گمشدگی در بولیوی
نقد و بررسی فیلم خارجی جنگل
منتقد و تحلیلگر:مهیار محمد ملکی
#مهیارمحمدملکی
جنگل ساخته آخر گرگ مکلین روایتگر قصه ماجراجویی است که برای یافتن طلا پا به جنگل های پر رمز و راز بولیوی میگذارد
دانیل رادکلیف که ما او را با نقش آفرینی در آثاری همچون هری پاتر میشناسیم اینبار ضمن جا افتادگی بیشتر سعی دارد ایفا گر نقشی متفاوت باشد
گرگ مکلین که سابقه نویسندگی و کارگردانی آثاری همچون ولف گریک یک و دو را دارد از همان ابتدای امر در بحث انتخاب عنوان فیلم، قدم هایش را محکم برداشته است عنوانی که هم در بحث اکران و هم نوع ژانر فیلم تاثیر گزار خواهد بود
به عبارت دیگر مخاطب با شنیدن نام جنگل به خودی خود یاد سینمای وحشت میافتد لازم به ذکر است شیوه به کارگیری المان های داستانی این اثر به سبک و روش سایکو یا روانی هیچکاک نیست بلکه ،بیشتر شبیه یک گمشدگی مبهم میباشد ،که مکلین سعی دارد در نهایت این گمشدگی را به یک پیدا شدگی تبدیل کند در واقع آنچه که ما باید در ابتدای اثر شاهدش باشیم یک سیاهی و به نوعی خرابی در دنیای یوسی (رادکلیف) است شخصی که با پیشبرد قصه آرام آرام متوجه این حقیقت میگردد که جنگل های بولیوی دیگر آن جذابیت پیشین را نداشته و او را درگیر ترسی وهم انگیز میکند
برای اینکه این ترس با والیوم و تاثیر حقیقی اش به مخاطب انتقال یابد مکلین سعی دارد از تمامی المان های موثر این ژانر بهره ببرد
اما عمده تمرکزش روی بحث تنهایی و درماندگی قهرمان فیلم میباشد
پسر جوانی که بعد از جدا شدن از دوستان و مرد راهنمای سفر، خود را گمشده در جنگل های بولیوی پیدا میکند
از اینجا به بعد مکلین هیچگاه نمیتواند از سایر المان های موثر این ژانر بهره ببرد بدین ترتیب جنگل ساخته آخر مکلین علیرغم پتانسیل کافی برای ارائه یک هارور و تریلر دوست داشتنی تنها یک ادونچر محض است
ادونچری (ماجرا جویی)که هیچگاه نمیتواند آنقدر جذاب و خواستنی باشد که مخاطب را غرق خود کند
به عبارت دیگر خط اصلی قصه که همان یافتن طلاست خیلی دیر راه خودش را در بطن قصه پیدا میکند و خیلی زود هم تمام میشود این در حالیست که قصه به دلیل نداشتن نو آوری های خاص در پرداخت موضوع و همچنین تکرار سناریو های پیشین ،بعد از مدت زمانی مخاطب را دچار یکنواختی و کسالت میکند
بخش عمده فیلم جنگل (حدود پنجاه دقیقه ابتدایی)صرف به نمایش در اوردن شخصیت پردازی هایی میشود که صرف نظر از این زمان طولانی میبایست مخاطب را به آن درجه از همذات پنداری میرساند که رفاقت و دوستی انها را درک میکرد این در حالیست که مطلقا این اتفاق نمیافتد و مهمترین دلیلش هم نگاه سرسری به خط اصلی قصه و پرداخت هول هولکی موضوع میباشد( به امید انکه قرار است هیجان های بعدی مخاطب را میخکوب کند )
اما واقعیت امر ان است که این اثر از هر طرف دچار آسیب میشود
موسیقی متن فیلم به صورت عجیب و خارج از تصور ساز خودش را مینوازد و هیچگاه نمیتواند یک پیشبرد هم راستایی با محتوای ان داشته باشد برای مثال در صحنه قایقرانی در رود خانه موسیقی ای شنیده میشود که از فرط شیرین بودن و دل انگیز بودن ما را از فضای ترسناک فیلم دور میکند
در بحث فیلمبرداری باید به عرض برسانم که قاب های تصویری غالبا چشم نواز و درخور توجه میباشند
نور پردازی هم به خوبی میتواند در برخی سکانس ها حس ترس را به مخاطب القا کند
در فی مابین فیلم دانیل رادکلیف در نقش یوسی شاهد رویا ها و فلش بک هایی است که این نوع پرداخت ،به شدت مرا یاد سیکس بیلو میانداخت فیلمی که علیرغم نبود سناریوی قوی همچون جنگل ،اما تکلیفش با خودش روشن است وبرای همین آن گمشدگی معنا دار میگردد
پیدا شدگی یوسی در جنگل های بولیوی هیچگاه نمیتواند آن تاثیر خاص را روی مخاطب خود بگذارد چرا که هیچگاه گمشدگی اش آنقدر توام با تلخی نمیگردد یا تلخی و ترسش آنقدر باور پذیر نمیشود که مخاطب برای یافتنش آرزو کند تنها یک اختتامیه به شیوه فیلم های درجه چندم هالیوود است که شاهدش هستیم
نکته جالب توجه آن است که زمانیکه فیلم ببین باشید خیلی راحت میتوانید گره ها و قدم های پیش روی فیلمنامه نویس اثر را حدس بزنید چرا که علیرغم واقعی بودن اتفاق،اما پرداخت موضوعات کاملا پرتکرار میباشد
رویا های رادکلیف هم هیچگاه برای ما پر اهمیت و خاص جلوه نمیکنند چرا که هیچ تاثیری در پیشبرد قصه نداشته و به راحتی میتوان آنها را دل قصه حذف کرد بدون انکه آسیبی بر سیستم روایی پروژه وارد آید
مکلین به حدی فیلم را مورد بی اعتنایی خود قرار داده است که حتی نمیتواند تعلیق پایانی را جذاب و دوست داشتنی نمایش دهد
جمع بندی پایانی :
گرگ مکلین با ساخت جنگل به نوعی سعی داشت با فرار از سناریو های پیشینش اینبار ژانر ترس و تریلر را ضمن طوری ارائه دهد که توامان اما خفیف باشد و در این بین بیشتر به شرح مفاهیم و ارزش های زندگی بپردازد این درحالیست که وی به خاطر رویه غلطی که در
پیش گرفته است به هیچکدام از مقاصدش دست نمیابد
با این حال هنوز جنگل جاذبه تصویری خودش را در برخی سکانس ها حفظ میکند و نمیشود ان را دوست نداشت
نمره ارزشیابی از ده :۶
نمره سایت آی ام دی بی:۶.۷
تحلیگر و منتقد:مهیار محمد ملکی