آن مرد آمد

«محمد(ص) » فیلمی است شاعرانه از دوران کودکی حضرتمحمد(ص) با استناد به روایتهای آشنا یا کمترشنیدهشده که مهمترین کاستی آن فیلمنامهای دراماتیزه و سروشکلدار است. در کارنامه مجید مجیدی فیلمهای تاثیرگذار و ماندگار با محوریت کودک- نوجوان کم نبوده؛ از درام تلخ «بدوک» درخصوص یک موضوع مستند در نقاط مرزی تا «پدر» که به شیوهای دراماتیک رابطه یک پسر نوجوان را با ناپدریاش کالبدشکافی میکند. در آثار او از جمله ملودرام «بچههای آسمان»، فیلم شاعرانه «رنگ خدا» و عاشقانه «باران» نوعی عرفان پذیرفتنی در زیرلایه کار موج میزند که در پیوند با قصه و قهرمان محوری، این فیلمها را ماندگار کرده است. هرچند در «بید مجنون» و «آواز گنجشکها» قهرمان محوری از رده سنی بالاتری انتخاب شده اما همچنان این شاعرانگی و عرفان به سبکوسیاق خاص مجیدی، این فیلمها را واجد نوعی سادگی ملموس و پذیرفتنی کرده است. با نگاه کیفی به این کارنامه رنگین، طبعا انتخاب مجید مجیدی بهعنوان کارگردان نخستین فیلمی که قرار بوده در ایران با محوریت حضرترسول(ص) ساخته شود، برآمده از نوعی هوشمندی متکی بر تجربیات و اندوختههای این فیلمساز است.
بهخصوص که قرار بوده اولین بخش از این سهگانه به مقطع کودکی آن حضرت تا ١٢سالگی بپردازد که دورانی بکر و دستنخورده برای سینماست که در اثر منحصربهفرد مصطفی عقاد فقید هم به تصویر درنیامده است. همچنین انتخاب کامبوزیا پرتوی بهعنوان فیلمنامهنویس این اثر با تکیه بر آثار قابلتوجه و شاخصی که این نویسنده- کارگردان در حیطه سینمای کودک و نوجوان (رئال و فانتزی) دارد، در کنار حمید امجد، برخاسته از هوشی عمیق است که مجموعه این گزینهها، انتظارها از فیلم «محمد(ص)» را بالا میبرد. حتی صرفنظر از حضور دستاندرکاران بینالمللی فیلم در تخصصهای مختلف؛ از فیلمبرداری تا موسیقی متن و جلوههای ویژه و... که نمیتوان به تاثیرگذاری تصاویر عظیم و لحظهها و آنهای معنوی و عرفانی آن کوچکترین خردهای گرفت- وقتی به کلیت فیلم بهعنوان مجموعهای که باید در خدمت روایتی گرم و روان و جذاب از کودکی حضرت رسول(ص) باشد، نگاه میکنیم، مهمترین کاستی، همین وجه درامپردازی و فیلمنامه است.
در اولین گام بهنظر میآید ساختار روایی خطی میتوانست مناسبترین شیوه برای داستانگویی قصهای باشد که متکی بر روایتهای قرآنی و جزییاتی است که تمرکز بر روند رخداد آنها برای مخاطب آشنا لذت کشف و شهود دارد چه برسد به مخاطب ناآشنا به این روایت و اتمسفر و فضا.
درحالیکه در فیلمنامه، قصه از زمان حال یعنی دوران حصر شعبابیطالب آغاز میشود و با شرحی از وضعیت آن مقطع، در لحظه نزول سوره فیل بر پیامبر(ص) درحالیکه عموی ایشان؛ ابوطالب بر سر پلهها انتظار دیدارشان را میکشد، با یک فلاشبک به گذشتهای رجعت میکند که آمنه، محمد(ص) را باردار است.
این اتفاق در شرایطی میافتد که مخاطب هنوز بهواسطه تازگی فضا، تعدد شخصیتها و تکرارنشدن اسامی، اشراف کاملی به موقعیت و روابط کاراکترها پیدا نکرده و هنوز در حال کنکاش در دانستههای خود و مطابقتدادن آنها با تصاویر فیلم است که یکباره داستان برش میخورد به گذشتهای که ارتباطدادن آن به زمان حال، بیشتر بهواسطه چهرههای پیر و جوانشده بازیگران امکانپذیر است تا نیاز درام یا کارکرد احتمالی این برش زمانی.
طبعا این سردرگمشدن برای مخاطب آشنا، بهواسطه مواجهه با نشانههای آشنا و روایتهای آشنا همچون ماجرای سنگباران سپاهیان ابرهه توسط پرندگان ابابیل و... بهتدریج رنگ میبازد اما برای مخاطب ناآشنا، این سردرگمی عمیقتر میشود تا جایی که روایت گذشته یعنی بارداری آمنه، بهدنیاآمدن نوزاد، نامگذاری محمد(ص) و... و مصائب زندگی او از کودکی تا رسیدن به ١٢سالگی، تبدیل میشود به قصهای مجزا که ارتباط محکمی با بخش ابتدایی پیدا نمیکند.
این بخش روایتی است شاعرانه از دنیای کودکی که از همان نوزادی به شکل بالقوه ویژگیهای منحصربهفردی داشته که دلیلی جز نیروهای ماورایی و معجزه برای آن وجود ندارد و فیلم هم درصدد پاسخگویی به چرایی آنها نیست چراکه این ویژگیها اکتسابی نبوده است. اما ویژگیهای دیگری هم در محمد(ص) وجود داشته که چگونگی رسیدن به آنها میتوانست در دراماتیزهشدن روند شخصیت نقش داشته باشد اما فیلم به آنها هم پاسخ نمیدهد، مثل اینکه چرا محمد(ص) به محمد امین که لقب مهم آن حضرت قبل از مبعوثشدن بوده، مشهور شده بود؟
در کنار این ساختار روایی که امتیازی به فیلم نداده و در انتها رجعتی قابلانتظار به همان سکانس ابتدایی و شکستن حصر دارد، وقتی به کلیت این فلاشبک بهعنوان یک قصه مجزا نگاه میکنیم، فیلمنامه فاقد اوجوفرود دراماتیک و صحنههایی است که یکدیگر را بهگونهای کامل کنند که در کلیت یک قصه محکم و تاثیرگذار جای بگیرند. چراکه فیلمنامه تشکیل شده از مجموعهای از خطوط داستانی فرعی که بنابر سلیقه نویسنده و فیلمساز گاه عریض و طویل شده تا یک بُعد خاص از شخصیت را بسط دهد. درحالیکه در همان لحظه از روند درام خارج شده و مسیری دیگر را طی میکند که مانع از قرصومحکمشدن فیلمنامه و تاثیرگذاری همه لحظات آن به یک نسبت میشود.
مثل صحنه خریدن کنیزی که در نوزادی دایه محمد(ص) بوده یا برخورد با مردی که میخواهد نوزاد دخترش را زندهبهگور کند و... این قطعات نمیتوانند در کنار هم پازل شخصیتی محمد(ص) را به شکلی دراماتیک کامل کنند چراکه به شیوهای ازپیشتعیینشده با همه وجوه این شخصیت عمیق و تاثیرگذار برخورد شده است.