فیلم در فیلم

«برداشت دوم از قضیه اول» را اولین بار در جشنواره سی و چهارم فیلم فجر دیدم؛ زمانی که جشنواره هنوز بخش "هنر و تجربه" را حذف نکرده بود و ساخت فیلمهایی به این شیوه نیز به اپیدمی رایجی تبدیل شده بود تا جایی که تکرر تماشای فیلمهایی در این قالب میتوانست برای مخاطب خستهکننده و بیچالش باشد.
نخستین ساختهی بلند پویان باقرزاده، اثری کاملاً تجربهگراست؛ از آن دست تجربهگراییهای صِفر و صدی که یا منجر به زایش اثری بهشدت متفاوت و تأمل برانگیز همچون «ماهی و گربه» میشوند و یا کاملاً پسزننده و دوستنداشتنی.
بهعنوان یک منتقد، سلیقهی شخصی خود را در تحلیل فیلم اعمال نمیکنم و سعی میکنم با نگاهی غیرمطلقگرا به این اثر تجربی بنگرم و آنرا از زوایای مختلف بررسی نمایم.
«برداشت دوم از قضیهی اول» همچون باقی فیلمها مجموعه ای از انتخابهای درست و غلط کارگردانش است. فیلم، داستانیست در داستان دیگر که قرار است به شکل کاملاً مستندگونهای روایت خود را طرح کند و این از بخشهای خلاقانهی کار پویان باقرزاده است. در واقع، فیلمساز با رویکردی پست مدرن، فیلمی را جلوی دوربین کارگردانی در فیلم خود میبرد که نهایتاً هم از نتیجهی این فیلم که مخاطب نیز ناظر بر آن است راضی نیست و کاسهکوزهی این عدم رضایت را بر سر بازیگرانش میشکند. درواقع خلق تصنع در واقعیت یکی از بزرگترین خلاقیتهای فیلم باقرزاده است که شاید زیاد هم جدید نباشد اما لااقل در کار، جواب داده و خوب از آب درآمده است. نباید فراموش کرد که ساخت فیلمی چون «برداشت دوم از قضیه اول» به هیچ وجه کار آسانی نیست؛ توجه طاقتفرسا به جزئیات را میطلبد و ریزهکاری در پردازش به طرح اولیه، مهارت بازیگران و هدایتِ کارگردانی که پیشتر نیز چنین تجربه سختی را مورد آزمون و خطا قرار داده باشد. باقرزاده نه به شکل صد در صد اما تا حد زیادی از پس این تجربهگرایی دشوار برآمده است. از مواردی که به باورپذیری فیلم او کمک بهسزایی کرده است، باید به گروه بازیگران فیلم اشاره کرد که البته رگههای کمرنگی از بازیهای مشابه در فیلمهای پیروان جریان اصغر فرهادی در نوع نقشآفرینی آنها، خصوصاً در شیوهی دیالوگگوییشان دیده میشود که البته این مشابهت میتواند بهواسطه نزدیکی و شباهت در دیالوگنویسی این کار با آن دسته از فیلمها اتفاق افتاده باشد. گفته میشود پیش از فیلمبرداری بازیگران تمرینهای سختی داشتهاند که به باور من، بازتاب این تمرینهای فشرده بیش از آنکه در جزئیات بازیها نمودار شده باشد در یکدستی و مهندسیشده بودن نقشآفرینیها دیده میشود. به عبارتی ماکت بیرونی فیلم، عاری از شلختگی ست و ساختار منسجمی دارد و البته نباید فراموش کرد که به واسطهی روایت در روایت بودنِ کار، تعمداً میزانی از تصنع، شلختگی و خطا نیز در آن گنجانده شده است که این خلق خودخواستهی ناخوشفرمی و عدم باورپذیری تا حدودی کارگردان را به پست مدرنیسم ایدهآلش نزدیک میکند و البته راه درازیست برای شکلگیری خصیصههایی که اثری را به یک کار پست مدرن مطلوب و کامل تبدیل می سازند.
یکی از تمهیدات درست باقرزاده، انتخابِ مونولوگگویی بازیگران مقابل دوربین است که منجر به ایجاد نوعی فاصلهگذاری در کار میشود و میتواند کار را به سبک مورد نظر کارگردان تا حدودی نزدیک کند. درواقع مونولوگ پایانی فیلم، برگ برنده آن محسوب میشود؛ جایی که چهار شخصیت اصلی فیلم پس از خراب کردن نسخهی اولیه، تصمیم میگیرند دست به بداهه گویی بزنند و ظاهراً این بداههگویی از هر آنچه در سراسر فیلم میبینیم بیشتر جواب داده است و پایانبندی مطلوبی برای کار بشمار میرود.
یکی از نکاتی که با تماشای فیلم ممکن است هر تماشاگری متوجه آن شود این است که ظاهراً فیلمساز تا حدودی تکلیف خودش را با خودش نمیداند. به رغم فضای نیمهمستند کار و تلاش برای اثبات این مسئله بهواسطه حرکات خاص و پویایی مداوم دوربین، باقرزاده گاه نقبی به سینمای کاملاً داستانی فیلمسازان مطرحی چون اصغر فرهادی میزند و احتمالاً ناخواسته عناصر و مشخصههای دراماتیک آن نوع از فیلمها را به فیلم خود وارد میکند که به سبب پلان سکانس بودن و فرم کاملاً تجربه گرایانهی فیلمی که در فیلمِ اصلی ساخته میشود این رویکرد داستانگرا و تقلیدی از جریان روز فیلمسازی به ساختهی او نمیآید و کار را از یکدستی خارج کرده و باعث ظهور پارهای از نتیجههای بههم ریختهی بصری در آن میشود.
بهرهگیری از دروبین روی دست این روزها در انواع فیلمها و ژانرها به کرات دیده میشود که در هشتاد درصد موارد استفادهای نابجا و بیتوجیه است. دروبین روی دست «برداشت دوم از قضیه اول» اما درست و به جا انتخاب شده است و به جهت فضای تئاتری و تجربی کار و در حرکت بودن مداوم بازیگران، به تحرک و پویایی کار کمک میکند.
با همهی این حرفها فکر میکنم فیلمساز ایدهی کوتاهتری نسبت به اثر ساخته شده داشته است که از همان ابتدا هم مشخص میشود در قوارهی یک فیلم بلند سینمایی نیست و به نظر میرسد مصالح کافی را در اختیار کارگردانش برای ساختن اثری بلند قرار نداده است. شاید این ایدهی خلاقانه برای به ثمر نشستن ایدهآلتر، نیاز به پرورش بیشتر و کاهش از شتابزدگی برای تولید اثر داشته است. شاید کاسته شدن از مدت زمان اثر و حذف برخی از زوائد میتوانست ریتم بهتری به کار ببخشد و حس بهتری به مخاطب فیلم بدهد.
به طور کلی ساخته شدن فیلمهای خطرناک و پرریسکی چون «برداشت دوم از قضیه اول» حرکت جسورانهای از سوی کارگردانان جوان است که در صورت تمرکز و دقتنظر بیشتر میتواند نتایج خوبی را در پی داشته باشد.