جستجو در سایت

1394/07/19 00:00

ایده ی خوب، پرداخت ضعیف

ایده ی خوب، پرداخت ضعیف

«دلتنگی های عاشقانه» قرار بوده به اثری رمانتیک در بستر مقوله ی جنگ و دفاع مقدس تبدیل شود اما کار از جوانب مختلف آسیب های غیرقابل جبرانی می بیند و موجب می شود درام آن طور که باید پیش نرود و آن قدر که باید مخاطب را تحت تأثیر قرار ندهد.
فیلمنامه ایده ی مرکزی خوبی دارد. اما در دراماتیک کردن آن دچار مشکل می شود و می توان بخش های ابتدایی فیلم را که به معارفه و شکل گیری رابطه عاشقانه شخصیت های اصلی فیلم می پردازد از ضعیف ترین بخش های آن دانست که به کل فیلم لطمه وارد می کنند. به عبارتی «دلتنگیهای عاشقانه» اساساً به فضاسازی می پردازد و موقعیت ها را به تصویر می کشد و به آدم های قرار گرفته در آن موقعیت ها اهمیت چندانی نمی دهد و نگاهی ظاهری به آن ها دارد که این خود ضربه بزرگی به فیلم وارد می کند زیرا نه شخصیت های تعریف شده و عمیقی داریم و نه قصه­ی چندان پخته و روانی که بتواند موقعیت ها و فضاهای در نظر گرفته شده را دربر گیرد و همین امر موجب می شود که تماشای این فیلمِ نسبتاً طولانی آن قدر که باید مخاطب را تحت تأثیر قرار ندهد و نتواند آن گونه که شایسته است رویدادها و وقایع زندگی آن شهید را به تصویر درآورد.
فیلم بر اساس یک رمان ساخته شده و داستان زندگی واقعی یک جانباز شهید را روایت می کند اما نباید از یاد برد که کیفیت نهایی فیلم وابستگی زیادی به کیفیت فیلمنامه و درست چیده شدن عناصر درام دارد. اتفاقی که در «دلتنگیهای عاشقانه» یک پایش می لنگد.
دنیای عاشقانه ی منوچهر و فرشته با نوعی روایت پردازی کلاسیک تعریف می شود. داستان کاملاً خطی است و بازی های زمانی در آن کمتر به چشم می خورد. اما نحوه پیشرفت درام به شدت کسل کننده و البته کلیشه ای است. رابطه­ی عاشقانه منوچهر و فرشته به خام دستانه ترین شکل ممکن شکل می گیرد و تا حد زیادی تصنعی و باورناپذیر از آب درمی­آید. به اعتقاد نگارنده، فیلمنامه فاقد نقطه عطف مشخص است. تکرار برخی رویدادها در فیلم (اگرچه در زندگی واقعی و حتا در رمان اتفاق افتاده اند) آزاردهنده و زائد به نظر می رسد و حذف آن ها ضربه ای به فیلم وارد نمی کند و حتا آن را بهتر هم می کند. مثلاً صحنه های دلتنگی فرشته برای منوچهر بسیار کشدار و طولانی اند، همچنین بخش های مربوط به ماه عسل و یا حتا صحنه های  مرتبط با عود بیماری منوچهر می توانستند کوتاه و جمع و جورتر تصویر شوند. به نظر می رسد از این لحاظ فیلمنامه با نوعی بی سر و سامانی رو به روست که البته خصلت اصلی بسیاری از فیلم های اقتباسیِ این روزها نیز هست. اقتباس امر دشواری است و می توان درک کرد که درآوردن فیلمنامه از رمانی حجیم کار آسانی نیست. اما فیلم یکی از ضربه های اصلی اش را از همین مسئله خورده است. با این حال بخش های مربوط به جنگ و رفتن داوطلبانه منوچهر به جبهه  و ... بهتر از بخش های اولیه فیلم از آب درآمده اند و نسبت به بخش های آشنایی منوچهر و فرشته، ماه عسل، نامزدی، به دنیا آمدن علی و .. بسیار پخته تر و باورپذیرتر هستند.
فیلم از ضعف شخصیت پردازی رنج می برد. اعظمیان در بیرونی کردن دو کاراکتر اصلی خود به شدت ناموفق عمل می کند. هدف منوچهر (رفتن به جنگ و دفاع از میهن) قطعاً هدفی مقدس و قابل احترام است اما متأسفانه در عمل  باورپذیر از آب در نیامده است و مخاطب آن قدر درگیر عوامل و رویدادهای بیرونی می شود که دغدغه و چالش شخصیت اصلی را به تدریج از یاد می برد. از دیگر اشکالات وارد بر کارگردانی آن است که کارگردان تلاشی نمی کند میان مخاطب با شخصیت های اصلی اثر همذات پنداری ایجاد کند. به دلیل بیرونی نشدن انگیزه های شخصیت های اصلی و باورپذیر درنیامدن رابطه آنها، مخاطب نمی تواند با آن ها همذات پنداری کند و نتیجتاً منوچهر و فرشته نه تنها سمپات تلقی نمی شوند بلکه مخاطب گاه از تصمیمات و کنش های آن دو دچار حرص و عصبانیت می شود و به چراهای او پاسخ مناسب و دقیقی داده نمی شود. به عبارتی آن قدر حلقه­ی اتصال میان فرشته و منوچهر سست و ضعیف است و آن قدر عشقشان (در فیلم) آبکی از آب درآمده است که مخاطب منوچهر را شخصیتی منفعل و بی مسئولیت نسبت به همسر وفرزندانش می بیند و او را به خاطر نگه داشتن زن در آن موقعیت شماتت می کند. همچنین، فرشته بیش از آن که زنی پخته و عاشق به نظر برسد شخصیتی سردرگم دارد که هنوز در سال­های بلوغ خود دست و پا می زند و رشد فکری نداشته است و نوعی وابستگی بی هدف در شخصیتش دیده می شود که آزاردهنده است، درواقع انفعال موجود در شخصیت مرد به شکلی فزاینده تر در فرشته، فرزندانشان و پدر و مادر فرشته دیده می شود. به عنوان مثال این سوال برای تماشاگر پیش می ­آید که نقش پدر و مادر فرشته (شاهرخ فروتنیان- شیوا خنیاگر) و پدر ومادر منوچهر(سیامک اطلسی – رویا تیموریان) در فیلم چیست؟ این شخصیت های فرعی قرار بوده عناصر محرکی در فیلمنامه باشند و حضورشان بر کنش ها و تصمیم های شخصیت های اصلی تأثیر بگذارد اما این اتفاق نمی افتد و آنها به جای این که قصه را از خام دستی و تصنع نجات دهند سوای مشخص نبودن نقش و جایگاهشان در فیلمنامه به شخصیت هایی اضافه و دست و پاگیر در آن تبدیل می شوند که هر بار با آمدن منوچهر ظاهر می شوند و دوباره غیبشان می زند و هیچ نقش کاربردی و مهمی در فیلم ندارند.
از دیگر ایرادهای وارد بر فیلم مجهول ماندن درون مایه و محتوای آن است. فیلم چه پیامی را می خواهد برساند؟ آیا می خواهد بازگوکننده مشکلات جانبازان و شهدا باشد؟ می خواهد نشان دهنده عشق بی حد و مرز باشد؟ یا چه؟ ... بله، فیلم ها می توانند پیام ها و درون مایه های مختلفی داشته باشند و اتفاقاً در هم آمیختگی آنها با یکدیگر فیلم را از تک بعدی بودن درآورد اما «دلتنگی های عاشقانه» با ناخنک زدن به چندین و چند موضوع مختلف بدون واکاوی آن ها به آش شله قلمکاری تبدیل شده که از هر مضمون چیزی تکه پاره و ناقص برجای گذاشته و به تکامل نرسیده است. به عبارتی این در هم آمیختگی و چندلحنی بودن موجب آن گردیده که اثر بیش از آن که تأثیرگذار به حساب آید شعاری، گذرا و کسل کننده شود.
از دیگر اشکالات فیلم انتخاب بازیگرانش است. درست است میترا حجار و محمدرضا فروتن بخش های مربوط به میانسالی دو شخصیت اصلی را خوب بازی می کنند اما شور و حال دو نوجوان (و بعداً جوان بیست و چند ساله) را ندارند و به همین جهت بازی آن ها تصنعی به نظر می رسد. شاید بهتر آن بود که دو بازیگر جوان تر برای این نقش ها انتخاب می شدند.
«دلتنگی های عاشقانه» گرچه می تواند مدعی نگاه مذمت آمیز به نادیده گرفتن جایگاه جانبازان و شهدا در جامعه و ظلم هایی که به آن ها شده و می شود باشد اما فیلم با پرداخت ضعیف، تکراری و کسالت بار بیش از آن که دین خود را به این قشر ادا نماید مخاطب را خسته و آشفته می کند. به عبارتی تلاش فیلمساز برای گنجاندن چندین مضمون در یک اثر و گستردگی بیش از اندازه ی فیلم به لحاظ دستمایه، درون مایه، مضمون و شخصیت ها باعث شده است «دلتنگی های عاشقانه» میان همه ی این ها معلق باقی بماند و فیلمساز نتواند به هیچ یک از این ها به درستی بپردازد.