جستجو در سایت

1396/04/29 00:00

مینای شهر طوفانی

مینای شهر طوفانی

 «امروز رفتیم و توافقی طلاق گرفتیم، این تنها چیزی بود که روش توافق داشتیم». جمله اول فیلم رگ خواب که نریشنی از لیلا حاتمی است، تکلیفش را با بیننده مشخص می کند. از همان لحن و فضای اول فیلم متوجه می شوید با فیلمی فقط عاشقانه روبه‌رو نیستید. نریشن‌های گوناگون شخصیت اصلی فیلم در طول مدت پخش آن، سیر تکاملی و باورهای او را در کنار روند داستان به ما نشان می دهد. مینا با بازی لیلا حاتمی زنی است که بعد از طلاق از شوهر معتادش، حالا دربه‌در دنبال یک شغل مناسب می‌گردد. بعد از جست‌وجوی بسیار وارد کار ساندویچ زنی در یک فست فود می‌شود. آشنایی با کامران با بازی کوروش تهامی یکی از مدیران فست فود، باعث ایجاد جرقه‌ای از یک رابطه عاشقانه بین این دو می‌شود. کامران بعد از اخراج او توسط مدیران رده بالاتر فست فود، مینا را به انباری در کنار یک آموزشگاه موسیقی می‌برد و به او کاری ساده مثل بسته بندی جعبه‌های فست فود و ... را می دهد. این انبار تمام دنیای مینا از این لحظه به بعد است. جایی که برای رسیدن به آن حتی اجازه ورود از در اصلی ساختمان را ندارد و باید با پله‌های فرار تعبیه شده در پشت ساختمان به آنجا برسد. این فرار از شخصیت و فرار از واقعیت در تمام خصوصیات اخلاقی شخصیت مینا به چشم می‌خورد و به نوعی یک جور مازوخیسم درونی از او در طول فیلم می‌بینیم. صحنه‌هایی که اوج تحقیر به سمت او روانه می‌شود: مثل سکانس دعوا با صندوقدار فست‌فود یا سکانس آوردن گربه که مخاطب همزمان با مینا تحقیر می شود و خجالت می‌کشد. می‌شود گفت بعد از گذشت چند دقیقه از فیلم مخاطب باهوش تا انتهای آن را می‌خواند اما سبک روایت فیلم که تک شخصیتی و تمام و کمال از دید میناست و همچنین بازی خوب ولی تکراری لیلا حاتمی آن را به تماشاي ادامه فیلم می‌کشاند. موسیقی بی نظیر سهراب‌پورناظری و صدای دل انگیز همایون شجریان نیز جلای خاصی به سکانس‌های فیلم بخشیده است. سردرگمی شخصیت لیلا از نوع ادای دیالوگ‌هایش و لحن صحبت او به درستی مشخص است. مینا دختری است که روحیه خاصی دارد و کمی عجیب و غریب به نظر می رسد.مثلا تمام آگهی‌های تورهای مسافرتی روزنامه را به صورت کلکسیون جمع می‌کند. این میل به رفتن در مینا نیز در کنار تکمیل کردن شخصیت ناراحت و در حال فروپاشی و قانون‌زده اوست. او هیچ ابایی از نشان دادن این رفتارهای عجیب ندارد (صحنه‌ای که در حین غذا خوردن با کامران آگهی ها را کماکان جمع می کند) که نشان از سادگی او در کنار این خصلت های عجیب دارد. همین سادگی مینا باعث می‌شود دنیای تک بعدی فیلم که کاملا از دیدگاه اوست، برای ما بسیار شفاف به نظر برسد. انباری با وجود اینکه مکان درب و داغانی است، در نیمه اول فیلم برای ما حکم سرپناه را دارد. نیمه اول فیلم یک فیلم عاشقانه و رمانتیک با بارقه‌ای از تم سینمای فیلم‌های عاشقانه فرانسوی روبه روایم. تهران و انبار و کامران و غذاها و هر عنصری که مینا با آن‌ها روبه‌روست، خوب و رویایی نشان داده می‌شود. صحنه‌هایی در فیلم وجود دارد که ساختن آن‌ها در فضای خط قرمز سینمای ماست ولی کارگردان توانسته به خوبی بر لبه این مرز خود را نگه دارد. از تکنیک‌های فیلمبرداری و فوکوس کردن و بازی با عمق تصویر نیز به درستی در بعضی از این صحنه‌ها (مثلا حرکات عرفانی لیلا حاتمی با موسیقی) استفاده شده است. صدای موسیقی و دیالوگ‌های عاشقانه و رنگ‌آمیزی فیلم چه در صحنه چه در لباس‌های بازیگران نوید از حال خوب فیلم در نیمه اول آن دارد. درنیمه دوم فیلم جایی که بتی مثل کامران به تدریج برای مینا ریزش می‌کند و می‌شکند، تمام این مسائل دگرگون می‌شوند. اوج دگرگونی استفاده زیرکانه و هوشمندانه از طوفان تهران است که به خوبی با توجه به محدودیت‌های تکنولوژی در سینمای ایران، بازسازی شده است. این طوفان به‌طورعلني دنیای مینا را نشان مي‌دهدکه حالا پر از تلاطم است. استفاده نمادشناسانه در فیلم از نمادهایی مثل گربه و طوفان و... به درستی انجام شده و مخاطب ریزبین را سرحال می‌آورد. تغییر رنگ و دکوپاژ و بازی لیلا حاتمی در نیمه دوم کمی آشفته و سراسیمه شروع می‌شود. در بعضی نقدها می‌خوانیم که به این ناگهانیِ تغییر زاویه درفیلم، خرده گرفته شده است؛ غافل از اینکه خالق اثر می خواهد بگوید ممکن است زندگی مثل یک طوفان ناگهانی در تهران، يك‌باره از عرش به فرش برسد. البته در دوگانه بودن فیلم تردیدی نیست اما این دوگانگی کاملا عمدی و برای نشان دادن سیر وسلوک میناست که درميان روایت و قصه تلخ این فرو رفتن در منجلاب بدبختی و فلاکت، عشق و احترام به خودش را نیز درمی‌یابد.

بازی بازیگران فیلم در اثری که بیشترین مدت زمان خود را صرف این دو بازیگر کرده است، بسيار مهم و کلیدی است. انتخاب هر دو بازیگر، هوشمندانه صورت گرفته و کوروش تهامی یکی از متفاوت‌ترین نقش‌آفرینی‌های خود را در کارنامه بازیگری‌اش انجام داده است. كوروش تهامى بازيگر خوبی است اما كم شاهد بوديم نقش‌هاى متفاوت بازى كند و غالبا به خاطر صداى خوبش تاکنون کمتر به نقش‌های منفی پرداخته است. با اينكه بازي لیلا حاتمی تکراری است و بازی‌اي مشابه فیلم‌های دیگرش همچون سر به مهر دارد، این نقش بسیار به او می آید. شاید بهتر باشد در انتخاب نقش‌های بعدی‌اش کمی تنوع را رعایت کند تا از تکرارزدگی در امان باشد. وی یکی از بهترین بازیگران زن سینمای کنونی ماست. دیگر بازیگران یا به اصطلاح نابازیگران فیلم برعکس کاملا تصنعی بازی می کنند و این مساله کمی به فیلم خدشه وارد می کند.

فیلم، سکانس‌های به یادماندنی خوبی نیز دارد که احتمالا تا مدت‌ها از ذهن مخاطب محو نخواهد شد. مثلا سکانس پشت چراغ قرمز و سکانس طوفان تهران و سکانس خاک خوردن کامران و... هم حس تعلیق خوبی دارند و هم زمان‌بندی مناسب. از این دست سکانس‌های ناب در یک فیلم که نوع روایت عاشقانه‌اش نیز با سایر رمنس‌های سینمای ایران تفاوت دارد، کم داریم.

رگ خواب بعد از فیلم‌هایی مثل بوتیک و بی‌پولی، دوباره درباره یک درد آشکار جامعه ایران است که خوشبختانه مثل آثار قبلی فیلمساز، تنها دنبال سیاه‌نمایی و بدگویی و نشان دادن این مسائل نیست. ماجرای مینا برای بسياري از افراد جامعه یا رخ داده یا اطرافیان‌شان با چنین مساله ای روبه‌رو شده‌اند. پرداختن از زاویه «زن» این بار باعث شده تا به عمق درد و مشکلات این شکست‌های عاشقانه بیشتر از پیش پی ببريم. بعد از اتمام فیلم رگ خواب، بیننده هم غمگین است و هم خوشحال و کارگردان و سایر عوامل فیلم به خوبی رگ‌خواب مخاطب این سینما را به دست گرفته‌اند و هر دو حس را به او منتقل می کنند.