فیلم خشم و هیاهو برگرفته از زندگی کیست؟ | عاشقی کردن در قربانگاه
اختصاصی سلام سینما - از ساختهشدن «خشم و هیاهو» چند سالی میگذرد. فیلمی از هومن سیدی که بعد از «آفریقا»، «سیزده» و «اعترافات ذهن خطرناک من» به سراغ ساخت آن رفت و از همان شروع تولید فیلم، زمزمههایی از شباهت این فیلم با داستان جنایی قتل همسر ناصر محمدخانی، بازیکن تیم ملی فوتبال ایران و پرسپولیس به گوش میرسید.
هرچند مدت زیادی از ساختهشدن فیلم میگذرد اما هنوز هم هرازچندگاهی بحث بر سر اینکه آیا این فیلم اقتباسی از داستان واقعی بوده یا ربطی به زندگی محمدخانی و جاهد نداشته است، مجدداً بالا میگیرد. در این یادداشت با بررسی داستان خود فیلم و داستان زندگی محمدخانی و کنار هم قراردادن این دو و همچنین با استناد به واکنشها و نظرات عوامل فیلم از یک سو و آقای فوتبالیست از سوی دیگر سعی میکنیم جزئیات این سؤال را موشکافی کنیم که «خشم و هیاهو برگرفته از زندگی کیست؟»
اما پیش از پرداختن به یکی از بزرگترین و جنجالیترین پروندههای جنایی و قضایی سالهای بعد از انقلاب، بگذارید یک نکته اقتباسی دیگر را مشخص کنیم.
ویدیوی شباهتهای جالب فیلم خشم و هیاهو با واقعیت در کانال یوتیوب سلام سینما
روایت «خشم و هیاهو» ملهم از رمان فراموشنشدنی ویلیام فاکنر
نام «خشم و هیاهو» قطعاً برایتان آشناست. این نام پیش از آنکه بر فیلم هومن سیدی بنشیند، در تاریخ ادبیات ماندگار شده است. «خشم و هیاهو» یکی از رمانهای مدرن مهمی است که همواره از آن بهعنوان یکی از صد کتاب برتر و مهم تاریخ ادبیات یاد میشود. جالب است بدانید عبارتی که برای خلاصه داستان «خشم و هیاهو» منتشر شده، برگرفته از همین کتاب است: زندگی به من آموخت که هیچچیز از هیچکس بعید نیست!
اما فیلم سیدی بیش از آنکه در داستان خود از خشم و هیاهو فاکنر الهام گرفته باشد، در فرم روایی، مرهون آن رمان بهیادماندنی است. در رمان فاکنر در هر فصل از کتاب یک نفر از اعضای خانواده در جایگاه راوی قرار میگیرد و داستان را از نگاه خودش تعریف میکند. سیدی هم از همین ترفند برای تعریف ابعاد مختلف و متفاوت یک داستان جنایی استفاده کرده است.
یعنی در هر نیمه فیلم، ماجرا از نقطهنظر یک نفر تعریف میشود و به همین واسطه انگار هرکدام از کاراکترهای فیلم شخصیتی دوگانه و دوقطبی دارند. هر روایت بر جنبههای پنهانی از هر شخصیت دست میگذارد و درعینحال سعی دارد با اعلام بیطرفی قضاوت را به خود تماشاگر واگذار کند. پس «خشم و هیاهو» در سیر روایی خود و اندکی هم در شخصیتپردازی از رمان فاکنر الهام گرفته اما داستانش پیوند ویژهای با رمان ندارد. بگذارید از داستان فیلم شروع کنیم.
بهترین فیلمهای اقتباسی ایرانی کداماند؟
داستان فیلم «خشم و هیاهو» و شباهتش با زندگی ناصر محمدخانی
(خطر اسپویل)
داستان چهارمین فیلم هومن سیدی درباره زندگی یک خواننده مطرح و مشهور است که آشناییاش با دختری پرشور و لوند در زندگی شخصی او مخاطراتی را به وجود میآورد. این ستاره موسیقی که آدم پرخاشگر و تندخویی است، بعد از کنسرتش دختری را که از طرفداران پروپاقرص اوست در پارکینگ تالار میبیند و این آغازی بر رابطه آنها میشود. رابطهای دوسویه که وقتی خسرو یعنی خواننده مشهور از آن تعریف میکند بسیار متفاوت است با چیزی که دختر یعنی حنا دربارهاش میگوید.
این مهمترین نکته روایی فیلم است. نیمی از فیلم داستان را، از نگاه خسرو روایت میکند و نیمه دوم فیلم همین ماجرا را در حالی نشان میدهد که این بار حنا دارد تعریفش میکند و تفاوتهای محسوسی که در روایت این دو نفر وجود دارد، تماشاگر را در جایگاه قضاوت قرار میدهند.
اما بازگردیم به داستان فیلم. خسرو متأهل است و یک فرزند هم دارد و ماجرا وقتی شروع میشود که همسرش به خسرو شک میکند و از او درباره دختر سؤال میپرسد. پاسخ خسرو (که در روایت خود او سکوت است و در روایت حنا گفتن این حقیقت که دختر را دوست دارد و میخواهد با او زندگی کند و همسرش را ترک کند.) با واکنش ناگهانی همسرش روبهرو میشود که از ماشین پیاده میشود و به سمت اتوبان میدود و در همان لحظه تصادفی ناگهانی و شوکه کننده میکند که او را به کما میبرد.
به کما رفتن همسر خسرو از طرفی باعث میشود که حنا و خسرو به هم نزدیکتر شوند و حتی حنا مدتی به خانه خسرو بیاید و با او زندگی کند و از همسرش هم مراقبت کند. از طرف دیگر باعث پیچیده شدن رابطه آنها میشود. وقتی همسر خسرو از کما بیرون میآید، عذاب وجدان حنا، آنها را وامیدارد تا خانه دیگری برای زندگی مشترکان بگیرند و خسرو در همان خانه از حنا خواستگاری میکند.
شرایط اما بازهم پیچیدهتر میشود. وقتی که پدر همسر خسرو تصمیم میگیرد اموال خسرو را که به نام همسر اوست و مهریه دخترش را بگیرد و این باعث میشود خسرو برای اولینبار به مرگ همسرش فکر کند. داستان در همینجا چند قدم جلوتر میرود. همسر خسرو با ضربات متعدد چاقو کشته میشود. حنا و خسرو بهعنوان مظنونین قتل بازداشت میشوند و هرکدام در بازجوییها داستان خودشان را تعریف میکنند.
هیچکدام قتل را به گردن نمیگیرند تا اینکه خسرو که آبروی هنریاش رفته و شهرتش خدشهدار شده خودکشی میکند و همین مقدمه ملاقات حنا و خسرو بعد از مدتی طولانی در زندان میشود و درست بعدازاین ملاقات است که حنا قتل را به گردن میگیرد و صحنه جرم را بازسازی میکند.
او در دادگاه میگوید که بهخاطر خسرو این کار را کرده اما وقتی میبیند خسرو تقاضای اشد مجازات یعنی اعدام را از قاضی دارد ناگهان چهره حقیقت برایش برملا میشود و میگوید دروغ گفته که قتل را بر گردن گرفته و اظهار میکند قاتل کس دیگری است.
در نهایت از بازپرس میخواهد که جلسهای خصوصی با خسرو و والدین همسر او برگزار شود تا حقیقت را بگوید. اما در آن جلسه تنها نگاهش را به خسرو میدوزد و لب به سخن نمیگشاید تا در نهایت اعدام شود.
داستان واقعی ناصر محمدخانی و شهلا جاهد چه بود؟
ناصر محمدخانی بازیکن سابق تیم پرسپولیس و تیم ملی فوتبال ایران است که مدتی هم مربیگری پرسپولیس را بر عهده داشت. در ۱۷ مهر ۱۳۸۱ درحالیکه ناصر محمدخانی در اردوی آمادگی پرسپولیس در آلمان به سر میبرد، خبر رسید که همسر وی لاله سحرخیزان در خانهٔ خود با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده است.
چیزی نگذشت که پای زن دیگری به ماجرا باز شد که همسر صیغهای محمدخانی بود و آنها زندگی مخفیانه مشترکی با هم داشتند. این زن خدیجه جاهد ملقب به شهلا جاهد بود. ناصر محمدخانی و شهلا بهعنوان مظنونین قتل مورد بازجویی قرار گرفتند. محمدخانی خیلی زود رفع اتهام شد اما شهلا جاهد حدود یک سال در بازداشت به سر میبرد.
این پرونده قضایی در آن هنگام جنجالهای بسیار زیادی به پا کرد و بدل به یکی از پیچیدهترین و کشدارترین پروندههای قضایی شد که چیزی قریب به ده سال طول کشید تا مختومه شود. دلیل پیچیدگی این پرونده نقضهای متعدد قضایی و اظهارات ضدونقیض شهلا جاهد بود.
اولین چیزی که در پرونده مخاطره به وجود آورد، دست خوردن صحنهٔ جرم بود. بعد از اینکه نیروی انتظامی و قضایی در محل جنایت حاضر شدند، صحنه جرم ایزوله نشد و بهم خورد و همین مسئله شواهدی را از بین برد. مثلاً دو تهسیگار در محل وقوع جنایت بود که کارشناسان جرمشناسی بهاشتباه آنها را برای آزمایش برنداشته بودند یا فرشی که اثرات خون و ضربوجرح بر روی آن ریخته شده بود، شسته شد. این تغییرات در صحنه جنایتکار را بسیار سخت میکرد. مسئله دیگر این بود که آلت قتاله پیدا نشده بود، هنوز هم نشده و این هرگونه قطعیتی را زیر سؤال میبرد.
شهلا در مدت یکسالهای که در بازداشت بود حرفی نزد تا اینکه چند روزی مانده به سالگرد جنایت، ناصر محمدخانی به ملاقات شهلا رفت. کسی نمیداند در آن ملاقات چه اتفاقی افتاد و چه حرفهایی زده شد اما هرچه بود، نتیجهای تعیینکننده داشت. چراکه دقیقاً بعد از دیدن ناصر محمدخانی، شهلا جاهد قتل لاله سحرخیزان را گردن گرفت و اعتراف کرد که او را کشته است.
بازسازی صحنه جنایت
مأموران قضایی شهلا را به محل جرم بردند تا او صحنه جنایت را بازسازی کند. اما این بازسازی کامل نبود و بر تناقضات پرونده افزود. مثلاً درباره قرارگیری آلت قتاله، شبیهسازی ضربات چاقویی که بر مقتول وارد شده بود، تعداد ضربات و نحوه پنهان شدن جاهد در خانه پیش از وقوع قتل، تناقضات زیادی وجود داشت.
از جمله مهمترین این تناقضات درباره تعداد ضربات و وقوع درگیری پیش از قتل بود. در بازسازی شهلا او اظهار میکرد که با مقتول گلاویز شده و مقتول موهای او را کشیده و به او ضربه زده، درحالیکه روی بدن جاهد هیچ اثری از ضرب و شتم به چشم نمیخورد.
از سوی دیگر شهلا جاهد جزئیاتی از صحنه وقوع جرم را شرح داد که بر مأموران روشن نشده بود. از جمله اینکه تشکی که خون مقتول روی آن ریخته شده بود و روی تخت قرار داشت را برعکس کرد و در پشت تشک اثرات خون مقتول نمایان شد. مدرکی که یک سال از چشم مأموران پنهان مانده بود و شهلا آن را هویدا کرد.
هرچند وکیل او سالها بعد از مختوم شدن پرونده اعلام کرد که جاهد گفته بود چیزهایی درباره جزئیات صحنه جرم به او گفته شده بود و اطلاعاتی را به او داده بودند تا آنها را بیان کند. هرچند که هرگز نام کسی را فاش نکرد و نگفت چه کسانی به او این اطلاعات را دادهاند.
اما در جلسه علنی دادگاه، شهلا جاهد اعتراف خود به قتل را پس گرفت. او مدعی شد که سحرخیزان را نکشته است و وقتی به کشتن فردی اعتراف کرده، منظورش فرزند ناصر محمدخانی بوده که مجبور بوده او را سقط کند. او همچنین به فشارهای بازجویی اشاره کرد و تاکید کرد که اگر او را مجدداً به بازجویی ببرند زیر فشار، به قتل دویست نفر دیگر هم اعتراف خواهد کرد. او همچنین گفت که وقتی دیده حال ناصر چقدر بد است و او گفته اگر قتل را گردن نگیرد وی را هم بازداشت خواهند کرد، دلش برای ناصر سوخته و از سر عشق و علاقه به ناصر قتل را گردن گرفته وگرنه بهراستی قاتل نیست.
به تعویق افتادن حکم و مدارک جدید
اعترافات متناقض شهلا و پیدا شدن چندباره مدارک جدید، باعث شد حکم پرونده بارها لغو شود و مجدداً دادگاه ازسرگرفته شود و پرونده به دیوان عالی کشور برسد. دو تا از مدارکی که کار را سخت میکردند یکی حوله خیسی بود که در صحنه جرم وجود داشت که فرض تجاوز را مطرح میکرد. این فرضیه وقتی قوت گرفت که قاضی جدید پرونده در یکی از دادگاههای تجدیدنظر آن را مدرکی جدی دانست و اعلام کرد که در آزمایش پزشکی قانونی هم در واژن مقتول اثراتی از آب منی دیده شده که این فرضیه را قوت میبخشد.
تهسیگارها یکی دیگر از مدارکی بودند که وکیل شهلا با استناد به آنها در کنار حوله خیس میگفت قتل نمیتواند کار شهلا بهتنهایی باشد و او در قتل شراکت و معاونت داشته. خود شهلا هم در جلسات دادگاه بارها گفت که یک زن نمیتواند بهتنهایی اینچنین آدم بکشد.
یکی دیگر از موارد، انتقال پولی از حساب ناصر محمدخانی به شهلا درست در همان روز ارتکاب جنایت بود که تکلیفش مشخص نشد و بسیاری معتقد بودند که شهلا با زیرکی آن را ترتیب داده تا پای محمدخانی را در پرونده باز کند و البته رسانهها هم شروع به صحبت از این فرضیه کردند که آیا ناصر محمدخانی هم در قتل دست داشته؟ محمدخانی در این دوره در مصاحبههایی که انجام داد، حرفهای عجیبی زد. همسرش را بهترین زنان توصیف کرد و گفت عشق او قلبی و واقعی بوده اما عشق شهلا تنها یک هوس زودگذر بوده است.
هرچند که فیلمهای ویدئویی که از زندگی مشترک شهلا و ناصر گرفته شده بود، چنین چیزی را نشان نمیداد. او همچنین گفت که شهلا برایش مشکل درست میکرده و کلید خانه آنها را داشته و بعضی شبها یواشکی به خانه آنها میآمده از پنجره بهارخواب رفتار آنها را زیر نظر میگرفته. میگوید که یکبار صدایی شنیده و به سمت بهارخواب رفته و دیده پنجره باز است و فردای آن روز شهلا اتفاقاتی که آن شب بین او و همسرش افتاده را عیناً برایش تعریف کرده و گفته اینها را در خواب دیده و به او الهام شده است.
سرنوشت مبهم یک پرونده
علاوه بر آلت قتاله، طلا و جواهرات دزدیده شده مقتول هم هرگز پیدا نشدند که این هم ابهاماتی را درباره قاتل به وجود میآورد. یکی دیگر از نکاتی که کمتر درباره آن گفته شده و یکی از مأموران انتظامی که درگیر پرونده شهلا بود بعد از مهاجرت از ایران، بحثش را به میان آورد حضور آدمهایی امنیتی و مأمورینی غیر از مأمورین نیروی انتظامی در جریان پرونده بود. او اظهار میکند که مأموران حراست سازمان آب از ابتدا در جریان پرونده مداخله میکردند و این اصلاً امری طبیعی نبود.
اما بگذارید برسیم به جلسه آخر دادگاه. وقتی که فیلم بازسازی صحنه جنایت را در دادگاه پخش کردند. کاری که در واقع خلاف قوانین کیفری بود و اعتراض وکیل شهلا را به همراه داشت اما مهمتر از آن این بود که خانواده مقتول را جری و شدیداً پریشان کرد. فیلم ضجههای مادر مقتول در دادگاه بعد از نمایش صحنه بازسازی، نهتنها موجود که بسیار هم دلخراش است.
این فیلم مسیر دادگاه را تغییر داد و بسیار احساسی کرد. اما شهلا بعد از اینکه همسرش محمدخانی علناً به قاضی گفت که برای او تقاضای حکم قصاص را دارد، ناگهان رنگ و چهره حرفهایش را تغییر داد و همان جا بود که گفت اعترافش را پس میگیرد. او در آخرین دفاعیات خود گفت که با او تماس گرفتند و به او گفتند که در ساعت وقوع جرم به خانه ناصر محمدخانی برود. او ضجهکنان میگوید به آنجا رفته و جنازه را دیده اما او را نکشته است و وقتی رسیده لاله سحرخیزان به قتل رسیده بود.
وکیل او سالها بعد در مصاحبهای گفت: «شهلا در این خصوص نیز گفته بود که مسائلی را با من در میان گذاشتند که من بازگو کنم. از من میخواستند که بگویم که جای برخی اشیا کجا است، درصورتیکه خود نمیدانستم. بهنوعی میخواست بگوید که به من القا شد و اثبات این موضوع سخت است و همواره میگفت که این جزئیات را هم به من گفته بودند، این ادعای خانم جاهد بود.»
نکته مهم دیگر که خصوصاً رسانهها بارها به آن اشاره داشتند همین تناقضات رفتاری شهلا بود. او در جلسات دادگاه رفتاری دوقطبی دارد. حرفهایش ضدونقیض هستند. گاهی با شیطنت و خنده و لوندی جواب قاضی را میدهد و حتی سر شوخی را باز میکند و گاهی ضجه میزند و با عصبانیت همه چیز را نفی میکند. انگار دو آدم متفاوت حرف میزنند و رفتار میکنند.
مختومه شدن پرونده
اما این پرونده در سال ۸۹ مختومه شد. بعد از هشت سال شهلا پای چوبه دار رفت. درحالیکه وکیلش معتقد بود مدارک ناقص هستند و شهلا هم کماکان اظهار داشت که او قاتل نیست. یکی از مواردی که وکیل به آن استناد میکرد دو شاهدی بود که در ساعت وقوع جرم شهلا را جای دیگری دیدهاند اما هرگز فرصت نشد تا به دادگاه بیایند و شهادت دهند. یکی دیگر از نکاتی که وکیل شهلا بر آن تاکید داشت این بود که قاضی پرونده خودش مسئول تحقیقات پرونده هم بوده و در تحقیقات شهلا را قاتل میدانسته و حتی اظهار هم کرده که او قاتل است و همین باعث میشود از نظر قانونی نتواند قاضی صدور حکم هم باشد اما این اعتراض او هم برای دادگاه کافی نبود.
در نهایت شهلا اعدام شد. درحالیکه یکی از مددکاران بعدها درباره آخرین روزهای حضور او در زندان میگوید که نه شهلا و نه هیچیک از زندانیان تا لحظه آخر باور نداشتند که شهلا اعدام خواهد شد و معتقد بودند حقیقتت برملا و شهلا بخشیده میشود. او میگوید فردای روز اعدام در زندان سکوت سنگینی حکمفرما بوده و جای خالی شهلا در حیاط زندان، جایی که همیشه با دامنی کوتاه در آن مینشسته شدیداً خالی بوده.
میگوید وقتی او را پای چوبه دار میبردند، انگار اولین لحظهای بوده که باورش شده بهراستی قرار است به سرزمین مرگ تبعید شود. به نقل از حاضران در لحظه اعدام میگوید میلرزیده و گریه میکرده اما این بار برخلاف همیشه و برخلاف لحظات دادگاه که همواره در آن نگاهی عاشقانه به محمدخانی داشته، اصلاً او را نگاه نکرده و به مادر مقتول التماس میکرده که رضایت دهند و هنوز هم میگفته که او قاتل نیست.
جزئیات، شباهتها و تفاوتهای غیرقابلانکار فیلم «خشم و هیاهو» و داستان ناصر محمدخانی و شهلا جاهد کداماند؟
از همان اولین اکرانهای فیلم «خشم و هیاهو» در جشنواره فجر سروصدای زیادی بپا شد و نام ناصر محمدخانی و شهلا جاهد بعد از سالها، بار دیگر به میان آمد. هرچند عوامل فیلم از همان اولین اکران فیلم و جلسه نقد و بررسی بعد از فیلم، اظهار کردند که فیلمشان اقتباسی نیست اما این فیلم بارهاوبارها با زندگی محمدخانی مقایسه شد. اصلاً چرا راه دور برویم. بهمحض آغاز فیلم اولین چیزی که سیدی نشان تماشاگر میدهد این است که داستان و اتفاقات فیلم کاملاً زاده تخیل نویسنده هستند و هرگونه شباهت به اشخاص و اتفاقات حقیقی کاملاً تصادفیاند.
البته که این نوشتهٔ صادقانهای نیست. با کمی تحقیق و بررسی راحت و سرانگشتی میتوان دید که بخش عمدهای از اتفاقات فیلم نهتنها زاییده تخیل فیلمساز نیستند که دقیقاً عین بهعین و حتی دیالوگ به دیالوگ از داستان واقعی برداشت شدهاند که نمونههایش را مفصلاً توضیح خواهیم داد. اما درعینحال این اصلاً به این معنا هم نیست که «خشم و هیاهو» دقیقاً برگرفته از زندگی محمدخانی است و فیلمساز داستان او را بازسازی کرده است.
اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم باید بگوییم که فیلم قطعاً الهام گرفته شده از داستان ناصر و شهلا است. این چیزی است که عوامل فیلم هم آن را عنوان کرده و پذیرفتهاند ولی به این معنی نیست که قهرمان فیلم مابهازایی برای ناصر محمدخانی بوده باشد. حالا بگذارید در جزئیات ریز شویم و از تفاوتهایی شروع کنیم که میان داستان محمدخانی و فیلم «خشم و هیاهو» وجود دارد:
اولین نکته این است که شخصیتهای این فیلم هرکدام کاراکتری مستقل دارند و بهگونهای پردازش شدهاند که خصلتهای رفتاریشان متفاوت باشد. خصوصاً درباره خود محمدخانی و همسرش این نکته بهدقت رعایت شده تا حرف و حدیثی پیش نیاید. محمدخانی و برخوردش با قضیه، ارتباط کمی با واکنشهای خسرو در فیلم دارند. فیلمساز تاکید دارد که این خسرو است و ناصر نیست. هرچند داستانشان بسیار به هم شبیه است. درباره همسر محمدخانی و خصایص او هم هرگز رسانهها حرف جدی نزدند و در نتیجه همسر خسرو در فیلم هم شخصیتی برآمده از ذهن فیلمساز است.
در روایت و داستان هم یک پیچ روایی طراحی شده که سیدی هم برای انکار اقتباسی بودن فیلم، روی آن تاکید مضاعفی میکند: اینکه در داستان همسر خسرو اتفاقی تصادف کرده و به کما میرود درحالیکه در داستان واقعی اصلاً چنین اتفاقی نیفتاده و همین مسئله سیر روایت را از نیمه کاملاً جدا از داستان واقعی میکند.
بله این کاملاً درست است که «خشم و هیاهو» درباره ناصر محمدخانی نیست و فیلمساز سعی کرده شباهت میان خسرو و او را به کمترین حالت برساند. در واقع بهجز مشهور بودن و اندکی روحیه پرخاشگرانه، هیچ وجه مشترکی میان قهرمان فیلم و ناصر محمدخانی نیست. درباره داستان فیلم هم بههرحال هر قصهای دهها مابهازای واقعی دارد. مطمئناً این اتفاق منحصر به زندگی محمدخانی نمیشود.
از شهلا تا حنا
اما درباره شباهتهای شهلا و حنا با بازی طناز طباطبایی قضیه کاملاً فرق میکند. ناصر محمدخانی در فیلم جایی ندارد اما شهلا جاهد در فیلم تا اندازه زیادی بازسازی شده و بخشهایی از داستان که مربوط به او میشود هم از جریانات واقعی برداشت شده است. اصلیترین ویژگی مشترک آنها همین دوقطبی بودن شخصیتهاست. زنی که هم لوند و خانهخرابکن است و هم قربانی و عاشقی ازجانگذشته.
اگر جلسات دادگاه علنی شهلا جاهد را ببینید متوجه میشوید که بسیاری از دیالوگهای حنا در دادگاه، بازخوانی حرفهای شهلاست. مثلاً صحبت شهلا درباره پخش فیلم که خانواده مقتول را جری میکند و او را قاتل خطاب میکند، در فیلم از دهان حنا بیرون میآید که به قاضی همین اعتراض را میکند. ضجههای مادر مقتول، در صحنه دادگاه فیلم عیناً بازسازی شده و همچنین آن دیالوگ معروف میان قاضی و ناصر محمدخانی که قاضی از او میخواهد دقیقاً عنوان کند که چه حکمی را برای چه کسی تقاضا دارد. محمدخانی در ابتدا میگوید اشد مجازات برای متهم و قاضی میخواهد که وی دقیقاً اشد مجازات و نام متهم را به زبان بیاورد و محمدخانی میگوید اعدام برای خدیجه جاهد.
این دیالوگها عیناً در فیلم وجود دارند. دفاعیه آخر حنا که ناگهان منکر قتل میشود و میگوید کسان دیگری در قتل دست داشتهاند و بعد گویی تعادل روانی خود را از دست میدهد و شروع به لابه و التماس و ضجه زدن میکند، در فیلم هم به تصویر کشیده شده. هرچند دیالوگ تکرارشونده آن دو متفاوت است. نحوه صحبتکردن شهلا درباره عشقش به ناصر و نحوه توصیف او از همسر محمدخانی که او را مایه عذاب ناصر میداند و میگوید زندگی ناصر را سیاه کرده است هم مطابقت مویی و جز به جزئی با دیالوگهای حنا دارند.
بازسازی صحنههای دادگاه
البته هدف از این مقایسات این نیست که «خشم و هیاهو» را فیلمی بدانیم که از زندگی شهلا جاهد اقتباس شده. قطعاً تفاوتهایی میان این دو شخصیت هست که مهمترینش دانشجو بودن حنا است و اینکه آن شیطنتها و شوخطبعیهای شهلا را ندارد اما از سوی دیگر مطمئناً بازنمایی شهلا جاهد در این فیلم هم بسیار فراتر از یک الهام گرفتن ساده و دمدستی است. این مسئله در حرفهای عوامل فیلم هم قابل ردیابی است که در بخش بعدی به آن میپردازیم.
یکی دیگر از موارد مشابه استفاده از تصاویر خانگی و ضبط شده از زندگی ناصر و حنا است. در مستندی با نام «کارت قرمز» که درباره همین پرونده جنایی ساخته شده، تصاویر آرشیوی زیادی از زندگی خصوصی شهلا و ناصر مورداستفاده قرار گرفته. از لحظات کنار هم بودنشان در خانه، قربان صدقه هم رفتنشان، شوخیها و توجه زیاد و عاشقانه شهلا به محمد. در فیلم «خشم و هیاهو» هم فیلمساز چنین رویکردی را اتخاذ کرده.
یعنی برای نزدیک شدن به دو شخصیت اصلیاش در جایجای فیلم تصاویری از ویدئوهای خانگی آنها را پخش میکند. ویدئوهایی که هرچند دقیقاً شبیه به آرشیو واقعی نیستند اما ایده حضورشان در فیلم از همان تصاویر آرشیوی میآیند و سعی دارند همان حال و هوا را میان خسرو و حنا بازسازی کنند. از جمله همان توجهات ویژه حنا به خسرو و لحن عاشقانهاش یا تندخوییهای خسرو. در بخش بعدی یادداشت، این شباهتها را در نظر عوامل فیلم و خود ناصر محمدخانی مرور میکنیم.
نظر کارگردان، تهیهکننده و بازیگر «خشم و هیاهو» درباره شباهت با پرونده شهلا جاهد
همانطور که گفته شد ناصر محمدخانی در فیلم جایی ندارد اما حضور حنا یادآور شهلا جاهد است. همانطور که خود سیدی در مصاحبهای گفته دلش نمیخواسته در زندگی شخصی افراد سرک بکشد: «در ابتدای فیلم نیز نوشتهایم که تمام این شخصیتها، زاده تخیل نویسنده هستند و لاغیر و هرگونه تشابهی که به وجود میآید غیرعمدی است.
دلیل اینکه این کپچر را زدیم، این بوده که احترام به زندگی خصوصی آدمها بگذاریم چرا که ما اصلاً قصدی بر ورود به زندگی اشخاص نداشتیم و نمیخواستیم زندگی واقعی این افراد را به تصویر بکشیم و اگر قرار بر این بود حتماً، روابط و ضوابط را باید رعایت میکردیم.»
این محافظهکاری فیلمساز بیشتر ازآنجهت بوده که هم احترامش برای زندگی شخصی محمدخانی را حفظ کند و هم اینکه درگیر دعواهای قضایی و حقوقی و شکایت بازی نشود. سیدی بارها هرگونه شباهت قهرمان به ناصر محمدخانی را نفی کرده است و گفته زندگی واقعی، آن افراد و جغرافیایشان، هیچ ارتباطی با قصه او ندارند. اما از سوی دیگر هومن سیدی تحقیقات و مطالعات زیادی درباره پرونده شهلا جاهد انجام داده که شباهتهای بسیار صحنههای دادگاه در فیلم به لحظات نفسگیر دادگاه واقعی، خود گواه آن است.
نظر هومن سیدی درباره شباهتها
سیدی اذعان کرده که درباره شهلا جاهد تحقیقات زیادی کردهاند. او معتقد است از جامعه و اتفاقات مشابه الهام گرفته چراکه کلاً تزریق و خوراک ساخت فیلمش از جامعه است. «اینکه بخواهیم ارجاعی به این اتفاق یا اتفاقات دیگر داشته باشیم درست است اما اینکه بخواهیم بگوییم ما همان آدمها را در این فیلم میبینیم، نه اینطور نبوده. داستان من تقریباً ۷۰ درصدش به آن پرونده و کاراکترهای آن پرونده به لحاظ مستندات شباهتی ندارد.
ما نه مرد قصهمان شغلش هم حرفه مرد آن روایت است و نه هیچ کدام از کاراکترهایمان به واقعیت آن شخصیتها شباهتی دارند. به لحاظ زندگی واقعی، آن افراد و جغرافیایشان، هیچ ارتباطی با قصه ما ندارد اما شباهتهای بسیار زیادی هم دارند که مختص به آن دو شخصیت حقیقی نیست، مختص به خیلی از آدمهایی است که دراین جامعه زندگی میکنند.» البته که این حرف سیدی درباره محمدخانی کاملا صدق میکند اما درباره شباهتهای حنا و شهلا چندان هم صادقانه نیست.
نظر طناز طباطبایی بازیگر نقش حنا
طناز طباطبایی هم در مصاحبهای اشاره کرده تحقیقات زیادی درباره شهلا انجام دادهاند و شباهت میان حنا و شهلا را در دوقطبی بودن و پیچیدگیهای زیاد هر دوی آنان میداند اما در همان مصاحبه میگوید «با هومن سعی داشتیم شهلا را بازی نکنیم. ما کاراکتر دیگری داشتیم که حنا نام داشت. برای هومن تفاوت گریم و لباس حنا و تاکید بر تفاوت نقش خیلی مهم بود.»
او در ادامه مصاحبه حتی اظهار میکند که دوست داشته شهلا جاهد را از نزدیک ببیند و این حجم از پیچیدگی را تجربه کند. اگر قرار بوده حنا شبیه شهلا نباشد، اصلاً اینهمه تحقیق و میل وافر به ملاقات شهلا برای الهام گرفتن از او در ایفای نقش چه محلی از اعراب میتواند داشته باشد؟
نظر تهیهکننده سعید سعدی
ضمن اینکه در همان زمان نمایش فیلم گفته میشد که شخصیت اصلی این فیلم در ابتدا یک فوتبالیست و یا یک بازیگر بوده اما فیلم با این دو حالت پروانه ساخت نگرفته تا درنهایت خسرو یک خواننده از آب دربیاید. این فرضیه در روزهای اکران زیاد شنیده میشد اما تهیهکننده فیلم در مصاحبهای گفت که اصلاً شخصیت اصلی داستان از ابتدا فوتبالیست نبود.
سعید سعدی تهیهکننده فیلم همچنین درباره شباهتها به داستان واقعی اظهارنظر کرده و هم فیلم را غیر اقتباسی دانسته و همزمان عنوان کرده که بههرحال الهاماتی از واقعیت گرفته شده: «فیلم دررابطهبا زندگی شهلا جاهد نیست و هیچ ارتباطی با آن ندارد بلکه موضوع این فیلم دررابطهبا افراد مختلف جامعه است که دچار این مشکل شدهاند و نمیتوان آن را انکار کرد اما بهطورکلی نوع روایت این فیلم با نوع روایت زندگی شهلا جاهد متفاوت است. اما ماجرای ناصر محمدخانی و شهلا جاهد در داستان فیلم تأثیر داشته است.»
واکنش ناصر محمدخانی به فیلم «خشم و هیاهو»
ناصر محمدخانی سالهای زیادی را در حاشیه از دست داد. زندگی شخصی، حرفهای و خانوادگیاش به فنا رفت و پرونده قتل همسرش چیزی از آن مهاجم سرزنده که بهش میگفتند غزال تیزپا باقی نگذاشت. حتی فرزندانش هم دیگر هرگز زندگی عادیای نداشتند. اظهارات شهلا در جلسه بازسازی جنایت که میگوید پسر کوچک مقتول آمده صحنه را دیده و فریاد میزده «مادرم گناه داره.» بسیار دلخراش هستند. هرچند شهلا بعدتر این اظهارات را پس میگیرد. حضور آنها در دادگاه درحالیکه کمتر از ۱۵ سال سن داشتند هم یکی دیگر از نمونههای نقض قانون در اجرای پرونده بود که قطعاً آسیب روحی برگشتناپذیری به فرزندان ناصر محمدخانی زده.
او در دورهای که افکارعمومی فرضیه نقش داشتن او در نقشهٔ قتل را باور کرده بود، همه چیز را از دست داد. هرچند هرگز جرمی از او ثابت نگشت و رفع اتهام شد. هرچند حالا محمدخانی زندگی جدیدی را شروع کرده اما قطعاً دیدن فیلم «خشم و هیاهو» برایش اصلاً کار آسانی نبوده. خصوصاً که خسرو در فیلم سویههای منفی بیشتری دارد و بهنوعی بدمن است.
در زمان اکران فیلم خبر رسید که محمدخانی در صفحه اجتماعی خود نوشته که باید ابتدا با کارگردان فیلم صحبت کند اما سایتهای ورزشی خبری از شکایت محمدخانی از کارگردان و تهیهکننده منتشر کردند. این شکایت هرگز رسمی نشد اما بعدتر محمدخانی در مصاحبهای رادیویی درباره «خشم و هیاهو» گفت: «خشم و هیاهو» را دیدم. چی باید بگم. قصه که مشخص است درباره چه کسی است.
شکایت ناصر محمدخانی از فیلم «خشم و هیاهو»
همانطور که گفتیم ناصر محمدخانی از «خشم و هیاهو» شکایت نکرد و تنها ابراز نارضایتی کرد. اما در سال ۱۳۹۸ علی عطشانی فیلمی با نام «یادم تو را فراموش» با بازی حسین یاری، ماهچهره خلیلی و مازیار فلاحی ساخت که آن هم برداشتی از پرونده شهلا جاهد بود. در این فیلم میترا حجار نقشی مشابه شهلا را ایفا میکرد.
بازیکن سابق باشگاه پرسپولیس، شانزدهم مرداد در نامهای به حسین انتظامی رئیس سازمان سینمایی و محسن امیر یوسفی رئیس شورای صنفی نمایش، خواستار توقیف و جلوگیری از نمایش فیلم «یادم تو رو فراموش» شد.
«اینجانب ناصر محمدخانی از فیلم «یادم تو رو فراموش» کار علی عطشانی شکایت دارم و ازآنجاکه این فیلم اشارات مستقیمی به شخصیت و حوادث تراژیک زندگی من دارد و اجحاف بسیاری در شخصیت من روا داشته و در شرف اکران است، خواهشمندم با دستورات لازمه، جلوی اکران این فیلم را بگیرید.»
ناصر محمدخانی این بار رسماً از علی عطشانی شکایت کرد و عطشانی هم در پی آن از محمدخانی شکایت کرد و گفت: «مجبور شدم بهخاطر شکایتی که آقای محمدخانی از ما داشتند من هم از ایشان شکایت کنم. من قطعاً از او شکایت میکنم تا هرکسی به بهانه کسب اعتبار و گرفتن پول و غیره، دست به هر کاری نزند.» البته گویا فیلم «یادم تو را فراموش» برخلاف «خشم و هیاهو» که موضعی بیطرفانه میگیرد و رسماً قید میکند که ارتباطش با داستان و اشخاص واقعی کاملاً تصادفی است تا حریم شخصی محمدخانی را حفظ کند، عطشانی در فیلم خود اشارات تند و مستقیمی به ناصر محمدخانی دارد.
در «یادم تو را فراموش» دامون مربی برکنار شده یکی از باشگاههای پرطرفدار، درگیر ارتباط با دختری که سالها پیش عاشق او بوده میشود. در این فیلم بهصراحت به محمدخانی اشاره شده است. البته سرنوشت شکایتهای دوطرفه بر سر این فیلم هرگز مود توجه رسانهها قرار نگرفت.
در نهایت میتوان گفت که داستان یکی از جنجالیترین پروندههای جنایی بعد از انقلاب، برای هر فیلمساز خلاق و باهوشی کنجکاوی برانگیز است. نمیتوان انتظار داشت که فیلمسازان دست روی دست بگذارند و درباره موضوعی که مدتها تیتر اول روزنامهها بود و افکارعمومی را تماموکمال به خود اختصاص داد، فیلمی نسازند. موضوعی که در دستان یک فیلمساز توانمند میتواند تبدیل به فیلمی ویژه شود.
«خشم و هیاهو» فیلمی معقول و آبرومند است که سعی میکند مضمون موردنظر خود را از داستانی مشهور بکشد بیرون. «خشم و هیاهو» درعینحال اخلاقیات را حفظ میکند و سعیاش برای مبرا کردن ناصر محمدخانی و نبردن فیلم به حاشیه و همچنین حفظ حریم شخصی زندگی او ستودنی است. از این نظر «خشم و هیاهو» دقیقاً در نقطهٔ درستی ایستاده. جایی که از یک واقعیت تلخ و درعینحال زرد، یک اثر هنری عمیق و میانهرو خلق کرده است.