مازیار یه دهن بخون!

هیئت انتخاب جشنواره فیلم فجر هرسال با گزینش بعضی فیلمهای شگفتیساز نقش مهمی را ایفا کرده و اجازه نمیدهد تا باکس «بدترین فیلم جشنواره» در نظرسنجیهای متداول مطبوعات سینمایی از منتقدین سوت و کور بماند. «یادم تو را فراموش» یکی از همان شاهکارهاست. فیلمنامه به لحاظ شخصیتپردازی، طراحی ساختار روایی و رعایت منطق علی و معلولی در بدویترین شکل ممکن قرار دارد و فیلمساز انگار اصلاً متوجه این قضیه نیست. او ایدهها و موقعیتهای تکراری داستان را که معلول خلبازیهای بیمنطق و اگزجره کاراکتر اصلی زن است آنقدر کش میدهد تا سانتیمانتالبازی را به حد نهایت برساند. شخصیتها آنقدر تخت و تکبعدی و به شکلی بچهگانه دچار چالش شدهاند که دیگر از جایی به بعد صرفاً به شکلگیری کمدی ناخواسته در فیلم کمک میکنند و بدبختیهایشان موجبات فرح بیننده را فراهم میکند. میترا حجار یکی از بدترین بازیهایش را ارائه داده و در این میان تأکید بیش از حد فیلمساز بر موقعیتهایی نظیر خیس شدن دخترک بینوا زیر باران، همزمانی طبخ یک غذا(کوفته تبریزی!) توسط دو زن برای شوهرشان و یا ایدههای لوسی مانند نقاشیهای دختر روی انگشت پایش، مخاطب را به مرز اشمئزاز نزدیک میکند. دیالوگنویسی اغلب سکانسهای دیدار شخصیت دامون با زن صیغهایاش در ناشیانهترین شکل ممکن قرار دارد و در یک کلام، گندش را درمیآورد! یکی دیگر از شگفتیهای فیلم قطعاً شخصیت مازیار فلاحی است که نمیتوان به سادگی از کنارش گذشت. او کسی است که بدون داشتن هیچ نقش و جایگاهی در داستان، صرفاً مسئول اجرای آهنگهای درخواستی شخصیتهای داستان و البته فیلمساز است. در سکانس اعدام، کارگردان با تأکید بر وجوه سیاه و مخوف متصدی زندان که تسبیح در دست دارد و ذکر میگوید، بار دیگر ابتذال سینماییاش را به رخ کشیده و در نهایت نیز با میکس یک قطعه از مازیار فلاحی بر تصاویر کار را به اتمام میرساند. فیلمساز انگار متوجه نیست که فیلم ساختن برای گیشه نیز آدابی دارد.