جستجو در سایت

1400/06/14 18:02

سبک شناسی در سینما (متر پنجگانه)

سبک شناسی در سینما (متر پنجگانه)
نگاهی به متر پنجگانه ی سبک شناسی در سینما. تحلیل و جدایی سبک ها از یکدیگر.

به نام خدا


سبک در سینما، به مجموعه ویژگی هایی که در چندین اثر قابل مشاهده است و آنرا از هم قطارانش متمایز میکند تلقی می‌شود. اما سبک در سینما، بر خلاف ژانر از ثبات کمتری برخوردار است و سریع تغییر کرده یا می‌شکند. متر ژانر و گونه شناسی، معمولا سیر داستانی و گوناگونی وقایع در آثار مختلف اند، اما متر سبک شناسی، هیچوقت ثابت نیست. زیرا سبک با انسان به وجود می آید و ممکن  است به تعداد فیلمسازان هنری جهان، سبک وجود داشته باشد. همچنین به جز افراد، سبک های دنباله رو و پیرو افراد که عموماً مربوط به مکان جغرافیایی، بازه ی زمانی،تناسب مخاطب و گونه ی هنری هستند، متر های سبک شناسی و تشخیص و کاتالیزور داده های هنری محسوب میشوند.


نام سبک ها گاهاً از نام افراد، و آغاز کننگان آنها نشأت می‌گیرد. همانند سبک هیچکاک، تارانتینو و یا بلاتار. اما این سبک ها، هیچگاه لزوماً منفرد نیستند و گاهی خود یک سبک یا یک مکتب را به وجود آورده و یا حتی میتوانند ثمره و فرزند یک سبک یا مکتب باشند. هیچکاک یک سبک است. در وهله ی بالاتر حتی یک مکتب است، اما خودِ سبک فردی وی تاثیر گرفته از یک سبک گونه ای زمانی (اکسپرسیونیسم) است.

 (گونه ای) از لحاظ مؤلفه های ظاهری باطنی(همانند ترس و خطوط کج و عجیب و غریب که قبل از سینما هم وجود داشت. 

و (زمانی) از نظر شکل گیری در یک بازه ی زمانی(دهه ی 20.دهه ی طلایی آلمان و سینمای اکسپرسیونیسم). حتی خود آلمان نیز متر مکانی مصدر و ریشه ی این سبک است. نتیجتاً سبک ها در یک غالب کلی که عموماً همزمان(مکانی.. زمانی و گونه ای) است شکل گرفته، و سپس سبک های دیگر را به وجود می آورند. اما سوال این‌جاست!

این غالب های کلی که در یک مکان.. در یک زمان و با مولفه های گونه شناسانه ی خاص به وجود آمدند(فرضاً سبک اکسپرسیونیسم)

، خود زاییده و خلق افراد اند. مثل اینکه به پله ی اول برگشتیم.

اکسپرسیونیستی که هیچکاک را ساخت، خود در زمان، مکان و توسط شخص یا اشخاصی ابداع شد. ارتباط سبک ها با یکدیگر مجموعه و منظومه ی زنجیر وار است که گرچه درکش مشکل نیست، اما اتصالات و انفصالات زیادی دارد. ممکن است ریشه ی یک سبک از بُعد تناسب مخاطب(خاص و عام) به صورت زنجیر وار تا صد ها سال قبل ادامه یافته و گاها به جواب هم نرسد. این مسئله است که سبک ها را گوناگون، متنوع و متصل به هم کرده.


سبک ها گاها با نام مکان جغرافیایی شکل گیریشان شناخته می‌شوند. همانند فیلمبرداری به سبک مجاری. البته مکان ها، زمان ها و گونه های مختلف در سبک، همیشه پیرو افراد انسانی هستند. یعنی مجارستان (مکان) استعاره و نماینده ای از فیلمسازان (انسان) مجارستان است. این امر راجع به تمام متر های نظریه سبک شناسی صدق میکند. هنر ساخته و بازتاب جهانبینی و ذهنیت انسان است. هنر نه با زمان رشد میکند نه با مکان و نه با پیشرفت تکنولوژی. هنر با انسان رشد می‌کند. همانطور که هر خلقی، تنها با خالق رشد می‌کند.


بعضی اوقات سبک ها از نظر بازه ی زمانی نام گذاری و شناخته می‌شوند. همانند سبک رنسانس (در هنر). و یا سبک کلاسیک، مدرن و پست مدرن) در سینما.مفهوم زمان، به خاطر اهمیتی که از لحاظ تاریخی در هنر هایی همچون سینما دارد، عموما در تقسیم بندی های کوچک تر و ساده تر مشاهده می‌شوند.  زمان، با مجموعه سبک های انسانی که مکاتبی را به وجود آورده و آن مکاتب در دوره ی زمانی خاصی بودند به وجود می آید. مثلا سبک کلاسیک، شامل مکاتبی چون مکتب:

مونتاژ شوروی

اکسپرسیونیسم آلمان

امپرسیونیسم فرانسه

سوررئالیسم اسپانیا

 سینمای رمانتیک هالیوود و... می‌شود.

حال زنجیر اتصال از اینجا شروع میشود. این مکاتب، گونه ها و افراد و مکان تشکیل آنها هر کدام می‌توانند به عنوان یک سبک در نظر گرفته شوند. اگر به ابتدای بحث برگردید می‌بینید که گفته شد سبک ها بر خلاف ژانر ها، از ثبات کمتری برخوردارند. حال به این موضوع پی بردید.


تناسب مخاطب آخرین متر از پنگانه ی سبک شناسی است. پنگانه ای شامل:

افراد

مکان

زمان

گونه 

تناسب مخاطب. 

گرچه این متر توسط بسیاری رد شده و معیار خوبی برای سبک شناسی نیست، اما پیروان خود را دارد. مخاطبان در این متر، به سه دسته بیننده خاص و عام و ترکیبی تقسیم میشوند و فیلمسازان، عمدتاً برای این سه قشر فیلمهای سرگرم کننده، هنری و آوانگارد میسازند. برای اینکه بُعد سوم و بُعدی ترکیبس نیز وجود دارد، عمدتاً این سبک به رسمیت شناخته نشده و زیاد از آن اسم برده نمی‌شود. فقط در سطحی که سینما را به دو دسته ی سرگرم کننده و هنری (جریان اصلی و رادیکال) تقسیم کند.


معنای سبک در سینما این است. مجموعه ویژگی هایی که در چندین اثر قابل مشاهده است و آنرا از هم قطارانش متمایز میکند. سبک ها همراه با مکان، زمان، مخاطب و... که همگی تابع افراد انسانی اند تغییر کرده، و از نو زاده میشوند. اکسپرسیونیسم میمیرد و به جایش هیچکاک ظهور می‌کند. هیچکاک می‌میرد و به جایش تیم برتون ظهور میکند.

رئالیسم میمیرد، نئورئالیسم می آید. نئورئالیسم میمیرد، گدار و برگمان می آید. و این دو می‌میرند، اسکورسیزی و کاپولا می آیند. به همین ترتیب در قالب‌های کوچک شده تر، سبک ها افزوده شده و یا کاهش پیدا می‌کنند. اما به شکلی مدرن تر به کار خود ادامه می‌دهند. ما میتوانیم به تعداد فیلمسازان هنری و به تعداد کشور های دارای سینما سبک داشته باشیم. تعداد و نام آنها مهم نیست. چیزی که اهمیت دارد پیروان و فرزندان آن سبک هایند که به قول بازن، گستره ی سینما را وسیع می‌کنند. و ما در این وسعت از هنر ناب قرن بیستم غرق میشویم. نجات می یابیم و انسان میفهمیم.! زندگی میفهمیم!.