مصاحبه با عوامل فيلم مفت آباد

گروه هنر و تجربه از آغاز فاليت خود تاكنون، مسبب ايجاد تحولي نو در سينماي ايران و معرفي فيلمسازان جوان و خوش آتيه به سينما شده است و با اكران فيلمهاي موفق، تبديل به جرياني اميد بخش دربين هنرمندان مستعد سينما شود. با نگاه به اكران اين سالهاي هنروتجربه ميتوان به اين واقعيت رسيد كه موفقيت تعدادي از اين فيلمها در گيشه و توفيقي كه در جلب توجه منتقدان،مردم و سينماگران داشته اند به مراتب بيشتر از تعدادي از فيلمهايي است كه اكران هاي گستره تري در سينماهاي سراسر كشور داشته اند. از ماهي و گربه ي شهرام مكري و پرويز مجيد برگر كه با اكران چند ساله ي خود شگفتي ساز زمان نمايش فيلم در سينماها بودند گرفته تا خواب تلخ محسن اميريوسفي كه بعد از دوازده سال شانس نمايش در اين گروه سينمايي را پيدا كرد.
يكي از اكران هاي مهم اين روزهاي گروه هنروتجربه نيز، مفت آباد است كه با وجود اينكه با كج سليقي هايي در عدم اكرانش در جشنواره فيلم فجر روبرو شد، به يكي از فيلمهاي خبرساز تبديل شد و توجه مردم ومتقدان را به خود جلب كرد. مفت آباد توانسته با تلفيق ادبيات و سينما و با كمك فيلنامه ي قصه گو و پرجزئيات و بازيهاي خوبش به يكي از مهمترين فيلمهاي سالهاي اخير تبديل شود.
گفتگويي ذيل، حاصل نشست صميمانه باپژمان تیمورتاش (كارگردان) و سام سلیمانی(مدیرفیلمبرداری) مفت آباد است كه اميدوارم مورد توجه خوانندگان و علاقه مندان قرار گيرد.
در زمان ساخت فیلم به این نکته فکر کرده بودید که آیا ممکن است مفتآباد هم نظر منتقدان را جلب کند و هم مخاطب عام را؟
تیمورتاش: هدف سینما به طور کلی سرگرمی است. زمانی که ژرژ ملییس میخواست از برادران لومیر دوربینشان را بخرد آنها موافقت نکردند و معتقد بودند استفاده از دوربین باید در جهت امور علمی باشد و نه فیلمبرداری از نمایش. در نهایت هم ملییس، دوربین را از جای دیگری تهیه کرد و برای ضبط نمایش از آن بهره برد و کمک شایانی به شکلگیری هنر سینما کرد. در واقع سینما در نهایت برای سرگرمی است و من نمیتوانم ادعا کنم که قرار نیست برای مردم فیلم بسازم و در زمان ساخت فیلم به آنها توجهی نداشته باشم. اما این نکته برای من بسیار مهم است که چقدر باید از سلیقة سینمایی خودمبرای جلب توجه مردم بگذرم. من معتقدم نباید در فیلمسازی صرفاً در جهت نگاه و سلیقة مخاطب پیش رفت و لازم است دیدگاه شخصی فیلمساز هم در فیلم مطرح شود. در مورد مفتآباد هم با این نکته موافقم که شاید جنس گفتوگوها و حجم دیالوگها و اتفاقهابرخی از مردم را کمی اذیتکند ولی شاهد این نکته بودم که نظر همین دسته ازتماشاگران در مقایسه با برخی از فیلمهای مطرح روی پرده هم مثبتتر بوده است.
بازیگران فیلم، کارنامة سینمایی چندان پرباری ندارند؛ یامانند سجاد افشاریان، امین اسفندیار، دنیا مدنی و احسان بیاتفر، سابقه فعالیت در تئاتر را دارند یا مانند محمدرضا جمشیدپی و فائزه علوی، سابقه کمی در سینما داشتهاند.علت این انتخابها چیست؟
تیمورتاش: وقتی قصد ساخت فیلم کمهزینه و مستقل را دارید باید تمام شرایط و جنبههایش را بپذیرید. از طرف دیگر با یک گروه حرفهای شاید هیچوقت اتفاقی که در مورد مفتآباد افتاد نمیتوانست رخ دهد. تاکنونفیلمهای زیادی با کارگردانان فیلم اولی ساخته شده که شرایطشان با من متفاوت بوده است. من تاکنون سابقه دستیارکارگردانی هیچ فیلمی را نداشتهام و از آخرین مستندی که ساختهام ده سال گذشته است؛ بنابراین از جریان سینمای ایران فاصله داشتهام و با این شرایط کارکردن با بازیگران حرفهای سینما و مشکلاتی که در کارکردن با گروههای حرفهایتر وجود داشت، میتوانست منجر به سنگاندازیهایی در فیلم شود که شاید این اتفاقات خوب برای مفتآبادنمیافتاد. فکر میکنم عوامل یک فیلم مستقل هم باید به حفظ استقلال فیلم کمک کند. علاوه بر اینها وقتی بازیگری انتخاب میکنیم که پیشزمینه فکری در مخاطب در موردشان وجود ندارد باعث میشود بیننده بدون پیشداوری فیلم را ببیند.
به هرحال اینطور به نظر میآید که چون فیلم در گروه هنر و تجربه، اکران شده و مخاطب عام کمتر به سراغش میآید چندان نیاز نیست که شرایط ساخت فیلم را سختتر کرد و از بازیگران مطرحتر استفاده کرد.
تیمورتاش: بله. شاید این فیلم مخاطب عام را از دست بدهد ولی این شانس وجود دارد که بینندهای که فیلم را تماشا میکند برای همیشه همراه فیلم باقی بماند. همانند اتفاقی که حالابرای این فیلم افتاده است. مفتآباد با بازیگران جوان که کمتر شناخته شدهاند ساخته شده ولی شاید اگر از بازیگر و عوامل مشهورتری استفاده کرده بودم به مشکلاتی برمیخوردم. مثلاً بازیگری در عصر روز فیلمبرداری مجبور بود در نمایش یا فیلم و سریال دیگری بازی کند یا شرایطی به وجود میآمد که نیاز به هماهنگی بیشتری وجود داشت و مانع این موضوع میشد که آن همدلی که در مفتآباد وجود داشت از بین میرفت.
در عين حال كه فيلم از قوانين كلاسيك هيچ ژانري پيروي نميكند، تاحدودي از مولفه هاي درام وكمدي و تراژدي برخوردار است. فيلم را بيشتر متعلق به كداميك از اين گونهها ميدانيد؟
تیمورتاش: مفتآباد به فضاي واقعيتري بين تراژدي و كمدي تعلق دارد؛همانند زندگي واقعي. ما در شهري زندگي ميكنيم كه در كنار تراژدي، كمدي را براي ما به وجود آورده. در بهشت زهرا و مراسم عزاداري هم امكان ندارد كه موضوع خندهداري پيش نيايد. حتي در فيلمهاي كمدي ما هم از مشكلات و غم و غصهها موضوعي به ميان ميآيد. بالعكس در مراسم عروسي هم كه ميبایست سراسر شادي و خنده باشد هم مشكلاتي پيش ميآيد که گاهي بسيار آزاردهنده ميشود. اين فيلم هم به طور كل از دل شهر بيرون آمده و قاعده و قانون مشخصي در ژانرها ندارد.
سلیمانی: فيلم، بسيار شبيه كتابها و نوشتههاي پژمان است. رمانهاي او هم با ساختارهاي ژانرهاي ادبياتي چندان همخواني ندارد. در واقع تركيبي از ادبيات كلاسيك و پستمدرن و فضاهاي اينچنيني است. فيلم هم همانند آن رمانها است.
شيوهي ديالوگنويسيها درفيلم به گونهاي است كه شايد طبقه اقتصادي مرفه كمتر بتواند با فيلم ارتباط برقرار كند و به واسطهي غريبه بودن با اين اتمسفر،تماشاي فيلم، برايشان ملالآور شود. تجربه شخصي درمواجه با اين موضوعداشتيد؟
تیمورتاش: اتفاقاً من فيلم را در شهرهاي مختلف و در سينماهاي متفاوتي تماشا كردم؛ برای مثال در سينما فرهنگ شاهد اين بودم كه كمتر مخاطبان به سکانس های کمدی فیلم ميخنديدند و بيشتر در طول نمايش فيلم از سالن خارج ميشدند اما عدهاي كه در سالن ميماندند با فیلم ارتباط برقرار كرده بودند و سؤالهاي زيادي دربارهیمفتآباد برایشان به وجود آمده بود. البته ما نويسندگان و فيلمسازان زيادي داشتهايم كه به اين طبقه اجتماعی و اين نوع گويش اهميت دادهاند و ماندگار هم شدهاند؛ مثل صادق چوبك، محمود استاد محمد، مسعود كيميايي. من معتقدم كه داستانها و زبان مخفي اين عده بايد در فيلمم و كتابم ثبت شود.
گشتالت تمامنشدني مابين شخصيتهای فيلم مثل رسول و ايرج و امير و دختر فراري وجود دارد كه اتفاقاً به واقعيت زندگي اين آدمهاهم بسيار نزديك است. به نظر میآید كه خصوصيات اخلاقي و گفت وگوهای اين افراد را به خوبي ميشناسيد. چطور دید مناسبی نسبت به این افراد پیدا کردید؟
تیمورتاش: به خوبي با اين مردم آشنايي دارم، در چنين محلههايي بزرگ شدهام و به مدرسه رفتهام و بر حسب نوع زندگي كه داشتهام از مواجهه با چنين آدمهايي هيچ ترسي نداشتم و سعي کرده ام که در فیلم شخصیت ها را به واقعیتها نزدیک کنم.
سلیمانی: حقيقتاً داستانمفتآباد براي من اينقدر جذابیت داشت كه برايم مهم نبودكه شخصیت ها ی فيلمنامه شمال شهری هستند یا جنوب شهری.
فيلم، داستان،خردهداستانها و پيرنگهاي زيادي در بطن خود دارد وديالوگهاي زيادي در فيلم بین بازیگران به صورت پینگ پنگی ردوبدلمیشود. در زمان نگارش فیلمنامه از شيوه ی خاصی برای خلق این جزییات استفاده ميكرديد؟
تیمورتاش: شيوه غربي فيلمنامهنويسي با شيوه شرقي آن بسيار متفاوت است. در شيوه غربي(مانند روش سيدفيلد) داستان از جايي شروع ميشود،به نقطه عطفي مي رسد و مجددا از آن نقطه داستان به پيش ميرود و اتفاقي ديگر ميافتد و فيلم پايان مييابد. ولي در شيوه شرقي اين گونه نيست و شيوه روايت، مانند روش هزارويك شب است. شهرزاد، هزارويك شب قصه تعريف ميكند تا مرگ خود را به تعويق بياندازد. زندگي ما نیز پر از قصه است؛ دقيقاً مثل مفتآباد كه داستان پشت داستان ميآيد تا روايت اصلي فراموش شود.
علاوه بر محدودیتهای خاصی که در فیلمبرداری مفتآباد در خصوص فضا و ميزانسن وجود دارد، دائماً بازيگران در حال ديالوگگويي هستند و شايد این موضوعات براي مدیران فيلمبرداری كمي دست و پا گير باشد. نگران این موضوع نبودید که اين قبیل محدوديتها باعث شود اولين تجربه شما در جایگاه مدير فيلمبرداري به خوبي از كار درنيايد؟
سلیمانی: سليقهی شخصي ام این بود که اولين فيلمي كه به عنوان مدير فيلمبرداري درآن فعاليت ميكنم، سكانسهاي خارجی ياحداقل شبِخارجي داشته باشد تا بتوانم كمي با دوربین خودنمايي كنم. (خنده) وقتی فيلمنامه مفتآباد را ميخواندم مشغول تصويرسازي جزييات فيلم شدم و در ذهنم همزمان ميزانسن و دكوپاژ را انجام دادم. بعد از اتمام فيلمنامه متوجه شدم كه اين فيلم با فرضيات و سلايق اوليه چندان سازگاری ندارد و كار سختي در پيش دارم. من بايد به گونهاي كار را انجام ميدادم كه نور و دوربين در فيلم خودنمايي نكند و خط قرمزي براي ديده نشدن فيلمبردار وجود داشت و مهم بود كه از آن فضاي واقع گرایانه خارج نشوم.بنابراين روش دوبين روي دست را براي واقعيترين شدن پلانها انتخاب كرديم تا از زاويه ديد تماشاچي به اتفاقات نگاه كنيم. ما در فيلمبرداري سعي كرديم از تمهيدات سينمايي استفاده نكنيم و حتي نمای نزدیک از جرییات (Insert)و تغییر ناگهانی یا دائمی فوکوس(Change Focus) هم نداشته باشيم؛ چرا كه قصد نداشتيم لحظهاي حضور دوربين را به تماشاگر يادآور شويم.
گروههنروتجربه، موافقان و مخالفان زیادی در طول سالهای فعالیتش داشته است.منتقدانوابستگي دولتي اين گروه را مورد سرزنش قرار دادهاند و موافقان اين گروه را شانس بزرگي براي پيشرفت سينماي ايران ميدانند. نظر شما دراین خصوص چيست؟
تیمورتاش: اول از همه اينكه من به طور كل با واژه سينماي نفتي مخالفم. در سينماي فرانسه هر فيلمي كه ساخته ميشود يكي از حاميانش دولت فرانسه است؛ يعني دولت، تحت هر شرايطي، بخشي از هزينه ساخت فيلم را بر عهده ميگيرد. اينكه ما بگوييم هنرو تجربه وابسته به دولت است و بخشي از هزينههايش را بدين شكل تأمين ميكند و بايد رد شود، اشتباه است. اتفاقاً گروه هنروتجربه جزو امور فرهنگيمهمي است كه در اين كشور به راه افتاده و تاكنون كارش را نيز به درستي انجام داده. اين گروه باعث شده است كه فيلمهاي يك عده از سينماگران، بعد از سالها اكران شود و اتفاقاً به خوبي هم ديده شود؛ مانندبيستويك اينچ يا خواب تلخ.امیدوارم روزی فرا رسد که مردم ايران مانند مردم فرانسهدر سينما تك، براي تماشاي تكسانسهاي فیلمهای هنروتجربه صف بكشند.
متأسفانه به دلیل بعضي مسائل و کجسلیقگیها، مفتآباد در جشنواره اکران نشد. نظرات متفاوتی هم نسبت به این عدماکران وجود داشت. نظر شخصی شما در خصوص این موضوع چیست؟ فکر میکنید اگر فیلم، اکرانی در جشنواره داشت، شانسی برای دریافت جایزه هم پیدا میکرد؟
سلیمانی: جشنواره فجر، ویترینی است که در در ده روز به شکل ثابت در معرض دید عموم قرار میگیرد. نشریات، روزنامهها و مجلات، ویژهنامههايي به این مناسبت اختصاص میدهند و طبيعتا حضور در این فستیوال باعث دیده شدن بهتر فیلمها خواهد شد. من فکر میکنم حضور مفتآباد در جشنواره کمک مهمی به فیلم میتوانست باشد و حتی شايد زحمات دوستان هم در فیلم مورد توجه قرار میگرفت.
تیمورتاش: در جشنواره ها باید فیلمهای فيلم اوليها نمایش داده شود و بااين روش به دیده شدن آنها كمك شود. مفتآباد هم مانند بوتیک یا نفس عمیق می توانست این شانس را داشته باشد که مورد توجه قرار گیرد. فیلم ما بعد از جشنواره به كمك یادداشت منتقدان و عزيزاني مانند آقای گلمکانی بیشتر دیده شد و مخاطب، علاقهمند به تماشای فیلم شد. اما اگر جشنواره میبود پرش بلندتری برای فیلم ما به وجود میآمد.
البته در زمان جشنواره، شاهد این موضوع بودهایم که فیلم کارگردانی فیلم اولی در جشنواره پذیرفته شده و این موضوع مورد توجه وتحسین تیم سازنده قرار میگرفت اما در زمان اعلام کاندیدها، نارضایتیها و اعتراضهای زیادی نسبت به نبود نام فیلم در لیست متوجه جشنواره میشد. فکر نمیکنید كه ممکن بود این اتفاق برای مفتآباد هم رخ دهد؟
تیمورتاش: نه! با قاطعيت ميگويم كه در مورد هيچكدام از عوامل فيلم اين اتفاق نميافتاد؛ ما انتظاري براي دريافت جايزه نداشتيم. ما دوست داشتيم كه فيلم در جشنواره ديده ميشد. هرچند كه گاهي اين اتفاق ميافتد كه فيلممورد كملطفي و بي مهري قرار ميگيرد؛ مانند فيلم ائو.
در زمان ساخت فيلم، مشكلاتي از بابت كمبود تجهيزات فيلمبرداري داشتید كه اگر آن ها را در اختيار داشتيد ميتوانستيد فيلم را به شيوه بهتري بگيريد؟ برای مثال در نماهاي داخلي خانه، از شيوه فيلمبرداري اسكوپ استفاده كنيد. به نظر شما در ايران، كمبودهايي در خصوص تامین و تهیهی تجهيزات تخصصي وجود دارد؟
سلیمانی: به هر حال با ورود تكنولوژي ديجيتال (كه انقلابي در صنعت سينما به وجود آورد) لازم است كه ابزارهاي لازم براي توليد و پخش هم دراختیار همگان قرار گیرد. نباید به دليل كمبود امكانات،سينماي ايران را محدود به يك ژانر خاص يا ساختار واحد كنيم. درست است كه بسياري از توليدات سينماي ايران نياز زيادي به تجهيزات بسیار پيچيده ای ندارند ولي تجربه شخصي من از دوران دستياري سينما اين است كه متأسفانه گاهي كارگردان، پلان را به دلیل نبود ابزار مناسب تغيير ميداد و گاهي نبود تجهيزات لازم سبب ميشد كه كارگردان به طور كلي ايده ای که در ذهن داشت را فراموش كند. در اين فيلم هم به دليل مشكلات مالي نميتوانستيم بهترين دوربين و لنزي كه براي اين كار در نظر گرفته بوديم را استفاده كنيم. بنابراين كمي از خواستههاي شخصي و حرفهاي صرفنظر كرديم و سعي كرديم با شرايط موجود، بهترين فيلمبرداري را انجام دهیم.
به نظر ميآيد كه رفاقتهايي در زمان ساخت فيلم بين عوامل وجود داشت كه باعثشده بود تا فيلم خودمانيتر و دوستداشتنيتر به نظر بيايد. از تأثير اين رفاقتها بگویید.
تیمورتاش: واقعيت اين است كه فضاي صميمانه پشت دوربين، کمکی شایانی به لذت بردن مخاطب از فیلم ميكند. به نظرم هيچوقت يك فيلمساز عصبي و تند نميتواند فيلمي بسازد كه مردم با آن فيلم ارتباط برقرار كنند. به دلیل اینکه مفتآباد هم به شدت نياز دارد كه با مخاطب ارتباط برقرار كند لازم بود كه در پشتصحنه هم ارتباطات و رفاقتها به درستي حفظ شود.
اصطلاح مفتآباد به بخشهايي از شهر كه دچار تصرف عدواني شدهاند اطلاق ميشود که نام منطقهای قديمي در تهران هم بوده و در كتاب شما هم بخشي از داستان در همين منطقه اتفاق ميافتد. علاوه براینها وجه تسميهی دیگریبرای نامگذاري فيلم به مفتآباد نداشتيد؟
تیمورتاش: مفتآباد فقط در تهران نيست و در شهرستانها و حومه شهرها هم مفتآباد وجود دارد. در واقع مهاجران هستند كه اين مناطق را شكل ميدهند. آنها زمانی که هيچ نقطهاي را در شهر براي زندگي پيدا نميكنند محلهاي را انتخاب و آنجا را تصرف عدواني ميكنند.در فيلم من هم مهاجرها نقشهاي اصلي را برعهده دارند. رسول از شهرستان آمده است، امير و دخترفراري هم تهراني نيستند و يك سرباز شهرستاني هم در فيلم هست. از طرفي دیگر زمانی که در پايان فيلم ميبينيم كه شرايط بدان گونه شده است به بيارزشي عمر و لحظات آن پي ميبريم و مفت بودن اين زندگي به خاطرمان ميآيد. اين در واقع ميشود مفتآباد.
ظاهرا فیلم دارای ارجاعات فرامتنو يا نمادگرايي نيست. اعتقادي به اين شيوهدیالوگ نویسی نداريد و يا در اين فيلم اين اتفاق نيافتاده است؟
تیمورتاش: در یادداشتی به این موضوع اشاره شده بود كه رسول نماد شخص خاصي در جامعه است و در واقع این گونه نبوده است. طبيعتاً من هم به عنوان يك عضو جامعه، افكار سياسي و اجتماعي خاص خود را دارم و ممكن است ناخودآگاه در فيلمهايم نمود پيدا كند. ولي به طور مستقيم اشارهاي به نمادگرايي نداشتهام. در مفتآباد، در پس ذهنم به جايي به بزرگي شهر هم فكر ميكردم؛ چون شهروند اين شهر هستم و مسلماً تأثيري از جامعه ی شهری ام گرفتهام.
دستیار فیلمبردار اساتیدی مانندآقايان كلاري،جعفري و محمدي بودهايد. فكر ميكنيد دانشي كه در حال حاضر از فيلمبرداري داريد مديون حضور در كنار اين بزرگان بوده و یا از تجربيات شخصي شما نشأت گرفته است؟
سلیمانی: بخش اعظم اين توفيقات، وابسته به دستياري اين عزيزان بوده است و بخشي ديگر، به فيلم ديدن و تماشا كردن مداوم آثار سينمايي برميگردد. فيلم ديدن، به يك فيلمبردار كمك زيادي براي ایجاد ديدگاهي مناسب ميكند.هرچند معتقدم يك فيلمبردار بايد دانشي فراي قاب،لنز،دوربين، تجهيزات و غيره داشته باشد. زماني، آقاي محمدي به من گفته بودند كه اگر ميخواهيد فيلمبردار خوبي شوي بايد موسيقي كلاسيك گوش كني و نمايشگاه عكس بروي. آن زمان اين حرفها برايم عجيب بود ولي در طول اين سالها متوجه شدم كه چقدر اينها در ایجاد آن دیدگاه موثر بود است.
قبل از مردن، چشمهايت را ببند دومين كتابشما بوده که ادبیاتش بهمفتآبادبسيار نزديك است. شخصيتهاي اين دو بسيار باهم شباهت دارند و حتي منطقه جغرافيايي محل زندگي شخصيتها نيز به هم نزديك است. به نظر ميآيد كه در ساخت فيلم، بيشتر وامدار همين كتاب بودهايد.
تیمورتاش: آقاي مسعود كيميايي زماني كه كتاب جسدهاي شيشهاي را نوشتند گفتنه بودند كه اين كتاب، فيلمهاي نساخته من است. حقيقت اين است كه قبل از مردن، چشمهايت را بببند هم فيلم ايدهآلي است كه من دوست داشتم در سينما بسازم. در واقع اساس و پایهیمفتآباد و قبل از مردن، چشمهايت را ببند ادبيات است. البته مفتآباد از ابتدا براي فيلمنامه نوشته شده بود ولي همه شخصيتهاي فيلم در ذهن من ريشه داشتند و شناخت كافي در مورد آنها داشتم.
از موسيقي، فقط درتيتراژ پاياني استفاده شدهاست.درحالي كه این امكان وجود داشت كه مانند زبان مخفي و اسلنگهاي خاص زباني كه در فيلم استفاده شده است از موسيقي خاصي كه اين طبقه اجتماعي بيشتر گوش ميدهندهم بهره برد يا برای مثال از بيات تهران كه بيشتر به كوچهبازاري شناخته ميشود استفاده كرد. علتي براي عدماستفاده از موسيقي در طول فيلم داشتيد؟
تیمورتاش: سكانسي در فيلم وجود دارد كه رسول، مشغول خواندن تصنیف يكي از خوانندگان قديمي است و در سكانسي ديگر هم ترانهاي از زندهياد فرزين را ميخواند كه متأسفانه در سينما شنيده نميشود.من فكر ميكنم اين ارجاعات براي مفتآباد كافي بود و نيازي به موسيقي متن نداشت و ممكن بود بين مخاطب و فيلم، فاصله بياندازد. حتي من در سكانس بيرون آمدن كولاك از دستشويي تا رسيدنش به در ورودي هم موسيقي گذاشته بودم كه نهايتاً تصميم گرفتم از فيلم حذف كنم. براي تيتراژ هم موسيقيهای متعددی از خوانندگان کوچه بازاری گوش كردم ولي هر ترانهاي كه براي تيتراژ انتخاب كردم به ماهیت فيلم لطمه ميزد و به طور كل تصميم گرفتم از موسيقي فاخرتري استفاده كنم و نهايتاً با ساز سنتور و يك ساز كوبهاي ژاپني، با ترجيعبند وكال«واسه ی یه سامورايي همه جا ژاپنه» در دستگاه چهارگاه، موسيقي ساخته شد.
برنامهاي براي ساخت فيلم دیگری داريد؟ تصميم داريد مجدداً فيلمی در حال و هوایی مشابهمفت آبادبسازيد؟
تیمورتاش: تصميم دارم كه يك فيلم قصهگوي شهري بسازم كه بینندهی بيشتري داشته باشد و طنزش به مخاطب عام نزديكتر باشد. فيلم داستانگویی كه مردم از ديدنش لذت ببرند