جستجو در سایت

1396/03/03 00:00

ادای احترام به تمامی عاشقان سینما

ادای احترام به تمامی عاشقان سینما
  1. سینما نیمکت از حیث محتوا متفاوت، بدیع و فوق العاده است. چیزی است که فقط دل سوخته های سینما می فهمند همان ها که تمام سهمشان از سینما همواره در رو به روی پرده روی صندلی ماند و نتوانست بر روی پرده سینما راه پیدا کند. سینما نیمکت داستان یک عشق خالصانه به سینما است.
  2. در نگاه فنی اگرچه هیچ چیزی کامل نیست اما باید به حرکت خوب گروه فیلم سازی در حرکت دوربین،تدوین، گریم، موسیقی و در یک کلام همه چیز اشاره کرد، درست است که در لا به لای فیلم گاهی کمبودهایی دیده می شود اما این نقاط به اندازه ای در قدرت معنایی فیلم غرق می شود که به مانند قطره ای رنگی در دل دریا است. داستان از انسجام کافی، آغاز و پایان مشخص می باشد بدون پیچیدگی اضافی به روایت یک داستان عاشقانه می پردازد.
  3. یکی دیگر از نقاط قوت محمد رحمانیان و گروه فیلمسازی استفاده مناسب و جاگیری مناسب دوربین است، نمی گویم در فیلمبرداری با یک شاهکار رو به رو هستیم حتی در برخی سکانس ها محل دیگری نیز برای دوربین مناسب تر بود اما با این حال می توان گفت گروه فیلم برداری به جهت این که می دانسته با دوربین چه کار کند و از حرکت های اضافی دوربین در فیلم خبری نیست نمره قابل قبولی دارد.
  4. در حوزه گریم، خلق شاهکاری هم چون کاراکتر صبا کافی است تا به زیبایی کار گروه گریم پی برده شود اگر چه در سکانس آخر انتظار می رفت گریم بهتری برای شخصیت ناصر انتخاب شود اما با این حال همان طور که گفته شد در یک نگاه کلی گروه گریم به زیبایی توانسته تا وظیفه خود را انجام دهد. حال که صحبت از صبا شد باید از توانایی گروه صدابرداری که همواره در فیلم صدای ویلون و صدای بازیگران به خوبی در کنار یکدیگر قرار دارد و به وضوح قابل شنیدن هستند تقدیر کرد گرچه در ادامه به سکانسی اشاره خواهم کرد که در آن با ضعف نسبی این گروه رو به رو هستیم. گروه موسیقی با بازنوازی آهنگ های ماندگار با محوریت ویلون توانسته به محتوای نوستالژیک فیلم بیافزاید و محتوای درام آن را ارتقا ببخشد در حقیقت موسیقی یکی از ارکان اصلی یک فیلم موفق است و آنچه این فیلم را متفاوت می کند زندگی کردن در سینمای کلاسیک آن روزهای سینما به واسطه حضور پر رنگ یک ویلون است که به بازنوازی می پردازد و عاشقی که همه سودایش نواختن است. 
  5. در گروه صحنه و لباس هم به خوبی دقت نظر افراد مشاهده می شود و با یک بار مشاهده فیلم در سالن سینما، گاف تاریخی خاصی مشاهده نمی شود بلکه دقت نظر این گروه بیشتر به چشم می آید زمانی که می بینیم حتی بر روی نام پاکت سیگار نیز دقت شده است.
  6. و گروه تدوین که به زیبایی با هر چه تمام تر توانسته به پرش های زمانی کوتاه فیلم کمک کند و در اکثر سکانس ها حرفی برای انتقاد باقی نگذاشته است.
  7. حال که صحبت از نقاط قوت به میان رفت بهتر است به جهت این که متهم به ستایش کورکورانه نشوم، پاراگرافی نیز در خصوص نقاط ضعف این فیلم قید کنم، نخستین مطلب مورد نظرم در این خصوص به قول هومن برق نورد(شخصیت عطا) در اجرای اسپشیال افکت قهوه خانه و آن کارخانه سیمان است که بسیار مصنوعی بود و حس بدی به بیننده منتقل می کند. یکی دیگر از نقاط ضعف فیلم در خلال داستان و در خصوص بازسازی فیلم ها است، در حقیقت جناب عمرانی(ناصی نیمکت) و خانم نصیرپور(ملی) تنها بازی کننده یک نقش نیستند و باید برای هر نقشی که قرار بود بازسازی کنند طوری آن را به نمایش درآورند که گویی خود بازیگران اصلی آن در حال ایفای نقش هستند. حتی می توانست از این طریق به رشد هنری آن ها اشاره کند به نحوی که در ابتدا نه چندان حرفه ای اما به مرور در این امر به کمال برسند اما در برخی سکانس ها صرفا به جهت پیشبرد خط داستان برخی فیلم ها بازسازی شده اند و اگر این مورد با ظرافت بیشتری انجام می گرفت در دل تک تک این لحظات فیلم شاهد یک بازسازی یک شاهکار سینمایی در قالب یک شاهکار تئاتری از آن باشیم.
  8. هر کاراکتر این فیلم نماد تیپ شخصیتی خاصی است، از کسی که در سال های ممنوعیت ویدئو به عشق سینما و البته امرار معاش به پخش نوار ویدئویی پرداخته تا زنی که اگر چه در کودکی در لاله زار تئاتر بازی کرده است اما حالا در ناکجا آباد تزریقاتچی شده است و اصلا خبر ندارد لاله زار جمع شده است، آن طرف تر کسی که لا به لای تارهای ویلون به دنبال بازنوازی بهترین آهنگ های سینما است و دست آخر کسی که زیبایی سینما را در قدرت خلق جلوه های ویژه می داند.
  9. ناصی نیمکت(ناصر)، عشق و زندگی و خلاصه همه چیزش فیلم است تنها ملی(ملیحه) خانم می توانست در این بین قرار بگیرد چرا که خود او عامل پیوند ناصی و سینما می بود اما با اتفاقاتی که شاهدش هستیم، ناصر سراپا می شود سینما تا آنجا که شاید نه برای ارتزاق بلکه همچون خورشید که نه در پی فرد می تابد بلکه ذاتش این است به معدن پناه می برد و برای کارگران آنجا اجرا می کند. علی عمرانی در نقش ناصی نیمکت بارها خوش درخشید که یکی از زیباترین آن ها همان لحظه ای رخ می دهد که لحظه قرار گرفتن نوار در ویدئو نشان داده می شود و آن نگاه مبهوت و خشک شده به نوار ویدئو و معجزه که تا چند لحظه بعدش در قاب جادویی پخش می گردد.
  10. کاراکتر صبا(اشکان خطیبی) به نحوی است که با یک موزیسین با استعداد رو به رو هستیم اما از بد روزگار او در سیر کردن شکم خویش هم مانده است و اگر می نوازد از درد گرسنگی است که شاید اگر این نبود نوای دیگری می نواخت و طور دیگری زندگی می کرد. سکانس فوق العاده فیلم که دست مایه پوستر فیلم نیز شده است با تصویربرداری مناسب که با قرار دادن صبا در وسط کادر و لاشه ها در پشت سرش و دو طرف وی قرار دارند و بازی بسیار عالی اشکان خطیبی که با آن خنده خاص و دهان آغشته به خون کاراکتر جوکر با بازی هیث لیچر را در ذهن متواتر می سازد بدون هیچ دیالوگی به نظرم توانسته یکی از زیباترین سکانس های سینمای ایران را به تصویر بکشد.
  11. رییس و نوچه هایش و آن مُهری که به پای برگه فیلم پیشنهادی کافه می زند، کنایه ای پر مفهوم به همان عده ای است که خود را صاحب همه چیز می دانند و اوج هنر رحمانیان آن جاست که نشان می دهد، گاهی آن ها می آیند و پرده را می درند و فیلم را به پایین می کشند و هنرمندان را آواره می کنند چون به قولی شیتیلشان دیر شده است و ذهن بیننده را ناخواسته به زمان های بسیار مشابهی پرتاب می کند که عده ای خود را بالاتر از مقامات مسئول می دیدند و با چوب و چماق به جان سینما می افتادند و در زندان، رضا ناجی یکی از تیپ های خاص شخصیتی را رقم می زند کسانی که صرفا نگاه انتقادی دارند و متاسفانه ارزش هنری آثار را نادیده می گیرند.
  12. این فیلم نشان داد که برای درک فیلم نه چشم نیاز است و نه حتی هوش معمول انسانی، بلکه آنچه سینما می خواهد دل است برای همین پس از اجرا در مرکز نگهداری نابینایان همه آن ها لذت می برند. زیباترین صحنه فیلم آن جایی است که در مرکز نگهداری افراد خاص ذهنی، ناصرخان می بیند این بندگان خدا هر کدامشان هر لحظه بر فراز آشیانه فاخته پرواز می کنند و برای همین مجلس را می چرخاند و برایشان لذتی هر چند کوتاه رقم می زند. 
  13. ناصر که فکر می کند زندگی هم مثل فیلم است می اید و با تمثیل به ملی می گوید که عاشقش شده است اما زندگی بی رحم تر از پرده نقره ای است و ناصی نیمکت مغلوب می شود و از جایی به بعد تصمیم می گیرد پایان فیلم ها را عوض کند تا بدین صورت حداقل در فیلم هایی که خودش سرپرستی بازسازی آن ها را به عهده دارد در پایان هر نمایش در کنار ملی به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کنند. و دست آخر به سرش می زند و همه را رها می کند و می رود.
  14. هنر آقای رحمانیان اما همان سکانس مشهور فیلم است که پوستر این اثر خلاقانه نیز قرار گرفت یعنی جنون هنر که به واقعیت می رسد آن کسی که در برف آن هم برهنه ویلون می زند صبا نیست، یک دل باخته، سینه سوخته دیوانه وار است و آنچه می زند موسیقی دیوانه وار زندگی اش است. نماد بارز یک عاشق سینما همان سکانس است. بازی فوق العاده همه بازیگران به گونه ای است که اگر از کسی نام ببرم بیم آن می رود که ارزش کار دیگری را در نظر گرفته نباشم.
  15. جایی خواندم محمد رحمانیان گلایه کرده بود که چرا این فیلم در هنر و تجربه اکران می شود و پس از دیدن آن باید اعتراف کنم قرار دادن این فیلم در هنر و تجربه بی سلیقگی است چرا که این فیلم عاشقانه ترین فیلم سینمایی ایران با محوریت سینما است.