عصبانی هستم
نقد و بررسی فیلم عصبانی نیستم
منتقد و تحلیلگر:مهیار محمد ملکی
#مهیارمحمدملکی
نقد و بررسی فیلم عصبانی نیستم
منتقد و تحلیلگر:مهیار محمد ملکی
عصبانی نیستم بعد از بغض دومین ساخته رضا درمیشیان محصول سال 92 میباشد این اثر به دلیل طعنه ها و کنایه های بیشمارش در خصوص ریاست جمهوری احمدی نژاد خیلی زود لقب فیلم حامی فتنه را از سوی جناح های مخالف به خود اختصاص داد وهمین موضوع کافی بود تا اثر ایشان سالیان سال پشت در های بسته ارشاد قرار گیرد و خبری از اکران نباشد
عصبانی نیستم به نوعی در برگرفته مبانی فکری و ذهنی یک دانشجوی به ظاهر اخلال گر و ستاره دار تحت تاثیر وقایع سال های 88 میباشد سالهایی که کشور در حال پشت سر گذاشتن نا ارامی و ها و اعتراضات مردمی بود رضا در میشیان در مقام کارگردان و نویسنده و البته تهیه کننده پروژه سعی داشته است با یک ورود ذهنی از شخصیتی سخن به میان اورد که اتفاقا جز طبقه محروم جامعه است و با مسایلی همچون بی پولی در ارتباط است او که تمام چشم انداز اینده خود را در عاشقانه خودش با دختری به نام ستاره میبیند سعی دارد خود را به پدر وی اثبات کند تا با رسیدن به ستاره اش بتواند از ستاره ای که خیلی قبل، جامعه به او تحمیل کرده است حفاظت کند این دقیقا همان معنای حراست از مبانی ذهنی و فکری نوید است نوید همان دانشجوی ستاره دار، نمیخواهد تعلقات و عقاید خود را زیر بار فشار و خواستگاه فکری جامعه خود سرکوب کند
رضا درمیشیان با یک بازی ساده با کلمات، نوید شخصیت اصلی خود را در میان دو سر خطی قرار میدهد که هر دو سمتش ستاره است یکی راه برگشت ندارد و دیگری مسیر اینده اش است تضادی که تولید مفهوم میکند
با این مقدمه کوتاه در ادامه تلاش میکنیم نگاهی موشکافانه به اثر پیش رو داشته باشیم
با من مهیار محمد ملکی و نقد فیلم عصبانی نیستم همراه باشید
همانطور که از نام فیلم پیداست نوید محمد زاده در نقش نوید اینجاست تا بتواند در کنار بستر خوب فیلمسازی در میشیان از حیث فرم ،عصبانیت خود را به بهترین شکل به مخاطب
خود منتقل کند القای صحیح این حس، بخش بزرگش مدیون بازی خوب و درخشان نوید محمد زاده است نویدی که اینروزها برای نقش هایی گزینش میشود که همگی به نوعی تکرار تیپ های پیشینش است اما بخش دیگر ان در گروی فرمی است که درمیشیان برای فیلمش اتخاذ کرده است فرمی که از بازیگردانی و بازی لحن کاراکتر ها اغاز میشود و در نهایت به تدوین ونوع فیلمبرداری ختم میگردد
سوال اینجاست که چگونه میتوان از یک محتوای خام تولید مفهوم کرد ؟
پاسخ به همین سادگیست زمانیکه شما بتوانید نمایش دهنده حقیقت زندگی باشید
لنز دوربین به عنوان نماینده بصری مخاطب سینما با حرکت هایی به صورت پن یا تیلت {حرکت روی محور افقی و عمودی }به صورت شلاقی سعی دارد میزان والیوم خشم فیلم را بالا ببرد
به نوعی درمیشیان تلاش دارد که مخاطب را با عواطف و احساسات درونی نوید همراه کند و انها را دچار همذات پنداری نماید همذات پنداری با خودش درگیری را میاورد و در گیر شدن مخاطب یعنی فهم و درک مبانی فکری و چالش های ذهنی رضا در میشیان .
در بحث تدوین فست موشن های زمانی به معنای فاصله گیری از حواشی زندگی نوید و صد البته القای حس عصبانیت ایشان میباشد همچنین بلد شدگی صدای بک گراند برای عصبی کردن فضا و تعدد پلان در یک سکانس به سبک کارهای اکشن و مهیج را شاهد هستیم که به نوعی به پروژه ایشان یک رنگ و بوی خاصی جهت القای مفاهیم پشت پرده ذهنیشان داده است
سوال بزرگی که شکل میگیرد عصبانی نیستم چقدر در برگیرنده قصه و سرگرمیست ؟
پاسخ را اینگونه به عرض میرسانم که عصبانی نیستم در بهترین حالت یک اثر نیمچه کلاسیک میباشد که ضمن حفظ قواعد این نوع ساختار تصویر بدون توجه به المان های موثر داستانی ،قصه خود را روایت می کند رضا در میشیان در سه پرده به درستی از عصبانی نیستمی شروع میکند که به عصبانی هستم منتهی میشود
نکته مهم این است که وی میداند چگونه با ذکر دلایل کافی از عصبانیت وی، مخاطب را با نوید کاراکتر اصلی اش همراه کند
نقطه عطف ها حتی بحث تفکیک پرده ها از یکدیگر ،کلایمکس موجود در پرده بحران، همگی در پروژه ایشان نهادینه گشته است با این تفاوت که سرگرمی در حداقل ترین موضع قرار دارد
در تعریف قصه اینگونه به عرض میرسانم قصه از یک ایده اغاز میشود که خود ان ایده وقتی بزرگ میشود نه شبیه تیتر روزنامه ها و مجلات است نه شبیه کلاس درس .
قصه است .در قصه و داستان کارگردان به دنبال تحقق سرگرمی که اصلی ترین رسالت مدیوم سینما است میباشد برای همین وی از ابزاری که در دست دارد بهره گرفته تا به کمک انها یک هسته اصلی را شکل دهد هسته اصلی در برگیرنده موج و انفجاری از وقایع است که زندگی کاراکتر قصه را دستخوش تغییر میکند نکته ای که باید به ان توجه شود این است که یک واقعه از صفر تا صدش را باید بیننده شاهد باشد به عبارت دیگر مخاطب از نیمه اتفاق به داخل فضای روایی اثر پرتاب نشود اگرچه رضا در میشیان در عصبانی نیستم سعی داشته با فرار از ارایه یک خط روایی مشخص به تشریح شخصیت پردازی تنها کاراکتر خود یعنی نوید بپردازد که به عقیده من تا حدود زیادی موفق است
همانطور که قبلا عرض شد نوید محمد زاده در نقش نوید نمایش دهنده موج عصبانیتی است که سالیان سال در مردم نهادینه گشته است و هیچگاه فرصت بیرون رفت یا برون ریزی نداشته است و انها را دچار تزلزل فکری و ناراحتی و استرس کرده است
درمیشیان بارها و بارها در خلال کارش این انفجار روحی را در قالب تصویر به نمایش در میاورد و به ما نشان میدهد که این میزان عصبانیت اگر به عمل تبدیل شود چه پیامد های خطرناکی را با خود به همراه دارد به نوعی این موضوع میتواند حرکتی تهدید امیز برای دولت مردان ما قلمداد گردد
در ادامه نوید که هیچ راه در رویی ندارد برای ارامش ذهن و روح خود متوصل به دکتری میشود که ملاقات وی با ایشان کلا دو بار اتفاق میافتد یک بار در پرده اول یا پیش در امد قصه و یکی دیگر دقایق پایانی اثر پیش رو .
نکته ای که هست این دو ملاقات از لحاظ ماهیتی و کیفیتی هیچگاه یکسان جلوه نمیکنند
به عنوان کسی که تنها راه فر ارش را خوردن قرص های اعصاب میداند شنیدن حرف های یک روانپزشک در ابتدا برایم خیلی خوشایند خواهد بود و حس جنگنده ای را میدهد که دنبال جنگ نیست فقط فرار از درد را میخواهد {ملاقات اول}در ملاقات دوم وقتی با چهره خسته و در مانده نوید رو به رو میشویم وقتی میبینیم چیزی برای از دست دادن ندارد عملا شنیده شدن حرف های دکتر دیگر مسکن و التیام بخش نیست و عملا شاید یک لبخند تلخ بر لبان
ما بیاورد این موضوع که دغدغه ذهنی نوید است به درستی توسط مخاطب هم حس میشود
همه این موارد و به نوعی فضای تیره و تار فیلم را میتوان در بحث قاب بندی و یا اتالوناژ تصویر به درستی مشاهده کرد قاب بندی ها عموما به شکل نامنظم و بهم ریخته بوده و رنگ تصویر با یک چرخشی بین سیاه و سفید و رنگی از بلاتکلیفی ای میگوید که پیام اصلی عصبانی نیستم میباشد
اما با کمی کندوکاو در بحث دیالوگ نویسی با چند موضوع رو به رو میشویم
در جایی نوید به دکتر خود میگوید من از شنیدن بوق بیزارم و دوست دارم برای پاسخ به اشخاصی که این کار را انجام میدهند رفتار پرخاشگرانه و تندی را اتخاذ کنم
بوق میتواند نماد تلاش برای اصلاحی باشد که این روز ها همانند یک اعتراض خاموشی میباشد که بی تاثیر است و نکته جالب اینجاست که وی به دنبال برخورد با صاحبان قانون نیست بلکه به دنبال اشخاصیست که در خواب هستند و هنوز هم گمان میکنند که راه فرار از این همه مشکل برخورد های اصلاح طلبانه و کم فشار است
نوید در جای دیگر از ایجاد خفقان و لال شدگی افرادی سخن به میان میاورد که به صورت کور کورانه از دسته یا گروهی حمایت میکنند.
نوید در جایی که زندگی میکند دو هم اتاقی با نام های وحید و رضا دارد این دو جوان نماینده دو قشر فکری متفاوت میباشند وحید جز ان دسته از افرادیست که محدودیت ها را نمیپذیرد و همیشه با ان سر جنگ دارد رضا که میتواند خود رضا درمیشیان باشد نماینده موج دیگری از جامعه به تصویر امده صاحب اثر است شخصی که محدودیت پذیر بوده و خسته از جنگیدن است
اما نوید شبیه هیچکدام نیست او شخصی سردرگم است که نه در گروه اول قرار میگیرد و نه گروه دوم .به عبارت دیگر این سه نفر تشکیل جامعه ای را میدهند که درمیشیان ان را ایران فعلی میداند
در میشیان در مسیر خط روایی خود مخاطب را با طیف های دیگر شخصیتی که خیلی دور از ذهنم نیستند اشنا میکند برای مثال احمد فردی ترسو است که جرات احقاق حقوق شهروندی خود را ندارد و از اعتراض میترسد
باقری صاحب کار نوید شخصیست که سرمایه دار است سرمایه داری که برای بالا رفت خود از هر حقه و کلاهبرداری ای استفاده میکند وی جز ان دسته از افراد است که نگاهش به کارگر و قشر ضعیف تر جامعه نگاه از بالا به پایین میباشد و به نوعی انها را سرکوفت میکند بلایی که باعث بانی اش کارگران نیستند اما ضربه اش را کارگری میخورد که به دنبال ی قرون دوزار خود میباشد و نکته عجیبتر سرمایه دار هیچ گاه دارایی خود را به حق بدست نیاورده است
همه این تضاد ها بین موارد عرض شده تولید چالش ذهنی و بعد عصبانیت میکند
موتور تکان دهنده عصبانی نیستم عاشقانه خوب و خاص نوید و ستاره است عاشقانه ای که از فرط ساده نگری مثل خیلی اثار رنگ و بوی افسانه و رویا ندارد
عاشقانه ای که تمام دارایی نوید است و نوید بدون ان هیچ است
در میان دیالوگ ها باز هم میشنویم جملاتی از این دست :
به خاطر سیاست آزادی انسان را پایمال میکنند
یا مثلا جایی دیگر
مصادره کردن افراد برای رسیدن به مقاصد
یا جایی دیگر در میان نمایش جمع معترضان اشاره به زد و خوردی میکند که برگرفته از تفکرات شخصی مخالف ها میباشد و نوید به دوستش میگوید که اگر قرار باشد توام اینو بزنی دیگه چه فرقی تو با اون میکنی
به نوعی در تمام سکانس ها نویسنده قصد دارد از ماجرای تقدس عقیده ای سخن به میان بیاورد که تحت تاثیر وقایع ارام ارام چرک و الوده میشود
عاشقانه نوید و ستاره به نظرم خوب از اب در امده است مخصوصا اینکه دیالوگ نویسی ها قوی کار شده و صد البته در بحث تصویر برداری با چند کلوز اپ زیبا به درستی میتوانیم جزییات ری اکشن هر کدام از کاراکتر ها را از حیث برون ریز ی احساسات و عواطف شاهد باشیم
در قسمتی از فیلم شاهد تقابل یا بازی مشت زنی کودکانه ستاره و نوید مقابل برج میلاد هستیم
نکته جالبش اینجاست که ما در تصویر ذکر شده افق و چشم انداز برج میلادی را مشاهده میکنیم که نماد حکومت فعلی محسوب میشود این درگیری میان این دو میتواند دلالت بر جنگی داشته باشد که علیرغم تمامی فشار ها و دوست داشتن ها تنها یک برنده دارد موضوعی که قبلا درمیشیان باعث وبانی اش را با شیوه تصویر برداری اش مشخص نموده است
در جایی دیگر ماجرای خرید شمع ستاره و نوید را مشاهده میکنیم رضا در میشیان در این قسمت اشاره به این موضوع دارد که تمام این روابط در سایه شوم اعتراضاتیست که از بطن جامعه برمیخیزد نمای خیابان خون الود و دوستی که بعد گذشت چهار سال از خاکسپاری اش هنوز تنها یادگاری اش بخشی از این خیابان است و خیابان اینجا میتواند همان حقوق زندگی یک شهروند باشد که از ان محروم است
در میشیان وقتی شیرینی یک عاشقانه را اینگونه به کام مخاطب خود تلخ میکند قطعا تصمیم دارد نگاهی واقع گرایانه به مسایل پیرامون خود داشته باشد
واقعیتی که همیشه خوب و بدش نسبی بوده و این دقیقا همان طبیعت و فرم زندگیست
اما بد نیست در همینجا کمی در مورد سانسور و ممیزی هایی صحبت کنیم که شامل حال این فیلم گردید انطور که من متوجه شدم هفده دقیقه از زمان فیلم بعد از ساخت یعنی سال 92 حذف گردید و بعدا زمان اکران جمع دقایق حذفی به حدود 20 دقیقه رسید از انجا که بنده هر دو نسخه را کامل رویت کرده ام باید به عرض برسانم بخش زیادی از دقایق حذفی حول تعمیق عاشقانه نوید و ستاره و بخش دیگر حول تشریح مشکلات و دغدغه های مردمی که برگفته از عملکرد پر اشتباه دولت وقت بوده است میگذرد با این حساب علیرغم تمام صلاحدید های شکل گرفته ،بنده به هیچ عنوان با بسته شدن دهان هیچ کارگردانی چه موافق چه مخالف هم عقیده نیستم چرا که به نظرم هر شخصی که صاحب نظر است اجازه دارد نظر خود را در چارچوب موازین فکری اش بگوید و این اساسا اولین رسالت سینماست
سینما اینجاست تا دیدگاه و نظر ان کارگردان را با پوشش سرگرمی و در بخش زیر لایه تقدیم مخاطب خودش نماید
مجددا به فیلم بازگردیم زمانیکه نوید به ملاقات پدر ستاره میرود هر بار از طریق بالابری بالا میاید که این اسانسور به نوعی نماد بالا رفت اجباری نوید به سطح فکری یا طبقه اجتماعی مردی میباشد که او نیز به دروغ خود را در این جایگاه قرار داده است دروغی که از اعتراف به ان نیز ترسی ندارد دروغی که برای بقا و دوام خود و خانواده اش است اگر چه اشتباه است اما وی به اشتباه خودش اگاه است
یکی از مواردی که در فیلم عصبانی نیستم جای بحث بسیار دارد بحث خنداندن تحمیلی ان است
جالب است توجه داشته باشید وقوع فعل خندیدن همیشه به معنای صحه گذاشتن برکمدی کار نیست چرا که خنده میتواند تحت تاثیر خیلی موارد گاها بی ارتباط با مقوله طنز به وقوع بپیوندد همچون عصبانی نیستم که عمده درونمایه به ظاهر کمدی اش برگرفته از حس غافلگیری و شوکی میباشد که به مخاطب خود از حیث دیالوگ یا میزانسن وارد میکند
در سکانس داخلی اتومبیل پدر ستاره دیالوگی را میشنویم و شاهد هستیم که میگوید مدام راه هارو میبندن و میگن از اینجا برو یا از اونجا برو این همان اعترافیست که قبلا عرض کردم به عبارت دیگر پدر ستاره به جبر روزگار اشناست اما ناچار به سرسپردگی برای زنده بودن است
باز در جایی دیگر با شخصیتی به نام شهرام اشنا میشویم که این شهرام باز هم حرکتی شیطنت امیز از درمیشیان عزیز است که ما را خیلی زیاد یاد شهرام جزایری میاندازد یک جوان کم سن و سال که به قول بابای ستاره پدرش از طبقه کارگر بوده است اما به این اموال نجومی در این سن کم دست پیدا کرده است سوالی که با یک به تو چه ساده پاسخ داده میشود که خود این موضوع عصبانیت هر چه بیشتر مردم را برمی انگیزد
به عبارتی بی جواب گذاشتن مردم شروع همان عصبانیتی است که در میشیان در کارش مد نظر داشته است
در ادامه مجددا به جمع دوستان نوید بازمیگردیم وحید و رضا {یا همان رضا در میشیان }زمانیکه برای بار دوم به خانه نوید و دوستانش برمیگردیم این جامعه سه نفره در حال فروپاشی است اما وحید همچنان موضعش همان است که بود و رضا مثل قبل خود را به شرایط واگذار کرده است نوید هم تنها نقش یک تماشاچی را دارد
اما در عین حال میبینیم که این جمع سه نفره یا همان جامعه مورد نظر کارگردان ،بینشان یک همبستگی قابل توجهی وجود دارد که قبلا فرصت بروز نداشته است
نکته جالب این است که در میشیان در کنار به نمایش گذاشتن فضای متشنج جامعه سعی به پاک نمودن مقدساتی دارد که زمانی قبل ارزش فرد به حساب میامدند مثال واضحش منشی چادری دفتر پسر عموی نوید است که با یک شیطنت منظور دار خاصی با نوید صحبت میکند
اما در این میان میتوان یک ایراد را به فیلم واداشت انهم اینکه گاهی اوقات توضیحات ذهنی نوید در رابطه با شخصیت های قصه اش هیچ توجیه عقلانی ندارد
در رابطه با فست موشن ذکر این نکته الزامی است که گذر سریع زمان یاد اور این موضوع میباشد که نوید به عنوان نماینده قشر کارگرتحت تاثیر گذر عمر خود مورد ضرب و شتم روزگار قرار میگیرد
نوید در برخورد با شخصیت های قصه اش و تلاش برای اثبات خویش با انواع پیشنهادات رو به رو میشود پیشنهاداتی که اگر هر کدام را میپذیرفت وضع زندگی اش بهتر از این بود به عبارتی وی به عنوان شخصی که پرسوناژ اصلی درمیشیان است از ابتدا تا انتها در تلاش است در قالب قهرمان این پیام را به گوش مخاطب برساند که زمانی انسان باخت بزرگ خود را میکند که هویتش عوض گردد پس جنگ اصلی میان حفظ اصالت خود و تلاش برای بقا و زنده ماندن است
وقتی سکانس های مختلف فیلم را مقابل چشمانم ورق میزنم شاید بهترین سکانس همان سکانس سینما و اعترافات عاشقانه نوید به ستاره اش باشد
اینجا دقیقا با فروپاشی یک مرد در تاریکی، به دور از چشمان غریبه ها، و زیر سایه محرم ترین اسرارش یعنی ستاره طرف هستیم
در بخش های پایانی در میشیان با مطرح کردن دیالوگی از نوید عملا بعد از طرح موضوع به ارایه راه حل میپردازد انجا که نوید دیالوگش در ملاقات دوم با روانپزشک شنیدنی تر از قبل میگردد او میگوید
منتظرم همه چی بلرزه اما هیچی نمیلرزه . که این موضوع
طعنه و کنایه ای به مسایل مربوط به انقلاب و تغییرات کلی و ساختاری حکومت یک کشور میباشد این دقیقا درست جایی است که دیگر قرص ها هم بی جواب شده اند
{اوج در ماندگی }
آمدن خواستگار برای ستاره دقیقا نقطه عطفی است که ما را به پرده اخر و ارامش بعد از طوفان میفرستد جایی که قرار است با عصبانی شدن و برملا کردن طغیان های درونی به جای قرص، ارامش به زندگی نوید بازگردد
دیالوگ ستاره هم جالب توجه است که به نوید میگوید
چرا انقدر طلبکار شدی ؟شدی همونی که اونا میخوان .فک کردی فقط توی این مملکت تو طلبکاری ستاره ات رو زدی روی سینه ات و راه افتادی توی خیابون که چی ؟
نوید پاسخ میدهد تو هنوز داری توی اون دانشگاهی درس میخونی که منو انداختن بیرون
از این دو دیالوگ این برداشت را میکنیم که از نظر درمیشیان ساز و کار جامعه به سمتی میرود که مخالف و موافق نیاز به بقا و ماندن دارند ماندن هم بخشیش سازگاری با شرایط موجود است اما در این بین هم اشخاصی همچون نوید یا وحید هستند که به دنبال یک تغییر ریشه ای بزرگتر میباشند چیزی مثل خراب کردن و دوباره از نو بنا کردن .
در نهایت بعد از مواجهه پدر ستاره با نوید در سکانس پایانی نماهایی ذهنی و رویایی از تخیل یا دنیای خیال انگیز او با ستاره اش میبینیم که روزی جایی محقق گشته است
که این همان امیدواری به بهبود اوضاع مملکت است
جمع بندی :
عصبانی نیستم جز اثاریست که علیرغم سانسور های پیاپی ای که شامل حالش شده است پیام خودش را به درستی به گوش مخاطبش میرساند اگر چه این ممیزی باعث ایجاد و تحقق یک لکنت زبانی و موضوعی گشته است اما میزان تاثیری پذیری اش از دیدگاه مخاطب همان است که باید باشد
تماشای این اثر را به شما دوستداران سینما در سینما توصیه میکنم
نمره ارزشیابی از ده :8
منتقد و تحلیلگر:مهیار محمد ملکی
#مهیار محمد ملکی