شکارگاه ؛ وسترنی ایرانی در دل تاریخ

چهار قسمت ابتدایی سریال «شکارگاه» منتشر شده و همین آغاز، واکنشهای متفاوتی را میان مخاطبان و منتقدان ایجاد کرده است. نیما جاویدی در این سریال، تلاش کرده با دوری از کلیشههای رایج، یک داستان معمایی را در بستری تاریخی و با حالوهوای وسترن روایت کند. برای بررسی دقیقتر این تجربه، بهزاد زهرایی، منتقد سینما تحلیلی تخصصی از نقاط قوت و ضعف این اثر ارائه میدهد.
سریال «شکارگاه» در یک بستر قدیمی، داستان معمایی را در قالب وسترن مطرح میکند و از قواعد ژانر وسترن تبعیت میکند، اما با سر و شکل ایرانی، قرار نیست دنبال کاکتوس یا گرند کنیون یا لانگشاتهای خاص باشیم.
در حالی که چهار قسمت ابتدایی سریال «شکارگاه» به کارگردانی نیما جاویدی از شبکه نمایش خانگی پخش شده، این اثر در همان گامهای نخستین خود، با واکنشها و برداشتهای متفاوتی از سوی مخاطبان و منتقدان روبهرو شده است. سریالی که از حیث فرم، طراحی صحنه، گریم، لباس و میزانسن مورد تحسین قرار گرفته، اما از منظر روایت تاریخی و انسجام محتوایی همچنان با پرسشهای بیپاسخ مواجه است. خبرنگار روزنامه صبا برای بررسی دقیقتر این اثر، به سراغ «بهزاد زهرایی» منتقد سینما رفته است که با نگاهی منتقدانه و تحلیلی به سریال «شکارگاه» نگریستهاند.
از نظر شما این سریال تا چه حد توانسته در قامت یک اثر تولیدشده برای شبکه نمایش خانگی، استانداردهای حرفهای لازم را در جنبههای مختلف رعایت کند؟
سریال «شکارگاه» جذابیت خوبی دارد، چون داستانی جذاب و خاص خودش را روایت میکند. از فضای بیش از حد شهری و سوژههای تکراری شهری و روستایی و قشر فقیر که در سینما و شبکه نمایش خانگی زیاد دیدهایم، فاصله گرفته. یا آن سوژههای تکراری کمدی که با توسل به برخی مسائل یا عبارات نادرست سعی در خنداندن مردم دارند. بهعبارتی در یک بستر قدیمی، داستانی معمایی را در قالب وسترن مطرح میکند. این سریال در کلیات، از قواعد ژانر وسترن تبعیت میکند، اما با سر و شکل ایرانی، قرار نیست حتماً دنبال کاکتوس یا گرند کنیون یا لانگشاتهای خاص باشیم. اگر فیلم «ریو لوگو» را دیده باشید، دقیقاً چنین موقعیتی دارد که عدهای افراد خوب با افراد بد در شهر ریو لوگو با هم در تقابلاند. در این سریال نیز افراد خوب و بد در یک شکارگاه و در منطقهای کوچکتر، با هم تقابل پیدا میکنند. همان جانمایه وسترن، یعنی تقابل مستقیم خیر و شر و آدمهای بد را هم داریم. بنابراین با توجه به عنایت به ژانر وسترن در لایههای پنهان اثر و با توجه به اینکه ژانر وسترن از ژانرهای محبوب در کشور ما بوده ، مجموعه این عوامل باعث میشود که داستان و محتوای سریال برای مخاطب جذاب شود.
به نظر شما سریال تا چه اندازه توانسته لایههای شخصیتی کاراکترها را بهدرستی و با عمق روایت کند؟
اگر آن لایه زیرمتنی وسترن را در نظر بگیریم و اگر فرض کنیم با یک سریال معمایی و تریلر در بستر تاریخی مواجهیم، باید بگویم ژانر تریلر و معمایی از زیرژانرهای ژانر اکشن هستند. در این ژانرها معمولاً با تیپ مواجهیم و نه شخصیتپردازی عمیق. اگر فیلمنامهنویس شخصیتها را باز نکند، خطایی نکرده است. مثلاً ما درباره گذشته شخصیت سرهنگ چه میدانیم؟ هیچ. فقط زخمی روی صورتش میبینیم. نمیدانیم رشوه داده تا سرهنگ شود یا در جنگهایی فداکاری کرده. از همسرش چیزی نمیدانیم. شخصیتها به شکل تیپ با نمادهای ظاهری، اعمال و رفتار، گریم، لباس و اکسسوار صحنه به ما معرفی میشوند و در این گونه آثار ایراد محسوب نمیشود، چون وظایفشان را درست انجام میدهند. در این گونهها، بار روایت داستان روی ماجراست نه شخصیت. مثلاً در آثار آگاتا کریستی، ما از گذشته پوارو یا شرلوک چیزی نمیدانیم، فقط میدانیم فردی باهوش است که معماها را حل میکند. در «شکارگاه» هم سرهنگی داریم که باهوش و جسور است و به وظیفهاش پایبند. پسرش وفادار است، پسر دیگرش ترسو و غیر وفادار است. همه اینها تیپاند اما درست جایگذاری شدهاند و کار خود را درست انجام میدهند.
در بخش بازیگری، عملکرد کلی بازیگران شکارگاه را چگونه ارزیابی میکنید؟ کدام یک از بازیها برای شما برجستهتر و تأثیرگذارتر بوده و این تأثیرگذاری از نگاه شما ناشی از چه عواملی است؟
به نظر من، بهترین و درخشانترین بازی مربوط به آقای پرویز پرستویی است. به دلیل اینکه وقتی به چهره او نگاه میکنیم، از همان ابتدا باور میکنیم با یک سرهنگ شجاع مواجهیم. در چهره، رفتار، حرکات صورت، زبان بدن و ایستاییاش آن کاراکتر را به خوبی القا میکند. آقای پروستویی با راه رفتن و نگاهش اقتدار را منتقل میکند. پس از او، آقای حسینینیا (باغبان) یکی از بازیگران بسیار توانا هستند. من اولین بار ایشان را در فیلم «شنای پروانه» دیدم و از آن زمان در هر مدیومی بازیهای قوی داشتند. در رفتار و فیزیک ایشان میتوان هم باغبان، هم مأمور مخفی و هم فرد عاشقپیشه را دید، بدون آنکه احساس کنیم اغراق یا دروغی در کار است. دختر کوچک خانواده نیز بهخوبی ایفای نقش کرده. شخصیتی که بهخاطر عشقی که به شوهر جداشدهاش دارد و فرزندی که در شکم دارد، حاضر است کارهایی فراتر از توانش انجام دهد. مثلاً با ترس از سوراخ بیرون بیاید یا دنبال خانم شمسی خانم برود. بازی خانم الهام پاوهنژاد هم در حد بازیهای معمول همیشگیشان است. نه ضعیف، نه قوی. اما بازی آقای پرستویی و آن دو نفر دیگر انصافاً به سریال چیزی اضافه میکند. بقیه بازیگران هم در سطح استاندارد خوبی بازی میکنند و این نشان از توانایی آقای نیما جاویدی در هدایت بازیگران دارد.
با توجه به تکرار چهرههای آشنا در آثار شبکه نمایش خانگی طی سالهای اخیر، ارزیابی شما از ترکیب بازیگران در شکارگاه چیست؟ آیا انتخابها برایتان تازگی و هماهنگی لازم را داشتند یا با نوعی تکرار و کلیشهسازی مواجه بودیم؟
بله انتخابها درست بودند. برای مثال خانم پاوه نژاد شاید قویتر باید ظاهر میشدند، اما کارکتر درست انتخاب شده است. یا آقای پرستویی را ما در این ردا ندیدیم، بیشتر در فیلمهای حاتمیکیا و نقش رزمنده یا پدر ظاهر شدند. همه این عزیزان به درستی انتخاب شدند و با نقشهای قبلی که داشتند متفاوتاند.
نظر شما درباره صحنهپردازی چیست؟ آیا فکر میکنید کیفیت قابل قبولی دارد؟
من این موضوع را به دو بخش تقسیم میکنم: فیلمبرداری و کارگردانی. از لحاظ فیلمبرداری و نورپردازی، کار خوب و قابل قبولی ارائه شده است. تلاش شده تا نورپردازی متناسب با فضای آن دوران که نور کم بوده، مثل نور شمع ـ انجام شود تا ما با رئالیتهی آن زمان آشنا شویم. گرچه از نورهای پرکنندهی مجازی هم استفاده شده، اما اینکه خواستهاند به رئالیته نزدیک شوند، کاملاً درست و مشهود است. فیلمبرداری و نورپردازی قابل قبولی است و تیم تلاش کردهاند در این زمینه حرفی برای گفتن داشته باشند. طراحی صحنه نیز طراحیای واقعگرا و خوب است. من حتی در طول سریال به جزئیاتی مانند کمدها و لوازمی که در صحنهها وجود دارد دقت کردم؛ همهی این موارد کاملاً متناسب با آن دورهی تاریخی انتخاب شدهاند. حتی اکسسوارهایی مانند گردنبند، گوشواره، ظرف و ظروف، و حتی گاری، بهدرستی و با دقت طراحی و انتخاب شدهاند. در بحث تدوین نیز، معمولاً در چنین کارهایی تدوینگر نقش زیادی نمیتواند ایفا کند؛ با این حال، تدوین قابل قبولی دارد. درباره کارگردانی آقای نیما جاویدی که فیلمهای «سرخپوست» و «آکتور» را در کارنامه دارند باید بگویم ایشان کارگردانی دانا و فهمیده هستند، یعنی شناخت خوبی از کارگردانی دارند و تلاش میکنند تمام ارکان و عناصر کارگردانی را بهدرستی به کار بگیرند. فقط یک ایرادی در کارگردانی ایشان وجود دارد که هم در این سریال دیده میشود و هم در قسمت اول سریال «آکتور» وجود داشت، و آن ضعف قابل توجه در معرفی شخصیت اول، یعنی قهرمان داستان، است. در واقع، در صحنهی اول، شوکی که به مخاطب وارد میشود مربوط به همان صحنهی تیراندازی است؛ وقتی سرهنگ از درشکه پیاده میشود و دزدها او را شناسایی میکنند. در اینجا، ما یک شوک دراماتیک و نوعی رونمایی در داستان داریم. اما آشکارسازی زمانی برای مخاطب تأثیرگذار و جذاب خواهد بود که به درستی مدیریت شود و لو نرود. ما نباید چهرهی سرهنگ را تا پیش از پیاده شدنش میدیدیم؛ همانطور که آن افراد او را ندیده بودند. بهتر بود از لحاظ سینمایی، تصاویری تار یا بریده از او نشان داده میشد. دقیقاً همین اتفاق در معرفی شخصیت نوید محمدزاده در سریال «آکتور» هم افتاده است.
آیا امضای کارگردان را در این سریال حس کردید؟ میتوان گفت این کار اثر نیما جاویدی است؟
نه، متأسفانه. خیلی صریح بگویم، ما در سینمای کشورمان بهجز آقای عباس کیارستمی، هیچ کارگردان صاحب امضایی نداشتهایم. آقای نیما جاویدی، مانند آقای اصغر فرهادی یا شهرام مکری، کارگردان باسواد، باتجربه و کاربلدی هستند، اما هنوز به امضای مشخص و قابلتشخیص نرسیدهاند؛ بهگونهای که مثلاً فیلمی را ببینیم و بگوییم: «این قطعاً اثر اوست»، من چنین چیزی در کار ایشان ندیدهام.
فکر میکنید سریال «شکارگاه» میتواند مخاطب عام را جذب کند؟
بله قطعا. بازخوردهایی که من داشتم، نشان میدهد که مخاطبان جذب شدهاند. مخاطب عام از شبکه نمایش خانگی انتظار قصه دارد و «شکارگاه» این قصه را بهخوبی ارائه میدهد. ریتم خوبی دارد، دیالوگ اضافی ندارد و در هر قسمت مخاطب را غافلگیر میکند.
منبع : صبا