از آقازاده تا شغال | چرا شبکه نمایش خانگی به طبقه متوسط توجه نمیکند؟

اختصاصی سلام سینما - الهام کوهی: فرض کنید به سال 1500 سفر کردهاید و میخواهید از زندگی مردم صد سال پیش برای آنها بگویید. کدام یک از سریالهای این روزهای نمایش خانگی میتواند فرهنگ و زیست مردم در دهه 1400 را به نمایش بگذارد؟ آیا سریالهایی که این روزها در پلتفرمها پخش میشود تناسبی با داستان زندگی مردم دارد و میتواند دغدغه مشکلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مردم را به نمایش بگذارد یا برعکس دست روی نقطه ضعفشان گذاشته و آزارشان میدهد؟
بیشتر بخوانید:
سینما و تلویزیون ایران چگونه به مساله تجاوز پرداخته است؟ | از عصر جمعه تا سریال شغال
فیلم و سریالهای هر دورهی تاریخی برشی از زندگی مردم خود در آن زمان را روایت میکند و تاریخی مصور است از زیست و فرهنگ و سرگذشت مردم زمان خود اما این موضوع در مورد سریالهای نمایش خانگی کاملا برعکس است و چنین برداشتی به مخاطب میدهد که اکثریت مردم زندگی متمولی دارند و از روی بیدردی برای خود مشکل و مسئله به وجود میآورند. به طور مثال سریال شغال که این روزهای از پلتفرم زینما و فیلیمو در حال پخش است روایت عشق پسر ثروتمند به دختر خدمتکار خانهشان است. این ایده در قالب داستانهای مختلف به قدری تکرار شده که شغال در همان قدم اول دچار تکرار و رفتارهای قابل حدس چون ممانعت خانوادهها و تضادهای بین دو خانواده میشود. هرچند موضوع تجاوز سعی دارد ایدهی جدیدی و مسیر تازهای به داستان بدهد اما در عمل نمیتواند و دنبالهروی سریالهایی است که قبلا بارها بیننده شاهد آن بوده است.
تورم و کاهش قدرت خرید و سقوط طبقه اجتماعی متوسط و حذف تدریجی آن و مسائل و مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که از تبعات آن است اصلیترین موضوع و دغدغه مردم ایران در دهه اخیر بوده که اتفاقا موضوع ملتهبی است که میتواند دستمایه ایدههای متنوع و جذابی شود اما ترس از ریسک تولیدکنندگان باعث شده هر سال چند سریال با فضا و موضوعات و داستانهای شبیه به هم ارائه شود که در نهایت بعد از اتمام کار هم بلافاصله فراموش میشود در حالی که سریالهایی مانند در انتهای شب با دست گذاشتن روی طبقه متوسط و دغدغهها و مشکلاتشان پربیننده و ماندگار شدند و با این وجود سریالهایی که داستان زندگی مربوط به قشر متوسط باشد به تعداد انگشتان دست هم نیست. آیا متولیان و تولیدکنندگان این آثار نمیخواهند برای بزرگترین طبقه اجتماعی ایران که اتفاقا بیشترین تماشاگر و مخاطب این محصولات هستند اثری درخور ارائه دهند؟
رویافروشی
با کاهش قدرت خرید و سقوط طبقه متوسط و کمرنگ شدن احتمال این آرزو که این قشر طبقه اجتماعی خود را ارتقا دهند در کنار رویافروشانی که تبلیغ یک شبه پولدار شدن را میکنند آثار نمایش خانگی هم خواسته یا ناخواسته دست روی نقطه ضعف مردم گذاشته و زندگیهای اشرافی را به تصویر میکشند که در واقعیت درصد ناچیزی از جامعه از آن برخوردارند و مردم به خاطر اینکه آرزوی این زندگی برایشان رفته رفته دست نیافتنیتر میشود برای اینکه آرزوهای خود را تماشا کنند مخاطب این آثار میشوند.
پلتفرمها از زمان تاسیس تا به امروز که رفته رفته به تعداد آنها اضافه میشود بیشترین داستانهایشان داستان اقلیت بسیار ثروتمند بوده و این موضوع به تدریج کل آثار نماش خانگی را تصاحب کرده است. کافی است نگاهی به سریالهایی که تا به حال از پلتفرمها پخش شده بیندازید: «عاشقانه»، «دل»، «آقازاده»، «گناه فرشته»، «مانکن»، «بیگناه» و سریالهای در حال پخشی چون «جزر و مد»، «از یاد رفته» و «شغال» که داستانشان حول خانواده بسیار ثروتمندی است که درگیر داستانهای اگزجره و خز و کلیشهای شدهاند و ....
پدربزرگ یا مادربزرگی که ثروت هنگفتی دارد و فرزندان دنبال تصاحب این ثروت هستند، پسر پولداری که عاشق دختر فقیر شده و بالعکس، داستانهای به شدت تکراری هستند که بارها ایده سریالهای ترکیهای، کرهای، فیلمهای قبل از انقلاب و سریالهای تلویزیونی شدهاند و پلتفرمها با انداکی تغییر در داستان و اضافه کردن مثلثهای عشقی و عشقهای یک طرفه و خیانت و قتل و .... کمی آن را دراماتیزهتر کرده و همان داستان با همان پایانهای قابل حدس را به خورد مخاطب میدهند بدون آنکه جامعه هدف و دغدغهها و مشکلاتش را بشناسند و بدانند که این سریالها را برای چه کسانی میسازند.
این مورد در سریال «شغال» قابل لمستر است. ایده مرکزی حول محور قمار روی دختر خدمتکار(آوا) و تجاوز به او شکل میگیرد (ایده «بچهخور»). آوا به خاطر علاقهاش به پسر(سیاوش) این خانواده (کپی از سریالهای ترکیهای) از شکایت منصرف میشود اما مادر (سیمین) و ناپدری (فرهاد) سیاوش به خاطر اختلاف طبقاتی مخالف این ازدواج هستند.
مشکل سریالهایی مثل «شغال» این است که هم به خاطر فضای داستان و هم نمایشیشدن بیش از حد اتفاقات به حدی از رئال دور میشود که مخاطب صرفا به خاطر جذابیتهای ظاهری مانند عشقهای یکطرفه، مثلثهای عشقی و ... پای داستان میماند و نمیتواند با شخصیتها حس سمپاتیکی داشته باشد چون در عمل کاراکترها به خاطر طبقهای که داستان برایشان تعریف کرده از مخاطب دور میشوند و هیچ کدام از شرایط و دغدغههای مخاطب را ندارند.
نگاه صفر و صدی
در سریالهای نمایش خانگی طبقه متوسطی وجود ندارد یا اگر هم وجود داشته باشد در حاشیه است. عموما داستان یا در مورد خانوادهای ثروتمند و مشکلدار است یا تقابل دو طبقه ثروتمند و فقیر و مخاطب به جز بالای شهر تهران و پایین شهرش هیچ لوکیشن دیگری نمیبیند. داستان یا در خانههای لوکس و ویلایی بالای شهر میافتد و یا بافتهای فرسوده و کوچههای تنگ پایین شهر. اما مشکل اینجاست که تلاش برای اینکه دغدغه و مشکلات این دو طبقه به تصویر کشیده شود هم عملا ناموفق است و داستانها در به نمایش درآوردن واقعیات این قشر هم موفق عمل نمیکنند.
ثروت، سفرهای خارج از کشور، اتومبیلهای گرانقیمت، محلههای خاص، لباسهای برند و هر چیز دیگری که برای مردم رویا شده و به تصویر کشیدن آن در نگاه اول میتواند جذابیت بصری بیافریند همه آن چیزی است که سریالهای این روزهای نمایش خانگی دارند و لابهلای آن چند جنایت و خیانت و روابط عاشقانه مریض و تقابل فقر و ثروت داستانهای تکراری آن است. این موارد جز لاینفک نود درصد سریالهای نمایش خانگی شده همانقدر که فیلمهای کمدی سینما را به ابتذال کشانده این سریالها هم فضای سریالسازی را مسموم کرده است.