از سرحوخه به بازپرس
بازپرس که اینروزها دارایی تلوزیون به حساب میآید چرا یک ویژگی خاص دارد و آن ویژگی چیست؟ در این یادداشت به این پرسش پاسخ میدهیم اما پیش از آن باید به سایقهای جامانده در یک تصویر قضایی در این سریال اشاره کنم. اول این که احمد معظمی به عنوان کارگردان با توجه به پیشینهاش که از «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» شروع شد و این اواخر «سرجوخه» را از او دیدیم، رگ خواب بیننده را خوب میداند و میداند چگونه بیننده برانگیخته خواهد شد. بیننده ایرانی که نگاهی واگرا و نه همگرا به موضوع سریال دارد و مدام با خود میگوید: آره اینگونه در دادگاهها رسیدگی میکنند!، با رو کردن برگ برندهاش، محسن قصابیان، شخصیت صدرا حسینی که از وقتی میفهمد همسر خودش را هم وارد این بازی کردهاند وارد چالش خواهد شد، یک هژمونی دارماتیک برپا کرده است. قصابیان که در فیلم «منصور» سیاوش سرمدی دیده شد و بسیار هم تحسین، بازی متفاوتی از خود در «بازپرس» ارائه داده که ریزهکاریهای نقش را فقط یک بازیگر میتواند احساس کند. قصابیان از همذات پنداری با شخصیت پرهیز میکند بلکه سعی دارد دیالوگها را مال خود کند و فقط همذاتی برای شخصیت نوشته شده در فیلمنامه نباشد بلکه خودش باشد.
*داستان
در ابتدای نمایش این سریال میبینیم که نوشته شده براساس پروندههای واقعی! هیچ تخیلی نمیتواند جای واقعیت را بگیرد اما این نکته که ما بر اساس واقعیتی تخیل خود را در سطح ارائه دهیم اصلا هم بد نیست. از ویژگیهای منحصر به فرد سریال مورد بحث چرایی و چگونگی پرداخت آن است. اینکه اصلا چرا باید چنین داستانی ساخته شود تا اینکه چگونه باید چنین داستانی ساخته شود خیلی راه است. بحث رسانه بر سر چگونگی است. فیلم با ایوب آقاخانی، محمدرضا شریفینیا، مهدی فخیمزاده، اندیشه فولادوند و... دیده نمیشود بلکه با ساخت متفاوت آن دیده میشود. البته که نقدی که بر آن دارم همین موضوع است. چرا باید برای ثابت کردن خود مجمع الجزایری از بازیگران مشهور و شناخته شده را جمع کنیم. معظمی با «سرجوخه» ثابت کرد که میتواند بدون اسم بزرگ هم کار کند اما چرا اینکار را با این سریال نکرده است؟ از سوی دیگر لایههای اجتماعی فراوانی در قصه میبینیم که هر کدام میتواند موضوعیت خاص خود را داشته باشد. این چگونگی با آدمهای حاضر در این مجموعه ساخته نشده بلکه با داستان متفاوت آن ساخته شده و اهمیت دارد. از نظر اجتماعی رابطه میان دکتر سوهانی و همسر دومش، شادمان و نا پسریاش بسیار حائز اهمیت است. ما کاراکترهای متمولی میبینیم که برسر راهاندازی یک رستوران بزرگ با یک دیگر بحث میکنند در حالی که در جامعه خودمان فردی به دلیل نداشتن سرمایه اندک نمیتواند یک دکان کوچک باز کند. از طرفی که حدس میزنم رابطه میان ایوب امانی و پسر شادمان عمیقتر شود این لجبازی کودکانه گسترش خواهد یافت. داستان چند وجهی که نیاز جامعه امروز است در یک دیالوگ که صدرا حسینی با ضابط خود دارد خلاصه میشود: خُب آقای خواستگار بالاخره ما شیرینی میخوریم یا نه. بعد تردید و ترس او از ازدواج را میبینیم و بعد میبینیم که دوست امانی که در زندان است میگوید نقطه ضعف من دو ازدواج ناموفق و 4 میلیارد پولی بوده که باید بابت این دو ازدواج ناموفق میدادم.
*وکیل
امسال که تلوزیون «مختارنامه» پخش نمیکند جای خالی آن اصلا احساس نمیشود. «رحیل»، «عشق کوفی» و «بازپرس» نشان میدهد تلوزیون اگر بخواهد میشود. رسانه ملی به عنوان خط مقدم جبهه فرهنگی در کشور وظیفه دارد چنین داستانهایی را بیشتر تعریف کند تا بتوان گفت این رسانه برای فرهنگ کشور دارد کاری میکند. اساسیترین مسئله در «بازپرس» شکل برخورد قانون با متخلفان است. وکیلی که حتی به موکل خودش هم رحم نمیکند و آپارتمان او را میفروشد چگونه میتوان از او انتظاری داشت. البته که چهره مکروهی از وکالت در این سریال نشان داده شده و بزرگترین نقد بر داستان آن این موضوع است اما این چهره وقتی قرار است در تیم آدم بدها بازی کند اصلا هم مکروه نیست. فرم سریال که شامل دوربین، جایگذاریها، دکوپاژ، میزانسن و... میشود به جدیت کار میافزاید. مسئله این است که چرا باید اثری مانند «محمدرسول الله» مجید مجیدی اینروزها دیده نشود. من فکر میکنم نیاز این زمان فرهنگ و جامعه ایرانی چنین فیلمی است چرا که اگر «بازپرس» به دنبال حق و حقیقت است او خود حقیقت را به ما نشان میدهد.
علی رفیعی وردنجانی