تیم برتون
تیم برتون نویسنده، کارگردان، شاعر، نقاش و طراح آمریکایی است که مشخصه اغلب آثار او بازتاب سیاهی در اوج خلاقیت است. خلاقیت در آثار برتون منوط به ترس، خنده، اشک، تعلیق و موقعیت است. البته که همه این اُبژهها بسته به ذات سوژه متغیر هستند اما به طور کلی آنچه در همه آثار این مولف مشترک بوده ایجاد ترس به واسطه افول انسانیت بر مدار تمدن است. در واقع، آنطور که از آثار برتون برداشت میشود، انسانیت به واسطه پیشرفت جانفرسای تکنولوژی در حال ناپدید شدن است. «ادوارد دستقیچی» را میتوان به عنوان پویاترین نمونه این تفکر نام برد. جانی دپ، جذابِ ترحم برانگیز با دستانی بُرندهتر از قیچی، نمونهای از ساخت انسان از روی خودش است. انسانی که نمیتواند از روی خودش، بیکم و کاست، تکثیر کند چگونه میتواند ابزاری برای آسایش همنوع خود فراهم کند. آیا ابزاری که خلق میکند و آسایشِ نسبی که به دست میآورد کاذب و از دسترفتنی نیست؟ اگر بیشتر به مفاهیم فلسفی موجود در فیلم مذکور دقت کنیم به چگونگی برخورد انسان با انسان میرسیم. ادوارد در مواجهه اول بانمک و کار راه انداز است اما پس از چندی خطرناک و بُرنده میشود. فیلمنامه در خدمت ایجاد فرم است و نگاه فانتزیوار یک نقاش به دستهای قیچی ادوارد در مقام مولف به ایجاد سمپاتی در بیننده کمک فراوان کرده است.
*چارلی و کارخانه شکلات سازی
ویلی ونکا جذابترین شخصیتی است که برتون با وجود دپ ساخته. شکلات سازی که به دلیل هوش بالا گاه از ابتداییترین ارتباطات کلامی با همنوع خود عاجز میماند و کلمات را مانند پدرش فراموش میکند کارخانهای ساخته سراسر سرزمین عجایب که طَمَع و جذابیت مرگبار آن باعث حذف بازدیدکنندگان میشود و آنچه باعث پیروزی چارلی خواهد شد خانوادهدوستی و قناعت است. چارلی خانوادهاش را با کاخانهای که همه آرزوی داشتنش را دارند عوض نمیکند. حتی هنگامی که برگ طلایی برای شرکت در مسابقه و بازدید از کارخانه ونکا را به دست میآورد خانواده را فراموش نمیکند. در زیر متن قصه، چارلی انسانی است زیادی انسانی. انسانی که نه مانند دختر یک مرد پولدار که هرچه بخواهد میتواند داشته باشد و نه مانند پسری که با هوش بالایش مدام بازیهای رایانهای انجام میدهد و خشونت به بخشی از ذات هوشش تبدیل شده. او اگرچه در برخی موارد حوصله سر بر و مانند بزرگان خانوادهاش نصیحتوار سخن میگوید اما نمونهای است که شناختش نیازمند عقبنشینی از مواضع کورکورانه بشر امروزی است. انسان امروزی خانواده خود را دست و پا گیر و باعث محدود شدن خلاقیت خود میبیند. این اُبژه در همه آثار برتون وجود دارد اگرچه به واسطه فرم فیلمنامه شدت و میزان آن تغییر میکند اما وجود آن غیر قابل انکار است. نکتهای که به عنوان یک منتقد سینما میتوانم بگویم آن است که تیم برتون هنگامی که فیلمسازی میکند درحال خلق یک انیمیشن جادویی است. فیلمهایی با درونمایهی کمیک که مرز بین فانتزی و انیمیشن را فتح میکنند و اغلب بر مانند یک عروسک به دور قصه میچرخند. برتون حتی وقتی چشمان بزرگ را میسازد در حال نقاشی زندگی یک نقاشی است که عروسکی با چشمان بزرگ را متصور شده.
*جانفرسایی سکوت
به عنوان یکی از طرفداران برتون در عالم سینما و نه منتقد باید این مهم را اشاره کنم که بلاغت سینمایی مولف در آثار این هنرمند رساترین شیوه انتقال تجربه و احساسات به بیننده است. اگر نگویم که این کارگردان الگوی کارگردانانی همچون وس اندرسن شده است حق مطلب را ادا نکردهام اگرچه به نظر من سینمای برتون به مراتب جلوتر از اندرسن است اما آنچه باعث رشک ورزیدن هر هنرمندی به دیگری خواهد شد سبک خاص او است. سبک تنها ابژهای است که ناتمام در هستی و پویا در ذهن مولف است. جانی دپ هنگامی که قیچی به دست میگیرد کاملا متفاوت است با هنگامی که در نقش یک خون آشام، «سایههای سیاه»، را بازی میکند. ویلی ونکا در «چارلی و کارخانه شکلات سازی» کاملا متفاوت است با آرایشگر قاتل و شیطانی خیابان «سوئینی تاد» اما آنچه باعث سهولت تشخیص در حدس مولف این آثار میشود، اگر تیتراژ را نبینیم، گرایش سازنده به خلق شخصیت و چگونگی مواجهه آن با کاراکترها است. آرایشگر و ویلی ونکا زمین تا آسمان با یکدیگر متفاوتاند اما در یکچیز اشتراک دارند. آن هم خالقشان است که همه را به یک اندازه استعداد، هوش و جسارت داده است. مولف برای هردو دلسوزانه نوشته و کارگردانی کرده اما با سکوت در سایه نور پشت صحنه میایستد و از کاراکترهایی که خلق کرده لذت میبرد. مولفی که از یک فیل پرنده میسازد، «دامبو»، چرا نباید به پرواز در رویاهای خود ببالد؟ تیم برتون: «ادوارد دستقیچی»، «اد وود»، «اسلیپی هالو»، «سایههای سیاه»، «ماهی بزرگ»، «چشمان بزرگ»، «آلیس در سرزمین عجایب»، «دامبو»، «سوئینی تاد» و... را کارگردانی کرده است و به جرات میتوان گفت که از بزرگترین فانتزیپرداز قرن به شمار میرود. تماشای آثار برتون علاوهبر ایجاد احساس شادی عمیق و نه کاذب، که این روزها سینما و دیگر رسانهها به وسیلهای برای سطحی اندیشیدن انسان تبدیل شدهاند، میشود؛ انسان را وادار به تامل درمورد عملکرد خود میکند.
نویسنده: علی رفیعی وردنجانی