نه به تکرار!

«کلوپ همسران» را می توان در رده ی B-movie های هالیوود قرار داد؛ آن دسته از فیلم هایی که به جهت سرگرمی ساخته می شوند و شاید ارزش هنری چندان بالایی نداشته باشند.
در وانفسایی که بسیاری از کمدی های این روزهای سینمای ایران و حتا جهان به سمت و سوی ابتذال پیش رفته اند و از مباحث مبتذل در جهت خنداندن مخاطب بهره می گیرند، آخرین ساخته مهدی صباغ سرشت می کوشد تا با حفظ و رعایت چارچوب های اخلاقی به همان مبحث همیشگی تقابل میان "زن و مرد" بپردازد.
فیلم شروع خوبی دارد. تقسیم درام به زندگی های سه زوج در ابتدای کار علاوه بر ایجاد یک موقعیت کمیک قابل بسط، واجد جذابیت دراماتیک نیز هست و می تواند تماشاگر را به تماشای ادامه ی فیلم ترغیب کند اما درام در میانه ی راه از نفس می افتد و فیلمنامه دچار مشکلات جدی میشود. درواقع فیلمنامه ی «کلوپ همسران» در آغاز، بستری را فراهم می کند تا درامی قصه گو و با قابلیت داستان پردازی شکل بگیرد اما فیلمنامهنویس در تکامل ساختار روایی مورد نظر خود دچار لکنت می شود و از بخش گروگان گیری به بعد عملاً دیگر حرفی برای گفتن ندارد!
وقتی درام، در داستانپردازی و پرداختن به عناصر مهم ساختاری خود حفره هایی پیدا می کند، سر و کله ی بخش های بی ربط آواز خواندن، حرکات موزون و شوخی های بی معنا و بی مزه در فیلم پیدا می شود و سکانسهای فیلم با موقعیتهای جغرافیایی و تصاویر و نماهای صرفاً خوش تصویر پر می شوند و درام به بیراهه می رود. درواقع کارگردان به جای ارائه ی منطق روایی متقاعدکننده، دست به حاشیه پردازی می زند و همین درگیر ساختن فیلم با زواید، علاوه بر کشدار کردن آن، درام را دچار شلختگی می کند.
این دسته از فیلم ها عموماً در طرح و پرداخت به شخصیت هایشان نیز دچار ناپختگی اند. به عبارتی فیلمساز تعدادی کاراکتر مسطح و فاقد پردازش را کنار هم قرار می دهد تا صرفاً بر همان هدف اصلی خود یعنی داستانگویی متمرکز باشد اما همین امر منجر به آن شده است که شخصیت ها نیز همچون خود فیلم بلاتکلیف باشند، بازیگران در همان نقش ای تکراری و کلیشه ای همیشگی دیده شوند و تلاش برخی از آنها همچون بیژن بنفشه خواه یا گوهر خیراندیش نیز برای ارائه ی بازی تأثیرگذار به دلیل عدم تطابق با دیگر بخش ها بیش از اندازه گلدرشت باشد و درنهایت نیز کمکی به فیلم نکند.
عناصر "گره گشایی" و "حل و فصل" که از مهم ترین بخش های یک درام به شمار می آیند در این دسته از فیلم ها معمولاً نادیده گرفته می شوند که «کلوپ همسران» نیز از این مسئله جان به در نبرده است. آن بحران عجیب و غریب و مبالغه امیز که حتا در بستر کمدی نیز توجیه چندان منطقی ای ندارد به راحتی آب خوردن رفع می گردد و همه چیز ختم به خیر می شود و فیلمساز برای نجات خود از طرح یک پایانبندی هوشمندانه، فیلم را با کنسرت یکی از شخصیتهای اصلی – با بازی محمدرضا هدایتی- به پایان می رساند تا دل تماشاگر به تماشای فیلمی سرخوشانه با پایانِ شاد خوش باشد؛ غافل از اینکه این دسته از کمدی ها مدتهاست به مذاق تماشاگر خوش نمی آیند و مخاطب امروزی در پی تماشای فیلم هایی فاخر است، حتا اگر کمدی باشند.