حزب الهی تند رو_حزب الهی میانه رو

دینامیت را صرفا، باید از زاویه جامعه شناسی مورد نقد و بررسی قرار داد، چرا که رفتار شناسی فیلم، مبتنی بر تکیه و تلاش، برای روشنگری دو نگاه متفاوت از دو طلبه یا به اصطلاح عوام، "حزب الهی" به مفاسد اجتماعی از منظر آنهاست. لذا بررسی ماهیت شکلی فیلم، ( نور، صدا، دوربین، بازی و....) که خود کارگردان نیز تاکید زیادی بر استفاده بهینه از آنها و حتی برخی عناصر دیگر چون لوکیشن های زیبا و .... نداشت، ما را به نتیجه مطلوب و برداشت درست از فیلم نخواهد رساند.
دینامیت یک کمدی اجتماعی برگرفته از واقعیاتی است که جامعه ما چهل و اندی سال درگیر آنهاست. محمد حسین: "افراط و تفریط راه بجائی نخواهد برد" و دینامیت در قالب طنز، این موضوع را مورد توجه قرار می دهد.
فیلم دوگانگی رفتار جوانان در جامعه، چه آنهائی که دچار هوای نفس شده اند( اکبر، ساناز، زیبا و....) و چه آنهائی که به معنویت گرایش پیدا کرده اند( هادی، محمد حسین و....) را به نمایش می گذارد و در ادامه به استحاله قشر به اصطلاح حزب الهی می پردازد، قشری که نه تنها با جامعه و مظاهر غربی مشکل دارد، بلکه در طول زمان، با خودی ها نیز زاویه پیدا می کند و به دو عنصر حزب الهی "افراط گرا- تند رو" و حزب الهی "اصلاح طلب- میانه رو" تقسیم می شود. هادی (پژمان جمشیدی) معرف شخصیت نوع اول؛ و محمد حسین (احمد مهران فر) معرف نوع دوم از این تیپ افراد هستند و در سمت مقابل آنان، ما جوانانی را مشاهده می کنیم که اهل پارتی و مشروب و رقص و پایکوبی و دورهمی های آنچنانی بوده، کاری به مقوله های دینی و مذهبی ندارند.
کارگردان، مسعود اطیابی برای نشان دادن ماهیت دوگانگی موجود نزد دو قشر مذکور، با همسایه نمودن آنها در یک مجموعه آپارتمانی، زمینه لازم را برای معرفی دنیای متفاوت آنان و قرائت بیانیه سیاسی محتاطانه خود بوجود می آورد. او معتقد است، جامعه به هر دو قشر نیاز دارد و هیچکدام از آنها حق دخالت در امور دیگری را ندارد. او با زیرکی خاص در یک روز و یک ساعت؛ دو برنامه "دعای کمیل" و "پارتی مختلط" را در دو طبقه ساختمان برگزار می کند؛ تا با استفاده از طنز موقعیت پیش آمده، اتفاقاتی را که روزانه ممکن است در بسیاری از نقاط کشور رخ دهد، در قاب دوربین به نمایش بگذارد. این نشان می دهد که او سوژه مناسبی را برای فیلم انتخاب کرده است، اما در ادامه خواهیم دید که کارگردان و احیاناً تهیه کننده، چرا و چگونه دست به عصا حرکت می کنند، تا اثری که می توانست حتی در حد مارمولک تاثیر گذار و ماندگار باشد، را اخته نموده و در نتیجه درجه کیفی آن را کاهش دهند.
خمیر مایه فیلم برگرفته از عناصر متعددی است که بخشی از آن در قالب موشکافی موضوع به اصطلاح "تهاجم فرهنگی" که هادی از آن بعنوان " تجاوز فرهنگی" نام می برد، تعریف میشود. عناصر افراطی حزب الهی، با هر چه عنوان فرنگی دارد، مخالف هستند، آنها حتی با اسم توالت فرنگی هم مشکل دارند و دقیقاً همان نکاتی را مطرح می کنند که بیش از ۴۰ سال است گوش ما از آنها پر شده است.
هادی: ورزش فقط چوگان، شنا، تیراندازی، اسب سواری. اما قشر معتدل این جریان، معتقد است که همه آنچه از غرب آمده، الزاما بد نیست، محمد حسین از نمونه هایی نام می برد که پسوند فرنگی دارند اما در زندگی روزانه ما از کارآئی مثبت نیز برخوردارند. دینامیت نمایشی از نگاه تند و برخورد خشونت آمیز یک حزب الهی تندرو با مقوله های اجتماعی؛ و تلاش یک حزب الهی میانه رو به اصلاح چنین نگاهی است.
محمد حسین: "برای همه چیز راه حل مسالمت آمیز وجود دارد، زندگی شخصی هر کسی به خودش ربط دارد". او از این هم فراتر رفته و در مقابل اظهارات ساناز (نازنین بیاتی) که میگوید: "وقتی میهمانی (پارتی) می گیریم، می ترسیم مسئله پیش بیاد"، میگوید: "فقط برای این است که همدیگر را رعایت نمی کنید"؟! این بدین معنی است که او با اصل برگزاری پارتی مخالفتی ندارد و مشکل را صرفاً در رعایت برخی نکات در آن میداند؟!. این نشان می دهد که این قشر از افراد در دل خود، نگاه متفاوتی از آنچه که تعلیم دیده اند، دارند، اما برخی ملاحظات، مانع از صراحت گفتار و عمل آنان در چنین مواقعی می شود.
هادی که یک پیج اینستاگرامی به نام (هدایت هادی) دارد، می گوید: "ما چون قدرت اصلاح جامعه را نداریم؛ و در عرض ۴۰ سال گذشته نتوانسته ایم جامعه را اصلاح کنیم، لذا نمی توانیم بی توجه به این قبیل از موضوعات باشیم"، او بر خلاف محمد حسین که معتقد به یک تذکر لسانی ساده است، افراد با گرایشات غربی را صراحتاً فاسق و فاسد می خواند و معتقد است، ضمن مماشات با آنهاست که جامعه به این روز رسیده است، لذا با دادن شعار "مرگ بر فاسق" تندترین موضع ممکن را در قبال ساناز و رفقایش می گیرد.
این نکته در حمله به آپارتمانی که همزمان با دعای کمیل در خانه هادی، در آن یک پارتی مختلط در حال برگزاری بود، به شکل دیگری خود را نشان می دهد، ساناز: "عیسی به دین خود، موسی به دین خود". "شما مراسم خود را داشته باشید، ما هم دوست داریم برنامه های خود را داشته باشیم". این همان حرفی است که نسل جدید سالهاست به انحاء مختلف آن را بیان می دارد، اما هادی ادمین پیج (هدایت هادی) ول کن نیست و همچنان همان حرفهائی را می زند که بارها از زبان برخی شخصیت های مذهبی شنیده شده است: "ما آمده ایم تا شما را هدایت و به بهشت رهنمون سازیم"؟! و در این میان یکی میگه: "چه کسی این ماموریت را به شما داده است"؟!. محمد حسین عنصر حزب الهی میانه رو که سعی در پایان دادن به غائله را دارد، میگوید: "ما همه بچه های یک سرزمین هستیم، چرا اختلاف سلیقه باید باعث دشمنی بین ما بشود". محمد حسین با همان دید میانه رو و اصلاح طلب خود، نگاه هادی به نسل جوانِ متفاوت جامعه را که آنها را فاسق می خواند، تا حد یک اختلاف سلیقه ساده پائین می آورد؟! اما هادی که غرق در نگاه قالبی، تعلیم دیده، دگم و یک دنده تشکیلاتی است، از این می ترسد که با تغییر موضع و اتخاذ گرایش اعتدالی، نسبت به خواسته ها و امیال نسل جوان، انگ دو تابعیتی بخورد؟! این از ماهیت حضور او در محافلی ریشه می گیرد که تغییر موضع خودی ها را برنمی تابند، نسبت به آن شدت عمل بخرج می دهند و فرد را با انواع اتهامات روبرو می سازند. (نمونه های تاریخی این نوع برخورد ها زیاد است)
هادی که خود را برادر ارزشی معرفی کرده و به صورت مرتب از طریق پیج اینستاگرام خود، گزارش لایو منتشر می کند، سعی دارد تا نشان دهد که حق به جانب بوده و از هدف متعالی برخوردار است. اما کامنت های موجود در صفحه، عکس این را نشان می دهد: "حاج آقا: افراط و تفریط جواب نمیده" بعضی از پاسخ ها هم تند و مسخره آمیز بنظر می رسند: "بگذار جوانان عشقشان را بکنند به تو چه" و..... جالب اینکه پیج وی دارای ۵۰.۰۰۰ نفر عضو است که معلوم نیست موافق حرف های او هستند یا نه؟! این خود نشان از سردگمی جامعه ای دارد که نمیداند باید به حرف چه کسی گوش کند؟!
محمد حسین که برای همه چیز راه حل مسالمت آمیز داشته و نمونه یک حزب الهی اصلاح طلب بشمار می رود، در نهایت نظر خواهر ساناز، زیبا را بخود جلب می کند و دل او را بدست می آورد. اطیابی در اینجا بوضوح اعلام می کند که نسل جوان، بیش از مناقشه، درگیری و خشونت، به دنبال گفتمان و راه حل های مسالمت آمیز است.
نکته مهمی که دینامیت خواسته و یا ناخواسته، دانسته و یا نادانسته آنرا فاش می کند، اینکه جامعه مذهبی تند رو، دیگر حساسیت خود را به خیلی از چیزها از دست داده است، آنها گرفتاری نوعی استحاله شده اند که اگر جذب طرف مقابل هم نشده باشند، اعتقاد خود به روش های خشونت آمیز دوستان سابق را از دست داده اند. شاهد مثال، خود همین فیلم، اگر این فیلم حتی ۱۰ سال قبل ساخته شده بود، شاهد حضور عناصر حزب الهی در مقابل سینما ها و اعتراض و پائین کشیدن بیلبوردها و تهدید عوامل تهیه کننده فیلم و ..... بودیم، اما اکنون خود آنها با خانواده، در سالن سینماهای نمایش دهنده فیلم می نشینند و از نمایش صحنه های کمدی و بعضاً هجو آن به وجد می آیند؟! این موضوع اگر ریشه در ضعف اعتقاد آنان نیز نداشته باشد، حاکی از سیستماتیک، رسمی و دولتی شدن اعتراضات در این زمینه هاست. (نمونه های زیادی از این دست اعتراضات سازماندهی شده را در سالهای اخیر شاهد بوده ایم)
قشر به اصطلاح حزب الهی، دیگر از گذاشته شدن ترانه های سیاوش قمیشی و جنتلمن ساسی مانکن و نمایش ساده لوحی و مسخره شدن دوستان سابق خود در این فیلم ناراحت و عصبانی نمی شود، چرا که چنان غرق در گرفتاری های روزمره شده و از شبکه های اجتماعی تاثیر پذیرفته اند که اعتراض به برخی مناسبت ها و فضاحت های اجتماعی، در ردیف چندم اولویت های آنان قرار می گیرد؟!
محمد حسین: اکبر ( محسن کیائی) چی شد که به خلاف کشیده شدی؟ اکبر: "اختلاس ها را می بینم، آقا زاده ها را می بینم، به خلافکاری کشیده می شوم"؟! این متاسفانه نگرشی است که هر کسی را فارغ از دین و مذهب و وابستگی و علایق دینی و مذهبی و اجتماعی میتواند، صاحب حق نماید؟!
محمد حسین در نهایت بجائی می رسد که خوردن چای و کیک ساناز؛ که هادی آنها را از مال حرام پدر او می داند، حلال دانسته و هادی تندرو نیز بعداً از روی ناچاری، به خوردن آنها اقدام می کند.
"اطیابی" در ادامه جرئت بیشتری بخرج داده و هادی و محمد حسین چیز خور شده را، سوار ماشین روباز بنز "ساناز" و "زیبا" کرده؛ و در حالی که ترانه به عمد انتخاب شده "خدای آسمان ها، خدای کهکشان ها، برس به داد دل، ما جونها" از بلندگوهای ماشین پخش می شد، آنها را به رقص و پایکوبی وامی دارد و پیج " هدایت هادی" لایو خود را به لائی کشیدن ماشین ساناز، درگیری با سرنشینان جوان یک اتومبیل دیگر و ترانه مذکور اختصاص می دهد. کارگردان در این سکانس در واقع به دنبال اثبات این موضوع است که هادی و محمد حسین دو جوان حاضر حزب الهی هم، جوان هستند، دل دارند و اگر فرصتی به دست بیاورند، دست کمی از سایر همنوعان خود نخواهند داشت؟! او در واقع میخواهد بگوید، که ذات همه انسان ها مثل هم است، او را نمی شود محدود ساخت تا صرفاً بر اساس باورهای ذهنی و القاء شده زندگی کند، بلکه یک دنیای بیرونی نیز وجود دارد که نیازها، احساسات، تمنیات و آلام آنها را برآورده می سازد. کارگردان برای اثبات این واقعیت است که با ریختن مواد مخدر در شربت هادی و محمد حسین، آنها را از قالب ذهنی پیش ساخته خارج نموده و به همان کارهائی وا میدارد که هم سن های آنها به آن می پردازند. در این سکانس اطیابی بر این نکته تاکید می ورزد که یک جوان حزب الهی نیز دل دارد، زن دوست دارد، موزیک میخواهد، به شادی و سرگرمی نیاز دارد؛ و میخواهد در آنچه زیر پوست شهر جریان دارد، مشارکت داشته باشد. پیج (هدایت هادی) نیز اینجا به تبع تغییر رویکرد اجتماعی هادی، به یک پیج سرگرمی، تفریح، شوخی، خنده و شادی تبدیل میشود.
محمد حسین در نهایت به نقطه ای می رسد که به هادی میگوید: "بعد از سال ها رفاقت فهمیدم، ما دو خط موازی هستیم، لذا هیچوقت نمی توانیم، بهم برسیم؟! در نتیجه زاویه ای که دو برادر حزب الهی "تند رو" و "میانه رو" از اول با هم داشتند، اینجا به شکل آشکار خود را نشان می دهد. کارگردان در واقع میخواهد، بگوید: نوعی تفاوت دیدگاه و اندیشه در ارتباط با برخورد با مقوله های اجتماعی در این قشر وجود دارد که در مواقع لازم میتواند به شکاف منجر و حتی به جدائی آنان نیز بیانجامد.
اما این باز پایان ماجرا نیست، هادی که در جریان اتفاقات رخ داده، بتدریج دچار استحاله شده، با لو ندادن ساناز، عملاً نشان میدهد که دچار تغییر شده و در اتومبیل او نیز که ابتدا به پخش موسیقی پاپ واکنش منفی نشان می داد، با پخش موسیقی سنتی مخالفتی نمی کند؟! هادی: " دل نیست که، هر کسی دل دارد"
با خارج شدن از سالن سینما در مجموعه کوروش، دختران زیادی را می بینم که روسری از سر برداشته و در محوطه مرکز خرید در حال قدم زدن هستند، نه ریشو و نه بی ریش، حساسیتی به کار آنان نشان نمی دهند، کسی در مقام امر به معروف و نهی از منکر بر نمی آید. اینجا گفته محمد حسین که "بهشت و جهنم هر کسی به خودش ربط دارد نه کس دیگر" واقعیت وجودی خود را به بهترین شکل ممکن نشان می دهد.
نسل جوان راه خود را می رود، هنگام بازگشت به خانه، در اتوبان حکیم تعدادی دختر را در خودروئی می بینم که صدای موزیک را بلند کرده؛ و ضمن بیرون آوردن سر از شیشه ماشین، در حال رقص و پایکوبی اند، تمام صحنه های این شکلی فیلم، بار دیگر جلوی چشمانم ظاهر می شوند، انگار از تماشای یک فیلم مستند برگشته ام، پیش خود میگویم، چه بخواهیم و چه نخواهیم ما با چنین جامعه ای روبرو هستیم؟!
قالب طنز برای بیان مسائل و معضلات اجتماعی، قالب کم دردسر و خوبی است، اما جای سینمای روشنفکری در ایران بشدت خالی است. سینمائی که فقط نخنداند، بلکه انسان را به تعمق نیز وادارد؟!
اطیابی در این فیلم، دیالوگ ها را بر خلاف صحنه های بصری آن، با احتیاط بر می گزیند و داستان فیلم را طوری پیش می برد که نشان می دهد در ذهن خود او، هنوز این اعتقاد صد در صدی بوجود نیامده است که جامعه به اصطلاح حزب الهی، چنان دچار استحاله شده؛ که دیگر نخواهد و یا نتواند و یا نگذارند، واکنش منفی نسبت به اینگونه فیلم ها از خود نشان دهد؛ وگرنه احتیاط را کنار می گذاشت و اثری ماندگار خلق می کرد که چون مارمولک، انسان با هربار دیدن آن لذت ببرد.