جستجو در سایت

1395/08/11 19:25

واکنش رخشان بنی اعتماد به یک یادداشت

واکنش رخشان بنی اعتماد به یک یادداشت
واکنش رخشان بنی اعتماد به مطلب «با ماشین‌های لوکس‌تان روی زخم‌هایمان ویراژ ندهید!/ افسرده شدم ولی نوش‌ جانتان!»

در پی انتشار یادداشت «با ماشین‌های لوکس‌تان روی زخم‌هایمان ویراژ ندهید!/ افسرده شدم ولی نوش‌ جانتان!» در سایت «فردا» و باز نشر آن در برخی از خبرگزاری ها ، رخشان بنی اعتماد، کارگردان سینما به آن واکنش نشان داد:

رخشان بنی اعتماد در واکنش به این مطلب نوشت:

«روزگار غریبی شده ، هر چقدر که بخواهی خود را از حاشیه ها و سو تفاهمات جدا نگه داری و به هزاران کار نشده و گره های درهم پیچیده دغدغه های شخصی و غیرشخصی ات برسی، نمی شود . هر روز از جایی و یا از جانب کسی به انحا مختلف اسم ات در میانه ای کشیده می شود که چاره ای جز تکذیب و رفع سو تفاهم برایت باقی نمی ماند.  هرچند که بیزار باشی از این کشمکش های از جنس دون مایگی ، اما ناچاربه واکنش می شوی ، چراکه به چوب همین سو تفاهمات به ظاهر بی اهمیت، قضاوت می شوی و پرونده ات نوشته و باز و بسته می شود .

خبردیدارسرپرست وزارت ارشاد و من  با خانواده "محمد رضا رستمی" ، عزیزِ نازنینِ جوانمرگ مان ، و انعکاس آن در تیتریک خبرگزاری ، به گونه ای که گویا این دیدار مشترکا و به اتفاق انجام شده . از همین اتفاقات ساده ! است . گرچه در صورت وقوع چنین امری هم، ایرادی به آن وارد نیست ،  اما درمقطعی که هنوزفرصت آشنایی و ارتباط حرفه ای سینماگران با  سرپرست وزارت ارشاد در پست جدید پیش نیامده ، انعکاس تیتراین خبر، ابهاماتی را دامن زده که با توجه به رفاقتم  با " الهه خسروی " و ارادت قلبی ام به عزیز ازدست رفته " محمد رضا " موظف به اصلاح آن هستم . طبیعی است که بعد از اعتراض و حذف خبر ، این توضیحات خواهد آمد که مگر در متن خبر دیدار بقیه نوشته نشده؟  و ... و های بسیاری که اعتراض را به غُرغُری خودخواهانه تعبیر خواهد کرد ، اما همین ترفند به ظاهر ساده ، در انتخاب تیتر ، " سید عباس صالحی سرپرست وزارت ارشاد و رخشان بنی اعتماد فیلمساز ، با حضور در منزل مرحوم محمدرضا رستمی ، روزنامه نگار باسابقه ، با خانواده او دیدار کردند. " معنا و تعریفی  دارد که نویسنده خوب می داند .

دیدار در خلوت و دو نفره،  من و دوست داغدارم" الهه " ، که بی انصافی روزگار و درد پَرپَر شدن مرد زندگی اش ،  آتش به جانش کشیده ، نیاز به خبر ندارد ، چه رسد به تیترشدن !
اصلا خبر درد های پنهان و فروخفته طبقه دغدغه مند و فرهنگی این سرزمین که در زمان بودن شان جایی در متن ندارند، چه فایده که مرگ های خاموشش شان تیتر شود؟

شب پیش با خواندن مطلبی با عنوان " با ماشین های لوکس تان روی زخم هایمان ویراژ ندهید! افسرده شدم ولی نوش جانتان "  در بدر به دنبال نشانی از نویسنده گشتم . نامش را به لطف دوستی پیداکردم "پویا گربندی" نمی دانم پیر است یا جوان ، نویسنده و یا ... می خواستم بنویسم قلمت را می بوسم ، بنویسم درود بر شرف و شهامت ات که آن چه که در این وانفسای آشوب زده کم و اصلا نداریم ، همین است که در دل نوشته ات آورده ای . شفافیت ، مطالبه گری ، حق طلبی . متن را هنوز ننوشته ، به تیتر خبرمربوط به دیدار! برخوردم و شوک برخورد با سیاست های سیاست زده رسانه ای!
از مضمون مطلب "پویا گربندی" وام می گیرم ، پوسته زخم هایمان را به شقاوت و بی رحمی نشکافید ، درد هایمان کافی است .

تیتر می خواهید؟ بنویسید :

در پاییز 1395 "محمد رضا رستمی" مردی از تبار قلم و آگاهی ، چند ماه از کار برکنارشده ،  در گوشه اتاق ساده خانه ای که ردیف کتاب ها،  تنها موجودی آن است ، در خلا نا امنی شغلی،  دِق کرد و مُرد .


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط