جستجو در سایت

1400/03/19 00:00

الیگارشی مدام

الیگارشی مدام

  

یهودا و مسیح سیاه فیلمی از شاکا کینگ ، اثر جاه طلبانه هالیوود در برابر انقلاب و اعمال دیکتاتوری است . آنچه در برخورد با این فیلم و همچون فیلم هایی مورد نظر قرار می گیرد کارکرد سیاسی و مستند گونه آن است . فیلم از نظر سینمایی یک محصول تاریخی بازیافت شده است . هالیوود کارخانه تغییر تاریخ به نفع سیاست های نژادپرستانه است و این فیلم و چرایی و چگونگی پرداخت به آن بازتولید دلخواه هالیوود ، قربانی کردن FBI به نفع سفید پوستان و تلاش برای نمایش حقوق بشر است . مجموع این عوامل تماشاگر امروزی سینما را به یاد کتاب «1984» جرج اورول و الیگارشی مدام می اندازد . 

*مرگ تاریخ 

تلاش برای ابراز وجود و کسب حقوق بشر توسط سیاه پوستان به جنبشی جهانی تبدیل نشده است بلکه ابزاری سیاسی برای پیچیدن نسخه ای جدید علیه برده ها و پرولترها (کارگرها) است . «یهودا و مسیح سیاه» مانند جاسوس سیاه پوستی عمل می کند که در فیلم باعث مرگ فِرد همپتون شد . مواجب بگیر کوچکی که سعی در ساختن تاریخ مبارزه سیاه پوستان علیه نابرابری دارد اما خود به عروسک خیمه شب بازی در دستان هالیوود تبدیل می شود . به عنوان یک بیننده بی اطلاع و خارجی آنچه از زندگی و شخصیت همپتون مشاهده می شود راضی کننده و سینمایی نیست . تا چه میزان فکت هایی که فیلم به من بیننده می دهد درست و قابل اعتماد است؟ . دلیل وجود چنین سوء ظنی ناتوانی فیلم در برقراری ارتباط منسجم میان بیننده و تصویر است . در نگاه اول تفکر ناب و مردمی همپتون جاذبه ای می شود که فیلم دنبال شود اما در ادامه بی آنکه خود به آن اشاره داشته باشد فیلمنامه رهبر حزب را بی سواد و ناتوان در سخنرانی نشان داده است . سخنرانی های او همانند آنی است که چندی پیش شنیده و شعارهایی که آنها را تکرار می کند صرفا عملکرد هیجانی داشته و به غیر ایجاد شور در میان جمع نکته دیگری ندارد . این چنین می شود که سادگی و تفکر صادقانه همپتون دلیل بقای داستان و مرگ تاریخی او است . 

*پیشاکلاسیک 

فیلم در زمینه روایت یک قصه سعی دارد با نوشته هایی که سرنوشت بچه همپتون و نامزدش را مشخص می کند به باقی مانده قضایا پاسخ دهد و روایتی کلاسیک داشته باشد در صورتی که از نظر سینمایی فیلم بعد از مرگ همپتون تازه شروع می شود . قهرمان قصه از نظر فیلمنامه نویسی جایزه بگیر بزرگی است که با ترس نقش جاسوس FBI را بازی می کند پس ادامه فیلم منوط به پایان قصه او است نه چگونگی مرگ همپتون . نوشته های پایانی که به شکل روخوانی تاریخ در فیلم «یهودا و مسیح سیاه» می آید خیانت به ساختار سینما است . اگر قرار بود فیلم اینگونه ساخته شود می توانست در 10 دقیقه قضیه کامل و با ضرب آهنگ بهتری به بیننده عرضه شود . بنابر این شیوه ای که این روزها در سینما نمونه آن را بسیار می بینیم نه تنها از قصه گویی فرار می کند بلکه بیننده را به دوران پیشاکلاسیک سینما بازخواهد گرداند . هالیوود با مهارت بالایی نشان می دهد که سیاه پوستان به خودی خود توانایی شکایت علیه یک نابرابری و استرداد حقوق بشری را ندارند و این کار توسط راهپیمایی و جنبش مردمی تحت رهبریت سفیدپوستان انجام خواهد شد . از این رو رهبر سیاهپوست تنها یک عروسک نمایشی است . 

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی