جستجو در سایت

1399/09/06 00:00

فیلمی از نویسنده آینده دار سینما

فیلمی از نویسنده آینده دار سینما

به نام خدا


عشق و هیولا ها؛ واژه ای که دو هفته پیش سر زبان ها افتاده بود. جدید ترین فیلم نوشته شده توسط کارگردان و نویسنده آینده دار سینمای وحشت و فانتزی، یعنی برایان دافیلد. فیلمنامه تمیز و کارشده ای که گرچه در نگاه اول اقتباس به نظر میرسد اما در حقیقت یک استوری بورد و داستان اصلی به نوشته خود دافیلد میباشد. فیلمی که با اخبار و جنجال های موجود بر آن به نظر چندین و چندان بار از سالهای پیش به تعویق می افتاد و سپس توسط مایکل متیوز کارگردانی شد و پس از مدتی فیلمبرداری آن کامل شد.

قضاوت درباره بعضی آثار سخت است و همچون فیلمهای سیدنی لومت که با قضاوت اشتباه ناکارآمدی آکادمی علوم و هنر های سینمایی (اسکار) را ثابت کرد تقریبا غیر ممکن است اما این قضاوت در همان مقیاس راجع به فیلمنامه های آقای دافیلد بسیار ساده و کارآمد است. شاید خود دافیلد در کارگردانی مهارت چندانی ندارد_که البته این ادعا کاملاً صحیح نیست(فیلم sponsenious این نکته را ثابت کرده) _اما در نویسندگی مهارت به سزایی دارد. شاید بتوان استیون کینگ آینده را در برایان دافیلد خودمان ببینیم.
چه بسا سیطره‌ و سایه دافیلدیسم همچون استیون کینگ در دهه آینده بالای سر جهان باشد و برای خود مکتب سرایی کند!
هیچکدام از این امور نه صد در صد قطعی و نه عکس آن است. تنها اطلاعاتی که می‌تواند احتمال وقوع این انقلاب فردی را مهیا کند همین فیلم های نوشته شده به دست دافیلد است. چیزی مثل عشق و هیولاها*


فیلم love and monsters که از همان ابتدا توانست نظرات مثبت مردم و منتقدین صاحب نام ورایتی و... را به دست بیاورد روند خود را تا همین روز ها حفظ کرده. تعجب من از جاییست که نتفلیکس چگونه این فیلم را نخریده و  نام سرخ N بر پوسترش نقش نبسته. دلیل آن هر چه باشد اهمیت زیادی ندارد. فیلم ما و فیلمنامه ما اینجا حائز اهمیت است. عشق و هیولا ها که روایتی ساده از عشق و هیجان به اشکال فانتزی و تخیل وار بود نکات بسیاری برای تعیین فلسفه وجود خود دارد.
ما در تمام طول فیلم شاهد این وقایع و اتفاقات هستیم اما فقط تعداد کمی آن ها را درک و به اهمیتش پی میبرند. فیلم ما سعی ی بر بهتر بودن از یک پاپ کورن داغ ندارد. زیرا رده اش بسیار بالا تر از پاپ کورن های داغی چون بلادشات است و این موفقیت نه به کارگردان، بلکه در مواردی به نویسنده ارجاع داده میشود. پسری که با بازی قابل تحسینش مسیری را در آخر الزمان هیولا های جهش یافته که همان حشرات غول آسا اند شروع کرده، به خوبی ژانر فیلم را سر پا نگه میدارد. به همراه سگی که نامش boy است به سفر ادامه میدهد و در طی آن با ترس هایش روبه رو شده و برای رسیدن به عشقش تجربه کسب میکند. شاید موضوع و حوالی محور کلی فیلمنامه کلیشه ای به نظر برسد اما خود فیلم با جزئیاتش چیز جدیدی بود که حد اقل من تا به حال مانندش را ندیده بودم.


در عمق بیشتری از فیلمنامه شاهد انسانیت حقیقی و جست و جوی انسان حقیقی در میان ربات های هوش مصنوعی مهربان و سرگرم کننده به نام میویس و سگ هایی به نام boy هستیم. آیه ای در برخی کتب مقدس چون قرآن خودمان وجود دارد که به صورت کلی و نه عین آیه! می گوید:انسان اگر انسانیت و فطرتش را از دست داد، از حیوانی چون سگ نیز پست تر میشود. سگ ما در این فیلم یک نمونه بارز و کامل انسانیت گم شده در جهان بود که با شخصیت اصلی همراه شد و سفر را با وی آغاز کرد.
درباره میویس هم میتوان گفت رباتی که آخرین شارژ خود و آخرین نفس های باقیمانده اش را صرف پسری کرد که این همه راه برای رسیدن به عشقی که هفت سال از آن دور بود می کرد. یک انسان دوستی رباتی از طرف کسی که نه احساس دارد نه فطرت. در نگاه اول این موضوع کلیشه است اما با تفکر دقیق سیاهی آن مشخص می شود که برای هر انسان به قدر تفکرش قابل درک است.

خلاصه، پسر به عشقش میرسد اما آن را با بی میلی نسبت به خود میبیند. در نتیجه از آمدنش به آنجا پشیمان می شود و...
گفتن تمام داستان زیاد لطفی ندارد اما برخی نکات در همین داستان ناگفته نهفته شده است. در کل اگر مقام قضاوت فیلم دست ما بود همچون چیزی که حقش است به آن رای میدادیم. مثلا امتیازش در imdb که 7 است. تمام جوانب فیلم به نحوی یکسان و بدون افراط یا بدون تفریط پیشرفت کرده اند. جلوه های ویژه بصری همان اندازه خوب بود که کمدی کار خوب از آب در آمد و کمدی کار همان مقدار خوب بود که باید هیجان کار می بود. همه چیز در حالت اعتدال!.


فیلمنامه اثر که خود به تنهایی یک اثر فوق هنری ایست به خوبی توسط متیوز به تصویر کشیده شد و انسجام به سزایی در روایت داستان از دید دوربین به مخاطب داشت. عالی و بی نظیر کلمه ی بزرگی است اما  این فیلم نیز همانند هر فیلم خوب دیگری که هر هفته منتشر میشود ارزش دیدن را دارد. از این پس برایان دافیلد مقدمه نویسی را رها کرده و به دنبال اصل داستان رفته. تا باشیم و ببینیم که فیلم بعدی دافیلد که داستان اصلی اش است به چه اندازه این ادعا را مطرح می کند. تا باشیم و ببینیم دهه 20 تا 30 میلادی زیر سایه چه مکتبی میگذرد. آیا وضعیت همین است یا باز شگفتانه ای در تاریخ سینما منتظر ماست؟؟
#هیچ چیز قطعی نیست، اما این که هر احتمالی وجود دارد انگیزه ما برای قبول نوشته های خودمان و دیگران است. از نظر من برایان دافیلد پرچمدار نسل بعدی سینمای فانتزی.. کمدی است.