ادعای بهروز افخمی: برخی از فیلمسازان ایرانی مسئولان جشنواره کن را تطمیع میکردند

سوال: با توجه به برگزاری جشنواره کن و حضور دو فیلم از ایران، یکی از سینمای بهاصطلاح زیرزمینی و دیگری از سینمای رسمی، و اعطای جایزه نخل طلا به آقای جعفر پناهی، پرسش این است که فیلمسازی مانند سعید روستایی که آثارش، صرفنظر از علاقه یا عدم علاقه شخصی ما، واجد نوعی تعلقات درونمتنی به جامعه ماست و در عینحال، تمایل به تجربه بازارهای بینالمللی نیز دارد، چطور میتواند خودش را برای حضور در بازارهای بینالمللی آماده کند؟ چگونه چنین فیلمسازی میتواند ضمن پذیرش برخی محدودیتهای داخلی، به فعالیت خود ادامه دهد و همچنان موفق باشد؟
افخمی: من فیلم «زن و بچه» ساخته سعید روستایی و همچنین فیلم «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی را ندیدهام. بنابراین نمیتوانم درباره خودِ این فیلمها اظهارنظر کنم. اما معتقدم فیلمساز جوانی مانند سعید روستایی باید مسیرهای گوناگون را بیازماید و تا جایی که شخصیتش اجازه میدهد، در هر حوزهای وارد شود تا بیاموزد که بازارهای مختلف چگونهاند و برای مثال، مراکز گوناگون چگونه با فیلمساز رفتار میکنند. بهنظر من، سعید روستایی نهایتاً باید تجربیات شخصی خود را کسب کند. اما این توصیه را در مورد فیلمسازان بسیار باتجربهتر که از اوضاع جهان آگاهاند، نمیتوانم مطرح کنم. معتقدم سعید روستایی باید فرصت تجربهاندوزی داشته باشد.
سوال: شما پیشتر فیلم «گاوخونی» را اگر اشتباه نکنم در بخش «دو هفته کارگردانان» جشنواره کن بهنمایش درآوردید. تجربه شما از آن دوران و نحوه برخورد با فیلمها چگونه بود؟ آیا روندی که جشنواره کن طی چند سال اخیر در پیش گرفته است، در آن زمان نیز وجود داشت؟ بهعبارت دیگر، آیا جرقههای این روند از همان زمان زده شده بود، یا اینکه این وضعیت بیشتر محصول دوران اخیر است؟
افخمی: بسیار پیش از «گاوخونی»، جشنواره کن تلاش داشت فیلمسازان ایرانی و احتمالاً فیلمسازان برخی دیگر از کشورهای بهاصطلاح توسعهنیافته را، به زعم خود، «تربیت» کند و به آنها بیاموزد که چگونه فیلم مطلوب بسازند، یا چگونه آثاری تولید کنند که مورد تأیید تمدن غرب یا الگوهای تمدنی آن باشد. این روند بسیار پیش از «گاوخونی» آغاز شده بود. زمانی که ما «گاوخونی» را به جشنواره بردیم -پیش از آن به جشنواره کن رفته بودم، اما آن نخستینبار بود که با فیلمی در آنجا حضور داشتم– کار به جایی رسیده بود که برخی فیلمسازان ایرانی، تعدادی از مسئولان جشنواره کن را تطمیع کرده بودند و زدوبندهای پشت پرده هم در جریان بود. بعدها مشخص شد که در مورد برخی فیلمها و جوایز، اعمال نفوذهای گستردهای از طریق همین افراد تطمیعشده توسط فیلمسازان ایرانی و با استفاده از روابط صورت گرفته است. این موضوع منجر به استعفای یکی از مقامات باسابقه و مسئول در جشنواره کن شد، به این دلیل که میزان اعمال نفوذ او بهنفع برخی فیلمها و فیلمسازان ایرانی آشکار شد. یعنی برخلاف تصور مسئولان جشنواره کن که گمان میکردند سیاستهای کلی خود را در جهت «فرانسویکردن» فیلمسازان ایرانی پیش میبرند، ایرانیها به آنها اصطلاحاً «رکب» زده بودند. آنها موفق شده بودند برخی از مقامات جشنواره را با رشوه با خود همراه کنند. بنابراین، موضوع بسیار پیچیدهتر از آن است که در ظاهر بهنظر میرسد؛ یعنی این تصور که سینمای فرانسه صرفاً در پی گسترش تمدن خود و آموزش الگوهای فرهنگیاش به فیلمسازان ایرانی است و فیلمسازان ایرانی نیز فرمانبردارانه این آموزهها را فراگرفته و فرانسویمآب میشوند، سادهانگارانه است. مسئله از این هم پیچیدهتر است؛ ایرانیان اصولاً مردمان پیچیدهای هستند. حتی ایرانیانی که هیچ علاقهای به حکومت خود ندارند و کاملاً با آن مخالفند هم در ارتباط با جشنوارهای مانند کن، آنقدر سادهدلانه رفتار نمیکنند که بتوان بهراحتی بر آنها مسلط شد.
سوال: فیلم شما هم یکی از نمونههای همین پیچیدگی بود.
افخمی: البته من از پذیرفتهشدن فیلم «گاوخونی» در جشنواره کن بسیار شگفتزده شده بودم. در واقع، این پذیرش کاملاً اتفاقی بود. آن سال، فیلم در بخش داخلی جشنواره فجر مورد توجه قرار نگرفت؛ حتی فیلمبرداری آن هم به چشم نیامد. از دیدگاه هیئت داوران جشنواره فجر آن سال، نکته قابلتوجهی در «گاوخونی» وجود نداشت. اما در بخش بینالملل همان جشنواره فجر پذیرفته شد، مورد تحسین قرار گرفت، جایزه نیز دریافت کرد و از همانجا برای جشنواره کن انتخاب شد. علت آن هم این بود که سردبیر مجله «کایه دو سینما» که عضو هیئت داوران جشنواره کن آن سال بود، فیلم را پسندیده و بر انتخاب آن اصرار کرده بود. و طبق آنچه بعدها از مسئولان بخش بینالملل بنیاد فارابی شنیدم، سردبیر کایه در پاسخ به اینکه چرا گاوخونی در کن به نمایش درآمده بود، گفت ما این نوع از فیلم را میشناسیم. این یکی از تلاشهای بسیار برجسته برای تبدیل آثار ادبیِ فیلمناشدنی به فیلم است؛ نمونههای آن را نیز در سینمای فرانسه سراغ داریم. سپس، هنگامی که با اصرار آنها برای توجه به فیلمهای دیگر مواجه شده بود، گفت آنها را هم برای هیئت انتخاب کن ارسال کنید؛ آنها هم بررسی خواهند شد. من بهعنوان نماینده جشنواره کن، این اختیار را دارم که اعلام کنم این فیلم پذیرفته شده و جزو آثار جشنواره امسال خواهد بود. حال اگر فیلمهای دیگری نیز دارید، ارسال کنید. در نتیجه، اصرار آن سردبیر «کایه دو سینما» –که اکنون نام او را بهخاطر نمیآورم، اما در همان سال ۱۳۸۴ که «گاوخونی» بهنمایش درآمد، سردبیر بود– موجب راهیابی فیلم به جشنواره کن شد. من اصولاً از هیچ جشنوارهای، نه کن و نه هیچ جشنواره دیگری، و حتی اسکار که اساساً یک جشن است و نه جشنواره، خوشم نمیآید. از نخستین باری که در هجدهسالگی در جشنواره اتحادیه فیلمسازان جوان آسیا و اقیانوسیه در سال ۱۳۵۳ (اگر اشتباه نکنم) شرکت کردم، چنین احساسی داشتهام.
سوال: در آن زمان فیلمهای سوپر هشت میساختید.
افخمی: بله، با فیلمی که ساخته بودم شرکت کردم و از همان ابتدا از فضای جشنواره خوشم نیامد و به من برخورد. با خود میاندیشیدم که این چه شیوه فیلم دیدن است؟ چرا هر شب مهمانی برپاست؟ در واقع، آن فضا، با احترام و جایگاهی که ما برای سینما قائل بودیم، همخوانی نداشت. فضایی دیگر حاکم بود؛ گروهی مشغول تفریح و مهمانی بودند و همزمان فیلمهایی نیز در سالنها نمایش داده میشد. غالباً نیز تمام افرادی که ظاهراً قرار بود شخصیتهای تعیینکنندهای باشند، مانند مدیران تلویزیونِ پیش از انقلاب یا مدیران سینمایی، اصلاً در سالن حضور نداشتند، فیلمها را نمیدیدند و به امور دیگری مشغول بودند. تماشاگر عادی نیز به جشنواره نمیآمد. من در همان هجده، نوزدهسالگی از فضای جشنواره بسیار دلزده شدم و از محیط بد آمد. پس از آن نیز همواره این احساس ناخوشایند را داشتهام. معتقدم ارتباط فیلمساز با تماشاگر گمنام و بهاصطلاح دوردستی است که فیلم او را دیده، پسندیده و برای تماشای مجدد آن بلیت خریده و بارها به دیدن آن نشسته است. ممکن است آن تماشاگر هیچگاه خود فیلمساز را نبیند و نشناسد، اما فیلمش را دوست دارد. این ارتباط عاشقانهای که شاید هرگز به شناخت شخص منجر نشود، برای من جوهر «سینما» و «فیلمسازی» است. اینکه جایی، فردی، شاید کودکی دهدوازدهساله اما بسیار باهوش، فیلم تو را حتی عمیقتر از خودت درک کرده و با آن ارتباط برقرار کرده باشد؛ اینها تماشاگرانی هستند که اهمیت دارند. اما اینکه فردی صرفاً به دلیل دبیری یک جشنواره، خود را شخص مهمی بداند، زیرا میتواند در جایزهگرفتن یا نگرفتن تو مؤثر باشد، حال مرا ناخوش میکند. با خود میگویم او اصلاً کیست؟ و چرا تصور میکند جایزهدادن او به فیلم من ارزش میبخشد؟ بنابراین، در جشنواره کن نیز همین احساس را داشتم. برایم تفاوتی نمیکرد و تا حدی نیز اوضاع و احوال را به سخره میگرفتم. در برخی مصاحبههایی که آنجا با من انجام شد، گاهی شوخی میکردم. متوجه شدم که این رفتار، بهویژه برای خبرنگاران فرانسوی، بسیار ناخوشایند بود؛ آنها جشنواره کن را یکی از نمودهای برجسته تمدن فرانسه و سینمای آن کشور میدانستند و هنگامی که ما جشنواره را دست میانداختیم، دلخور و ناراحت میشدند. واقعاً دریافتم که فضا، به تعبیر شما، با فضای دهه ۱۹۷۰ و روحیه هیپیها که با همهچیز شوخی میکردند، بسیار متفاوت شده بود و در مجموع، چندان به من خوش نگذشت.
سوال: من نیز مانند شما فیلم آقای جعفر پناهی را ندیدهام. اما با توجه به مسیری که او پس از سال ۱۳۸۸ طی کرده و در آن چرخه قرار گرفته است، و با فرض پذیرش رقابت و اهدای جایزه برای آثار هنری –هرچند خود من نیز اعتقاد چندانی به این موضوع ندارم– بهنظر نمیرسد فیلمهای او از جمله آثاری هستند که در همان جشنواره شایستگی دریافت جایزه اصلی را داشته باشند. سال گذشته، جشنواره کن جایزهای «مَندرآوردی» را به محمد رسولاف اهدا کرد، اما در ابتدا و پیش از برگزاری فستیوال تصور نمیکردم در این دوره از کن، با وجود فیلمسازانی چون ژولیا دوکورنو یا یواکیم ترییر، جایزه اصلی به جعفر پناهی تعلق بگیرد. آیا این موضوع برای شما پرسشبرانگیز نبود که چرا چنین اتفاقی رخ میدهد؟
افخمی: خیر، فیلم جعفر پناهی را ندیدهام و این موضوع نیز چندان برایم جذاب نیست که به آن فکر کنم. اما این را هم میدانم که سالهاست جوایز جشنواره کن بیارزش شده است. یعنی از زمانی که موضوعات یا پیامهای خاصی را ملاک قرار دادند و برای آنها بیش از ارزشهای سینماییِ یک اثر، اهمیت قائل شدند، این جشنواره کن بود که اعتبار خود را از دست داد، نه آنکه فیلمهای خوب از میان بروند. فیلم خوب همواره جایگاه خود را پیدا میکند؛ این جشنواره کن بود که بیارزش شد؛ از زمانی که برای مثال تصمیم گرفتند به طرح موضوع «همجنسبازی» امتیاز ویژهای بدهند. یعنی پرداختن به این موضوع، فارغ از ارزش سینمایی اثر، بهخودیخود یک امتیاز محسوب میشود. ممکن است ارزش سینمایی فیلم چندان بالا نباشد، اما چون موضوع همجنسبازی را با نگاهی مثبت مطرح کرده است، به آن جایزه میدهند.
سوال: این روند تقریباً از سال ۲۰۱۳ به بعد بسیار شدت گرفت. افخمی: حتی میتوان گفت این رویکرد از سال ۲۰۰۰ به بعد آغاز شد. در قرن بیستویکم، این وضعیت سالبهسال از جشنوارههای اروپایی گسترش یافت و سرانجام به اسکار نیز سرایت کرد. جشنوارهها «پیامزده» و «سیاستزده» و بهنوعی گرفتار سانسور شدند؛ به این معنا که موضوعات خاصی به فیلمسازان تحمیل میشد و آنها میدانستند که اگر بخواهند جایزه کسب کنند، باید آثاری پیرامون این موضوعات بسازند. این وضعیت درنهایت به اسکار هم رسید. در نتیجه، جوایز اسکار هم طی سالیان اخیر فاقد ارزش پیشین خود شده است.
منبع: فرهیختگان