دختری طلایی به نام فلورنس پیو

ترجمه اختصاصی سلام سینما
اگر سری فیلمهای «انتقامجویان»به طور گسترده در مورد خانوادهای از ابرقهرمانان باشد که در کنکاش متحد شدن برای مبارزه با نیروی شر با هم دوست می شوند، «بیوه سیاه»در مورد نوع دیگری از خانواده است، خانواده ای به هم ریخته که قبل از اعتماد به هم، با فریب و خیانت تلخ دست و پنجه نرم می کنند و در هجوم موقعیتهای انفجاری قرار دارند. این فیلم که کارگردانی آن را «کیت شورتلند» بر عهده دارد با هیجان، شوخطبعی و احساسات کمتر بیان شده همراه است، و این اثر به تنهایی یک سکوی پرتاب برای «ناتاشا رومانوف» اجرا شده توسط «اسکارلت جوهانسون» و نقش های مکمل با نقشآفرینیهای درجه یک توسط «فلورانس پیو»، «ریچل وایز» و «دیوید هاربر» است. با دور شدن از الگوی ابرقهرمانان و ورود به قلمرو مهیج سوپر جاسوسان، ورود مارول به آثار زن محور بسیار رضایتبخشتر از دیدن کاپیتان مارول هوشمند قدیمی است.
فیلم نامه این فیلم توسط اریک پیرسون، یکی از فیلم نامه نویسان «ثور: رگنار» و از روی داستانی نوشته «جا شیفر» و «ند بنسون» نوشته شده است. داستان این فیلم بین وقایع «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» و «انتقامجویان: نبرد ابدیت» قرار گرفته است. اما همچنین به اندازه کافی مستقل است تا برای کسانی که با مجموعه مارول آشنایی ندارند، جالب باشد. یک سکانس پس از تیتراژ پایانی با ظهور غافلگیرکننده یک کامو با بازی یک ستاره بزرگ که در فیلم «فالکون و سرباز زمستان» دیده شده است، نشان میدهد که ممکن است در آینده حداقل یک کاراکتر کلیدی به قسمت «شیلد» برگردد.
سکانس آغازین بسیار جلب توجه کننده، قبل از تبدیل به یک صحنه فرار هیجان انگیز که ممکن است از «آمریکاییها» برداشته شده باشد، یادآور آفتاب و کودکی ترنس مالیک است. ناتاشا جوان (اور اندرسون) یک نوجوان با تیپ پسرانه و موهای آبیرنگ است که بر روی دوچرخهاش در شهر پر شاخ و برگ اوهایو که در سال ۱۹۹۵ با خانوادهاش در آنجا زندگی میکند، سواری می کند. خواهر ۶ ساله او، یلنا (ویولت مک گراو) زانوی خود را جمع میکند و مادرش ملینا (وایس) او را میبوسد، او به هر دو دختر خود یادآوری می کند:«درد فقط شما را قویتر میکند.» اما وقتی پدر آلکسی (هاربر) با خبری مبنی بر اینکه باید سریعا از آنجا بروند، به خانه باز میگردد، صحنه خانوادگی لطیف از بین میرود.
آنها که به سختی از ماموران و رگبار گلوله فرار میکنند، به کوبا پرواز میکنند، و هویت آنها به عنوان ماموران اطلاعاتی روسیه که خود را به عنوان یک خانواده آمریکایی جا زده بودند، پیش از اینکه از هم جدا شوند، آشکار میشود. الکسی ابراز آسودگی میکند که سه سال مخفی شدن بدون مزد او به پایان رسیده است، و در نهایت «نگهبان سرخ» اجازه می یابد تا به سوپر سربازی که برای آن آموزشدیده بود، بازگردد. اما رئیسش، ژنرال درایکوف (ری وینستون، با لهجه غلیظ روسی) بیشتر به روح عصبانی ناتاشا که به شدت از خواهر کوچکش محافظت میکند علاقمند است.
پرش به 21 سال بعد، زمانی که ناتاشا (جوهانسون) یک فراری فدرال است که توسط یک تیم سوآت تحت هدایت وزیر امور خارجه ایالاتمتحده، تادئوس راس (ویلیام یورت) دستگیر شده و مجبور به ترک کشور و پنهان شدن در نقطه دورافتاده ای در نروژ شده است. در همین حال، یلنا (پیو)، که اکنون یک قاتل بسیار ماهر است، در مراکش است و از خدمت درایکوف جدا شده و دستگاه ردیابی را که زیر پوستش کار گذاشته شده بود، برداشته است. او از گروه زنان قاتل که برای از بین بردن او فرستاده شدهاند، پیشی میگیرد و با یک چمدان از شیشه های حاوی پادزهر برای ترکیب شیمیایی درایکوف که برای جلوگیری از اراده آزاد طراحی شده است، از آنجا دور میشود.
سپس داستان به قسمت دیگری از کره زمین میرود، جایی که یلنا در یک خانه امن مخفی شده است و زمان کافی برای دیدن مجدد ناتاشا به سبک خاص خودشان قبل از این که یک خودروی زرهی آنها را در خیابانهای شهر تعقیب کند، دارد. مرگبارترین سربازان درایکوف بر روی پاشنههاشان یک میکروچیپ مقلد دارند که برای تقلید هر مهارت مبارزهای برنامهریزی شده است، از جمله مهارتهای انتقام جویان منحلشده.
اگر همه اینها شبیه یک داستان پیچیده به نظر میرسد، خب، این طور است. هنگامی که شورتلند به ناتاشا و یلنا اجازه میدهد پیوندهای قدیمی خواهری غیر بیولوژیکی خود را همراه با برخی سکانسهای تمسخر، سرزنش و رقابت خوش اخلاقانه دوباره برقرار کنند، بالاخره میتوانیم بعد از اکشن بی وقفه، کمی استراحت کنیم. یلنا اندکی به ناتاشا حسادت میکند که قهرمان دختران کوچک است در حالی که او در سایهها مانده است. او تصویر امضاشدهای از ژست مخصوص بسیار خندهدار خواهرش را دارد. چه این روایت بیش از حد سریع پیش برود و چه در حال طفره رفتن از داستان باشد، کارگردان و بازیگران جذاب او ما را به طور کامل مجذوب ارتباط مجدد محتاطانه آن ها و تواناییشان برای زنده بیرون آمدن از یک سری برخوردهای تهدید کننده زندگی میکنند.
زمانی که آلکسی و ملینا دوباره وارد تصویر میشوند، خطرات شخصی بیشتر میشوند، اولین مورد در یک زندان هیجانانگیز در روسیه و مورد دوم در یک مزرعه دورافتاده که او در آن برنامههای کنترل ذهن درایکوف را بر خوکها آزمایش میکند. به تدریج، این تکهها کنار هم جمع میشوند تا اتاق سرخ اردوگاه آموزشی خیمهشبباز شریر آشکار شود، جایی که زنان جوان یتیم یا رها شده از سراسر جهان به «بیوه» او تبدیل میشوند، یک نوع ارتش از زن رباتی که قاتلانی مطیع هستند. درایکوف میگوید: «من زبالهها را بازیافت میکنم و هدفی به آنها میدهم. من به آنها زندگی میدهم.»
در این نبرد حماسی برای پایین کشیدن درایکوف و ویران کردن محل اتاق سرخ پنهان از رادار او است که این فیلم فراتر از حضور صرف زنان میرود و تبدیل به داستانی میشود که به طور کامل توسط بیباکی، زیرکی و بدعتهای دو زن جوان که مصمم به آزادسازی لژیونهای دیگر از این استثمار غیر انسانی هستند، شکل میگیرد. درایکوف، بزرگترین پدرسالار شریر، به نبوغ خود در استفاده از تنها منبعی که جهان به طور فراوان از آن برخوردار است -یعنی دختران - افتخار می کند. برنامه او فرمان دادن به این بیوه زنان برای به دست آوردن کنترل بر مراکز بینالمللی قدرت است.
وقتی که ناتاشا در حال تماشای ورود بی ارزش جیمز باند در سال ۱۹۷۹ به فضا، در مونراکر است، در سکانس هیجانانگیزی در نروژ، به خود میلرزد، زیرا یک حرکت زیرکانه به سمت طبیعت فوقالعاده شرور و جاهطلبی او است. اما چیزی که این فیلمنامه را بسیار جذاب میکند، یک تعادل جاسوسی شبیه فیلمهای «جیسون بورن» است، اکشن فیزیکی سخت با تاکید به مبارزه تنبهتن بر تسلیحات و پویایی غیر متعارف خانواده.
پرسشهای پاسخ داده نشده ای که در سر ناتاشا و به خصوص یلنا به مدت دو دهه در صحنههای جذاب، در مزرعه پرورش خوک ملینا مطرح شدهاند. وایس شخصیتی با صداقت و همراه با تاسف را دارد، در حالی که هاربر برای این مرد خشن و خال کوبی شده، یک کیفیت دوستداشتنی به ارمغان میآورد.
در تلاش یلنا برای باور کردن این موضوع که هر بخشی از رابطه خانوادگی دوران کودکیاش واقعی بوده است، احساسات منفی واقعی وجود دارد. شخصیت برجسته پیو، که تنها به بهتر و بهتر شدن ادامه میدهد، گرما و پیچیدگی را برای آن تعارض درونی یک زن تربیت شده برای فکر کردن نه از نظر عاطفی، بلکه از نظر تاکتیکی و در عین حال قادر به سرکوب احساسات خود به ارمغان میآورد. شیمی پراکنده او با جوهانسون، لحظات دوستداشتنی زیادی از خواهرانه انعطافپذیر را نتیجه میدهد. و در حالی که این داستان یک داستان اورجینال ناتاشا رومانوف نیست، به اندازه کافی در تاریخچه پیش از اتاق سرخ شخصیت فرو میرود تا زخمهای خام کودکی ربودهشده را نشان دهد، که جوهانسون با آسیبپذیری موثر بازی میکند. با این حال، علاوه بر اعتبار شخصیت داستان، این فیلم گردهم آیی چهار بازیگر نقش اول نیز میباشد.
در حالی که خواهرها سعی میکنند با هم بفهمند که چه بخشیهایی از دوران کودکی ظاهرا شاد آنها واقعی بوده است، جوهانسون و پیو شیمی خواهرانی واقعی را از خود نشان میدهند، گاهی با پرده دوش یکدیگر را خفه میکنند و گاهی بر سر این که یلنا خواهرش را چگونه به عنوان شخصیتی ابرقهرمان و مشهور، با لباس جذاب، و موهایی با مدل بیوه سیاه میبیند، مشاجره میکنند. «جوهانسون» لایههای جدیدی از آسیبپذیری و شک به خود را برای شخصیتی به ارمغان میآورد که کارهای کمی برای انجام دادن دارد اما برای مدت طولانی به آن ژستها پایبند میماند، در حالی که «پیو» ثابت میکند که دختر طلایی کارگردان در همه جا است. او میتواند هر احساسی را از عزم شدید تا نیاز کودکانه بازی کند و با انرژی در سکانسهای اکشن از صفحه نمایش خارج شود، در حالی که با لهجه روسی صحبت میکند، که اگرچه من نمیتوانم تطابق آن نسبت به لهجه واقعی را تایید کنم، در تمام طول فیلم هم قابل باور و هم استوار است.
از جنبهی تولید، «بیوه سیاه»در درجه اول قرار دارد، با فیلمبرداری قوی گابریل بریستین و یک موسیقی شگفتانگیز از لورن باف که از پیانو ملایم تا تعلیق شدید و تا اپرایی که شامل عناصر همآهنگ طوفانی است، متغیر است. تدوین صحنههای مبارزه شاید بیش از حد سریع باشد، و اغلب طراحی را مات میکند، اما هرگز احساس نمیشود که جنبه فیزیکی تحتتاثیر بهبود جلوهةای ویژه کامپیوتری قرار گرفته است.
کارگردانی این فیلم نشاندهنده یک جهش بزرگ در مدیون سینما برای شورتلند است، که پیش از ساخت فیلم درام «عاشقانه» درباره هولوکاست و فیلم روانشناسانه هیجانی «سندروم برلین»، با فیلم «سامرسالت» نامش سر زبانها افتاده بود. این آثار همه زندگی زنان جوان با حساسیت و کنجکاوی واقعی را بررسی کردند، چیزی که کارگردان استرالیایی در اینجا هم به انجام آن ادامه میدهد، و ابعاد غنی و غیر منتظرهای را به گونهای اضافه میکند که اغلب توجه بسیار کمی به شخصیت نشان داده میشود. در نتیجه پس از تماشای یک فیلم هیجانانگیز اکشن از یک کارگردان زن باعث میشود تا بیصبرانه انتظار اکران «ابدیها» از «کلوئی ژائو» را داشته باشیم.
منبع: هالیوود ریپورتر
مترجم: وحید فیض خواه
بیوه سیاه (Black Widow (2021
تاریخ اکران: 9 جولای 2021
توزیعکننده: والت دیزنی
کارگردان: کیت شورتلند
نویسنده: اریک پیرسون
بازیگران: اسکارلت جوهانسون، فلورنس پیو، رابرت داونی جونیور، ریچل وایس، ویلیام هرت، ری وینستون، دیوید هاربر، اولیویه ریچرز، او. تی فاگبنلِـی
فیلمبرداری: گابریل بریستین
تدوین: لی فولسام بوید، متیو اشمیت
موسیقی: لورن باف
خلاصه داستان: این فیلم درباره «ناتاشا رومانوف» معروف به «بیوه سیاه»، در بین وقایع فیلمهای «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» و «انتقام جویان: جنگ ابدیت» است. ناتاشا رومانوف در پی نافرمانی از توافقنامه سوکوویا و کمک به استیو راجرز، تنها شده و تحت تعقیب دولت است.