زندگی و مرگ دردناک دیگو ژوتا شبیه کدام فیلمهای سینمایی است؟

اختصاصی سلام سینما - مرگ تراژیک دیگو ژوتا، ستاره پرتغالی تیم فوتبال لیورپول، و برادرش در یک سانحه رانندگی دنیای فوتبال را در شوک فرو برد. برای یک سینمادوست، مواجهه با چنین اتفاقات تلخی، بهسرعت یاد و خاطره انبوهی از فیلمهای سینمایی را زنده میکند. برای توصیف احساسات متناقضی که با شنیدن چنین اخباری به آدم دست میدهد (ترکیبی از غم، خشم، قدردانی و یادآوری مداوم تصویری که بهشکلی ناگهانی به نوستالژی تبدیل شده) راهی بهتر از یادآوری سینما وجود ندارد.
بیشتر بخوانید:
نگاهی به رابطه فوتبال و سینما؛ عشق دوطرفه
سینما و فوتبال: دو روایتگر بزرگ قرن بیستم
دنیا میتواند بسیار بیرحم باشد؛ همانطور که با دیگو ژوتا بیرحم بود و همانطور که با مگی فیتزجرالد (هیلاری سوانک) فیلم «محبوب میلیون دلاری» خوب تا نکرد _ مشتزنی که در اوج موفقیت بهخاطر یک ضربه ناجوانمردانه دچار آسیب دائمی نخاعی میشود. حق مگی این نبود که دوران قهرمانیاش چنین تلخ تمام شود – همانطور که در مورد ژوتا میتوان چنین گفت. اما فیلمهایی مثل «محبوب میلیون دلاری» به یاد ما میآورند که دنیا همین است و نمیتوان کاریاش کرد. زمانه گاه تصمیم میگیرد در اوج لذت، هولناکترین بلا را سر آدم بیاورد؛ در مورد مگی فیتزجرالد در اوج شهرت و در مورد ژوتا یک هفته پس از ازدواج و کمی بعد از آخرین قهرمانی در زمین فوتبال.
با این وجود، میتوان به جنبههای مثبتتری هم اندیشید. دیگو ژوتا خوشاقبالتر از کن مایلز (کریستین بیل) در فیلم «فورد در برابر فراری» بود. اگر کن مایلز در آستانه کسب قهرمانی در مسابقه 24 ساعته لمانز، به علت تصمیم خودخواهانه رییس کمپانی فورد این فرصت را از دست داد، ژوتا تا چند هفته قبل از مرگ ناگهانیاش افتخار کسب کرد. آخرین تصاویری که از او روی چمن استادیوم به یاد میآوریم جشن قهرمانی با تیم ملی پرتغال در رقابتهای لیگ ملتهای اروپا بود. با این وجود، میل سیریناپذیر به پیشرفت و لذتی که از حرفهشان میبردند، چیزی است که میتواند دیگو ژوتا و کن مایلز را به هم متصل کند. در انتهای «فورد در برابر فراری»، درست است که از مرگ غافلگیرکننده مایلز سرخورده و ناراحت میشویم اما همزمان به این هم فکر میکنیم که او خوشاقبال بود که تا لحظه آخر عمر در محیطی زیست که عاشقانه دوستش داشت. احتمالا میتوان همین گزاره را در مورد ژوتا هم بیان کرد.
ژوتا در نگاه اول چندان یادآور هیزل گریس (شایلین وودلی) و گاس واترز (انسل الگورت) در «بخت پریشان ما» (جاش بون، 2014) هم نیست. آنها به بیماری سرطان مبتلایند و از این آگاهند که شاید زمان زیادی نداشته باشند و طبعا این گزاره در مورد ژوتا صدق نمیکند. با این وجود، میتوانیم چشمانمان را ببندیم و تصور کنیم که ژوتا تا لحظه آخر عمر از فرصتی که در اختیار داشت استفاده کرد و لذت برد – همانطور که گاس و هیزل استفاده کردند و لذت بردند. زندگی قرار نیست همیشه مهربان باشد اما میتوان در دل همین محدودیتها خوشبختی را تجربه کرد.
به همان بحث آخرین لحظاتی برگردیم که از ژوتا در زمین فوتبال به یاد میآوریم. کمی قبل از قهرمانی با پرتغال، او با لیورپول هم قهرمان لیگ برتر انگلیس شده و در ورزشگاه آنفیلد دور افتخار زده بود. ژوتا متاسفانه فرصت محدودی برای زندگی داشت اما بهخوبی از این فرصت بهره برد _ درست مثل هیزل و گاس در «بخت پریشان ما». فکر کردن به این جنبهها میتواند درد این تراژدی را اندکی کاهش دهد؛ و مگر این یکی از بزرگترین دستاوردهای سینما در تمام 130 سال حضورش در زندگی انسان نبوده است؟