جستجو در سایت

1396/11/24 00:00

مرگ و دیگر هیچ

مرگ و دیگر هیچ

  

«تنگه ابوقریب» نمایش حد اعلای موفقیتی است که یک درام خرده‌پیرنگ و موقعیت‌محور می‌تواند به آن دست یابد. هدف فیلم به تصویر کشیدن یک «وضعیت» در مدت زمانی کمتر از 90 دقیقه است که به بهترین شکل نیز این کار را انجام می‌دهد. از ابتدا و به مرور ویژگی‌های خاص هرکدام از کاراکترها را می شناسیم، به آن‌ها نزدیک می‌شویم و در دل میدان جنگ هرکدام‌شان را دنبال می‌کنیم. در این عرصه به شکلی پیاپی شاهد دردناک‌ترین جزئیات مصدومیت و شهادت رزمنده‌ها هستیم و از جایی به بعد کاملاً متوجهیم که فیلم بی‌پرواتر از آن است که از نمایش خشن‌ترین لحظات جنگ ابایی داشته باشد. همین فضای مرعوب‌کننده سبب ایجاد تعلیقی مهیب در فیلم می‌شود که تا پایان مخاطب را یک لحظه هم رها نمی‌کند و او را از این می‌ترساند که نکند چنین بلاهایی سر علی، حسن، مجید یا عزیز بیاید. 

بهرام توکلی در مقام کارگردان، حساسیت و دلهره نهفته در چنین وضعیتی را چندین برابر می‌کند. در این فیلم شاهد یکی از درست‌ترین بهره‌گیری‌ها از دوربین روی دست و سکانس‌پلان در سینمای ایران هستیم. همچنین دکوپاژ مبتنی بر پی‌گیری کاراکترهای مختلف در صحنه و شیفت‌کردن پیاپی دوربین از یک فرد به فردی دیگر، موجب شکل‌گیری میزان‌سن سیال و ریتمی نفس‌گیر شده است. فیلمساز همچنین خوب بلد است تا هرازگاهی در دل معرکه صحنه را آرام کند، از کاراکترها کلوزآپ‌های پر احساس بگیرد و اجازه دهد تا مخاطب نفسی تازه کند و وجوه عمیق انسانی را در دل فضای خشن داستان شاهد باشد. مجموعه این عوامل کمک می‌کند تا «دوربین» در «تنگه ابوقریب» به نقطه اوجِ مستندنمایی در جنگ برسد و با کمک جلوه‌های ویژه، تدوین و همه عناصر سینماتیک، یک رئالیسم تکان‌دهنده و به یادماندنی را در سینمای ایران خلق کند.

فیلمساز در کنار پردازش دقیق تک‌تک صحنه‌ها در سناریو آن‌قدر به کیفیت سینماتوگرافیکِ اثرش توجه داشته که بعضی از قسمت‌های فیلم به‌غیر ازینکه در منطق روایی درام معنادار هستند، این ظرفیت را دارند که در جایگاه یک اثر هنری مستقل و خودبسنده قد علم کنند. نمونه بارز این مسئله را در پلان زیبایی می‌بینیم که علی بعد از جر و بحثش با مجید درباره بلد نبودن نحوه استفاده از ماسک شیمیایی، شب ‌هنگام و در حالی‌که یکی از همان ماسک‌ها را بر صورت دارد روی یک تاب نشسته، آرام بازی می‌کند و در این میان مخاطب شاهد کودکی از دست‌ ‌رفته پسر بچه است. یکی دیگر از این موارد استثنائی سکانس افتتاحیه و عنوان‌بندی درخشان فیلم است که به مثابه کلیدی برای خوانش کلیت اثر نیز عمل می‌کند. شخصیت‌های اصلی قصه کنار یک هویج ‌بستنی‌ فروشی نیمچه ‌تفریحی می‌کنند. عزیز از گل‌ سر صورتی دخترش می‌گوید و مجید و حسن هم مشغول کل‌کل‌های خودشان هستند. در پایان سکانس اما همگی مجبور می‌شوند آن‌جا را رها کنند و راهی شوند. [خطر اسپویل] در پلان پایانی سکانس میزی را می‌بینیم که لحظاتی پیش همه دور آن جمع شده بودند. آخرین فرد، گلِ سرِ جامانده را برمی‌دارد و به بقیه می‌پیوندد. اکنون، میز و صندلی‌ها کاملاً خالی‌ست. اندکی بعد، عنوان فیلم بر تصویر نقش می‌بندد: «تنگه ابوقریب». فضای خالی پلان و غیاب شخصیت‌ها مرگ را تداعی می‌کند و حال می‌دانیم که این آدم‌ها دیگر هیچ‌گاه کنار هم جمع نخواهند شد. چراکه جنگ آن‌ها را فراخوانده است. 


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط