فنجانهای کوچکشان به میلههای سلول میزنند. فیلم موفق میشود تا حدی زیادی ما را به این لحظهی وحشتآور نزدیک کند. چیزی که شاهد ان هستیم فقط ترس از مرگ نیست بلکه تجسم دهشتناگ مرگ او به عنوان بخشی از این سیستم مرگبار است. سیستمی که بند زندانیان متهم به قتل عمد را شبیه به سرزمین بردهداری کرده است، موضوع اصلی فیلم «فقط رحمت» است.
این فیلم یک درام حقوقی مبتنی بر واقعیت است که میتوانیم آن را یک درام حقوق بشری نیز بدانیم. بخش عمدهای از بافت احساسی فیلم متکی بر کاراکتر «استیونسون» است که مثل یک برادر به دنبال نجات جان افراد دیگر است و از سوی دیگر در تلاش برای احیای حقوق بشر در جایی است که حکومت قانون جایش را به حکومت خشونت داده است. آن هم در زمانی که اخبار جنگ از سر تیتر خبرهای آمریکا کنار رفته است و فرصتی مناسب برای پیگیری اهداف او محیا شده است. «استیونسون» که خود اهل دلاویر است، حالا به جنوبیترین نقطهی آمریکا آمده تا حق را به حقدار برساند.
کارگردان فیلم «دنیل کرتون» که شش سال پیش با فیلم مستقل درخشانش «12 کوتاه مدت» نامش را بر سر زبانها انداخته بود، با «فقط رحمت» فرصت جدیدی برای بازگشت قدرتمندانهی خود به هالیوود پیدا کرد. او شواهدی ارائه میکند که حاکی از باز بودن پروندهی «جانی» دارد و سپس شواهد بیگناه بودن آنها را به ما نشان میدهد. دروغهای زشتی که شاهد پرونده علیه او گفته است، شواهدی مبنی بر اینکه او در روزی که قتل رخ داده است، به همراه خانوادهاش به ماهیگیری رفته بود که خداقل 20 نفر میتوانند برای اثبات این مسئله شهادت دهند و زندانی شدن او در بند متهمان قتل عمد یک سال قبل از صدور حکم دادگاه برای اینکه بتواند به قولی به آنجا عادت کند، همه شواهد بیگناهی اوست.
با شواهدی که «کرتون» به تصویر میکشد، قصد او نه فقط برای نمایش بیعدالتی، بلکه برای ساختن فیلمی که جزء به جزء چگونگی نژادپرستی سیستماتیک و همچنین فجایعی که در زندانها بر سر زندانیان رخ میدهد را نشان میدهد. «جیمی فاکس» با نقشآفرینی در نقش «جانی دی» ثابت میکند که بازیگر بزرگی است. او این نقش را با نوعی موسیقی جنوبی در صدایش ایفا میکند. نقشآفرینیهای قدرتمند دیگری نیز در این فیلم وجود دارد که از میان آنها میتوان به «بری لارسون» اشاره کرد. او نقش «ایوا انزلی» دستیار «استیونسون» را ایفا میکند.
دو ساعت و شانزده دقیقه مدتی طولانی برای فیلمی مثل «فقط رحمت» است و قسمتهایی از فیلم میتوانست کوتاهتر باشد. اگر چرخهی جدلهای دادگاهی در نهایت براساس شواهدی که میدانیم پیش میرود، چیزی که غیرقابل پیشبینی است، فاکتور انسانی آن است. پیام نهایی فیلم این است که نفرت با تمام قدرتش هرگز نمیتواند به قدرت عدالت برسد.
منبع : ورایتی
مترجم : وحید فیض خواه