شوخی «آن شب» با ژانر وحشت!

از آنجا که سینمای ایران کمبود قابل توجهی در تنوع ژانر و به تبع آن ژانر وحشت دارد، هرگاه فیلمی کمی هراسآور باشد به آن برچسب فیلم ترسناک یا دلهرهآور میزنند، به همین جهت است که در معرفی فیلم «آن شب» اولین اثر سینمایی کوروش آهاری نوشته شده فیلمی ترسناک و دلهرهآور! اما این معرفی قطعاً یک کار تبلیغی برای دیده شدن فیلم است چراکه آن شب نه ترسناک، نه دلهرهآور و نه حتی روانشناسانه است. آن شب یک اثر تجربی است که به هدفش نرسیده؛ فیلمی که تلاش کرده با استفاده از الگوهای موفق استفاده شده در آثار خارجی شکل بگیرد. فیلمساز بیتوجه به اینکه در این برهه مردم با یک کلیک جدیدترین آثار ترسناک جهان را میبینند، فیلمی ساخته که تقلید دستِ چندم و شلختهای است که مخاطب را پس میزند. مخاطبی که به سینمای وحشت علاقه دارد، قطعاً آن شب برای او یک شوخی است چراکه ما با اثری طرف هستیم که نما به نمای آن تقلید است، به جای نوشتن نامهای طولانی کمپانیهایی که این فیلم را تهیه کردند، بهتر بود مینوشتند بهرهگیری جزء به جزء از فیلم تلألؤ استنلی کوبریک. به جز سکانس اول که کارساز هم نیست، از تیتراژ فیلم تا به آخر ما ردپای تلألؤ را حس میکنیم، اما نکته حائز اهمیت این است که تلألؤ قبل از ورودش به ژانر وحشت یک اثر روانشناسانه است، اما آن شب یک اثر موقعیتی است؛ اثری که ژانرش را گم کرده و تلاش میکند مخاطبش را تحت تأثیر قرار دهد.
از آنجا که ژانر وحشت نیاز مبرمی به همذاتپنداری مخاطب دارد، اما آهاری با موقعیتهای کوچک و تکراری سعی کرده مخاطب را در فضای عجیب و غریب قرار بدهد. ایجاد اتفاق یا بحران از همان ابتدا یعنی ورود بابک و ندا به داخل هتل قابل حدس است. فیلمنامه نقصها و حفرههای بزرگی دارد که فیلمساز نتوانسته آنها را پر کند. در همان سکانسهای اول دلیل بابک برای اینکه به خانه دوستشان برنگردد، کاملاً غیرمنطقی است. مشروب الکلی بابک یا دندان دردش به روند فیلم کمکی نمیکند. مشخص نمیشود که توهم او حاصل چیست؟ خواب دیدن نمیتواند دلیل بر تأثیرات مشروب باشد، مشخصههای ژانر وحشت در دهه کنونی تغییر کرده و سایه آدم، صدای پا یا حضور و پنهان شدن یک آدم در راهروهای هتل نمونه منسوخشدهای در ژانر وحشت است یا اینکه بابک جنازهای در وان حمام میبیند که کپی جزء به جزء تلألؤ است، این را اضافه کنید که اگر تاریکی شب را از فیلم بگیریم و این داستان در روز اتفاق بیفتد، کارکرد کنونیاش را هم از دست میدهد. تمام اتفاقات فیلم در خواب بابک است، اما نماهایی از تنهایی ندا میبینیم. چطور میشود که در خواب بابک نماهایی را ببینیم که ندا تنهاست و بابک حضور ندارد. این اصول خیالپردازی و خواب کاملاً غیرمنطقی است. فیلمساز در سکانسهای آخر کم میآورد برای همین بابک برای رسیدن به راه نجات سر از جاهایی درمیآورد که اساساً تمِ اثر فانتزی میشود، آن هم با بازی «اگزجره» شهاب حسینی! پایانبندی هم شکل منسوخشدهای دارد، یعنی مخاطب با یک جمله خب که چی؟ فیلم را فراموش میکند چراکه این شیوه قصهگویی که در خواب رخ بدهد، چندان باب سلیقه مخاطب نیست، زیرا نمونههای بهتر از آن شب را با قصهای که میتواند درگیر کند و جذابیت بصری بیشتری داشته باشد، دیده است. فیلمبرداری آن شب میتواند تنها حُسنِ آن باشد، اما بازی شهاب حسینی و نیوشا جعفریان از نکات منفی فیلم است. این بازیگران نتوانستهاند موقعیت بحرانی فیلم را برای مخاطب ملموس کنند. جغرافیای فیلم هم کاربردی ندارد، به طور مثال اگر آن شب در ایران ساخته میشد، فرق زیادی با نسخه کنونی نمیکرد، چراکه آهاری از جغرافیا هم بهرهگیری منسجمی نکرده است. به هر شکل سینمای ایران اگر شب بیست و نهم را فاکتور بگیریم تاکنون نتوانسته یک اثر در ژانر وحشت خلق کند.