وقتی بازگشت چندباره قهرمانان معنای مرگ را در سینمای سرمایه داری از بین برده است

از مرگ سوپرمن در پایان «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت» (Batman v Superman: Dawn of Justice) گرفته تا ناپدیدشدن قهرمانان «انتقامجویان: جنگ ابدیت» (Avengers: Infinity War)، این روزها تماشاگران دیگر به مرگ شخصیتها باور ندارند. چرا که در سینمای سرمایهداری امروز، مرگ تنها یک توقف کوتاهمدت است تا راهی برای بازگشت پرسود آنها باز شود.
این روند را میتوان تا سال ۱۹۷۸ و فیلم «هالووین» (Halloween) دنبال کرد، جایی که مایکل مایرز پس از شش گلوله و سقوط از بالکن، ناگهان ناپدید شد.
از همان لحظه، فرهنگی شکل گرفت که بر مبنای آن، مرگ بهانهای برای ادامه بیپایان داستانها شد. از جان ویک گرفته تا ابرقهرمانان مارول، همگی به نام رضایت مخاطب بارها بازگردانده شدهاند، اما این بازگشتهای پیدرپی چه تأثیری دارد؟ به باور منتقدان، این پدیده باعث شده فیلمها از ساختار سنتی آغاز، میانه و پایان فاصله بگیرند و به روایتهایی بیهدف و بینتیجه تبدیل شوند. در نتیجه، حس خطر، پایان، و حتی معنا در حال محوشدن است. وقتی مرگ دیگر مرگ نیست، آیا چیزی باقی میماند که واقعاً معنا داشته باشد؟