گفتوگو با رابرت دنیرو (بخش اول)
شب هشتم می (13 اردیبهشت) جایزة ویژة چارلی چاپلین (چاپلین ادواردز) به رابرت دنیرو اهدا شد. به همین مناسبت مجلة فیلم کامنت در شمارة ماه می - ژوئن خود، در کنار سایر مطالبش پروندهای فشرده اما پربار درباره دنیرو منتشر کرد که نوشتهای از مالی هسکل مشهور و مصاحبهای تخصصی و جذاب با دنیرو را هم شامل میشود.
گفت و گویی که اریک هینس آن را انجام داده و در کنار تمرکز روی بازیهای کمدی دنیرو در سالهای اخیر به همکاریهایش با اسکورسیزی و تارانتینو هم سرکهایی کشیده است. واپسین گفتوگوی پدرخوانده سینما نیز مانند بازیهایش در عین فراغت، بار آموزشی نیز دارد و باید به این نکته اشاره کرد که او بر خلاف بسیاری از بازیگران سرتاسر جهان که با بالا رفتن سن خود دچار معضل پریشانی گفتار میشوند، همچنان با صلابت و موجز و تأثیرگذار سخن میگوید و میشود از حرفهایش نکات آموزشی مهمی را برگزید. شاید این گفتوگوی کوتاه بتواند دریچهای باشد به دنیای این روزهای «رابرت دنیرو» این مصاحبه را در دو بخش برایتان منتشر میکنیم.
اریک هینس: آیا هنوز از تجربیات اولیهی بازی و کار در اکتورز استودیو استفاده میکنید یا همه چیز آنقدر در درونتان نهادینه شده که دیگر مستقیماً به آن رجوع نمیکنید؟
روبرت دنیرو: چیزهای مهمی از گذشته باقی مانده که میتوان به سادگی و با آسودگی خاطر از آنها بهره برد. اگر بخواهید از تجربیات استفاده کنید، ] به طور خودکار [ این اتفاق خواهد افتاد. نگرانی و اضطراب درباره این که چطور میشود از تجربیات بهره گرفت، کار را سختتر میکند. مگر اینکه این حس نگرانی و اضطراب در کاراکتری که بازی میکنید هم وجود داشته باشد، آن وقت میتوان از آن حس در صحنهای استفاده کرد. در کل، بگذارید احساستان انتخاب کند. هر حسی که در لحظه به وجود میآید و انتظارش را ندارید، همیشه بهترین اتفاق است.
ا.ه: میتوانید درعینحال و به طور همزمان، درون و بیرون از نقش باشید تا به اندازه کافی به تأثیرات متن بر مخاطب در یک صحنه خاص فکر کنید؟
ر.د: شما همزمان هم درون نقش هستید و هم بیرون از آن؛ و همیشه مراقب هستید. اگرچه نمیتوان به طور کامل این تأثیراتِ برگرفته از بیرونِ نقش را در کاراکتر لحاظ کرد و به ویرایش و اصلاح نقش پرداخت؛ امّا حداقل این مراقبت باعث میشود خاطرجمع شوید و راه درست را پیش بگیرید. همیشه بخشی از وجودتان این مسئولیت را به عهده میگیرد. هر چند که تمامِ کاراکتر شما از طریق این اصلاحات شکل نمیگیرد. بخشی از کاراکتر را رفتار واقعی شما شکل میدهد. این رفتار شماست که باید در نقش رسوخ کند.
ا.ه: شما با بازی در بیش از دهها فیلم کمدی در چند دهه اخیر، گرایش ویژهای به این ژانر پیدا کردهاید؛ ولی مسئله اینجاست که در واقع از ابتدای دوران بازیگریتان در همهی فرمهای سینمایی نوعی فضای کمدی وارد کردهاید، حتی در فیلمی مثل «رفقای خوب» که کمدی نیست نوع پرداخت شما به نقش اساساً کمدی است.
ر.د: بله. «مارتی» (مارتین اسکورسیزی) هم همین را از ما میخواست و بر همه ما اشراف داشت. بسیاری از موقعیتها و شخصیتها در فیلمهای او در عینِ مرگبار بودن، بامزه هستند.
ا.ه: مثلاً در فیلم «محلههای پایین شهر» انگار حضور شما در مقابل «هاروی کیتل» یک لزوم بوده است و گویی شما هم برای این نقشِ بامزه و هم برای همبازی خود (ه. کیتل) ساخته شدهاید.
ر.د: وقتی با بن استیلر در فیلم «ملاقات با والدین» همکاری میکردم به همین مسئلهی همبازیهای مکمل فکر کردم. بن استیلر میتواند بدون حرف زدن، فقط با نگاه کردن و گوش دادن هم بامزه باشد، یعنی به کمدی فیزیکی بیشتر تکیه دارد. امّا بسیار در فیلم تأثیرگذار بود و بازی کمدیاش پر از کنایه و اشاره است. او دقیقاً یک نقشِ تکمیلکننده برای من بود و انگار برای هم ساخته شده بودیم.[1]
ا.ه: چه شد که تصمیم گرفتید این همه فیلم کمدی بازی کنید؟
ر.د: من بازیگری را با کمدی آغاز کردم. مثلاً در فیلمهای «تبریکات» و «سلام مامان» (هر دو به کارگردانی برایان دی پالما)، بسیاری از صحنههایی که در این فیلمها بازی کردم، خندهدار از آب درآمد و اکنون تبدیل به سبکی از من شده است و همیشه هم در تلاش برای ایجاد تنوع در این سبک هستم. فکر میکنم بازی در این کمدیها از فیلم «تحلیلش کن» (هارولد رامیس) شروع شد. «بیلی کریستال» با من تماس گرفت و من را به خواندن فیلمنامه ترغیب کرد و بعد از خواندن، متوجه شدم که این متن میتواند به فیلم جذابی تبدیل شود و من هم میتوانم بسیاری از صحنههای فیلم را به صحنههای خندهدار و بامزهای تبدیل کنم؛ کاری که با آن شناخته شده بودم.
ا.ه: چند سال پیش برای اولین بار در استِیتِن آیلند –جایی که در آن به دنیا آمدم- «جکی براون» را در سینما تماشا کردم؛ و جالب اینجا بود که در لحظهای از فیلم که شما کشته شدید، یک نفر پشت سرِ من با تعجب گفت: این یک شوخی است؟ «رابرت دنیرو» کشته شد؟ این دیگر چه مسخرهبازی است؟ و او با عصبانیت سالن را ترک کرد. در ذهن او شما یک قهرمان سرسختی بودهاید که همیشه پیروز است و هیچوقت سرنگون نمیشود؛ زیرا او «رابرت دنیرو» است. برای من مواجهه با چنین صحنهای، یک نقطه عطف به نظر میرسید و میتوانست برای شما یک شانس تلقی شود تا به قصههای تکراری تنوعی ببخشید و برای یکبار هم که شده نقش یک مردکِ فریبخورده را بازی کنید.
کوئینتین (تارانتینو) شخصیتهای معرکهای خلق میکند. هم شوخاند و هم خشن. بعد از این فیلم هم «پانزده دقیقه» (به کارگردانی جان هرزفلد) را بازی کردم که برایم شکنجهای بود تا سرحد مرگ.
ا.ه: مطمئن هستم که آن مرد در استِیتِن آیلند این نوع سنتشکنی را دوست ندارد.
ر.د: من حتی در مورد برخی از بازیگران خاص شنیدهام که خودشان هم تمایلی به کشته شدن نداشتهاند...
1 - در واقع این سؤال کاملاً عامیانه ترجمه شده است در صورتی که گفتوگو کننده دارد به نوعی از بازیِ دو نفره اشاره میکند که ما معادل درستی در زبان فارسی برای آن نداریم. در این نوع بازی دو نفرهی کمدی، یک نفر با کمدیهای فیزیکی محشور است و دیگری که Straight Man نام دارد، نقش مکملِ اوست و بالطبع نقشی تا اندازهای جدی پر دیالوگی را دارد. برای مثال در بازیهای برادران مارکس، «زیپو مارکس» نسبت به سایر نقشها یک نقش Straight Man است. در این سؤال منظور از مصاحبهکننده این است که «دنیرو» در مقام این نقش هم بسیار بامزه بوده است.