مرثیه ای برای تنهایی پرهیاهو/ اعتیاد ویران گر
اختصاصی سلام سینما- امروز روز ملی مبارزه با مواد مخدر است. در دهههای مختلف بعد از انقلاب، هرچند میزان تاکید روی چنین موضوعی متفاوت به نظر میرسیده، اما اعتیاد همواره موضوع مورد علاقه فیلمسازان بوده و توسط نهادهای مختلف هم مورد تاکید قرار داشته. مثلا در دهه هشتاد با گرم شدن بازار روانگردانها در میان جوانان موج ساخت فیلمهایی با محوریت اعتیاد بیشتر شد.
در سالهای اخیر هم نیروی انتظامی سرمایهگزاری ویژهای روی فیلمهایی درباره اعتیاد کرده است. فرای از موضوعات مرتبط با اعتیاد، سینمای ایران در دهههای مختلف توانسته کاراکترهای معتاد جالب و به یادماندنی را در حافظه خود ثبت کند؛ چه از نظر کیفیت بازی بازیگر و چه از منظر شخصیتپردازی و اتفاقات دراماتیکی که کاراکتر با آن روبهرو میشود.
در این یادداشت معتادان را مرور کردهایم که علیرغم مشکلاتشان، توسط خالق کاراکتر و بازیگر به شخصیتهایی جالب و بهیادماندنی در سینمای ایران بدل شدهاند.
گوزن ها/ بهروز وثوقی
سال ساخت: ۱۳۵۹
با در کنار هم قرار دادن دو واژه «معتاد» و «سینما» بی اغراق اولین نامی که به ذهن اکثر تماشاگران میرسد، بهروز وثوقی برای ایفای نقش یک معتاد در فیلم ماندگار «گوزنها» است. مسعود کیمیایی از جمله کارگردانانی است که در فیلمهای مختلفش به مقوله اعتیاد پرداخته است و سید رسول یکی از قهرمانان ویژهاش است.
بهروز وثوقی با همه اکتهای جزیی و بدون اغراق خود، توانسته خلسه و زلالت یک معتاد را به تصویر بکشد. احتمالا آن دیالوگ معروف را بهخاطر دارید که خطاب به ساقیاش ، در حالی که برای جنس التماس میکرد، میگفت : «دستم به سرم نمیرسه اصغر....»
سید رسول به خوبی میداند که به اخر خط نزدیک میشود و با رویهای که در پیش گرفته، معشوقه و همه زندگیاش را از دست خواهد داد. او به دنبال انگیزهای برای ترک کردن است و بازگشت رفیق قدیمیاش این انگیزه را فراهم میکند.
اعتراض/ پارسا پیروزفر
سال ساخت: ۱۳۷۹
پارسا پیروزفر از سریال «در پناه تو» به جهان فیلمهای مسعود کیمیایی راه پیدا میکند؛ جوانی که چهره بینقص و جذابش دل همه دخترها را میبرد و در کنار روحیه سرتق و بچهپروبازیهایش، غرور و فردیتی را بهوجود میآورد که در آن واحد همه مجذوبان خود را پس هم میزند. مسعود کیمیایی اما زیبایی و هیبت او را در «اعتراض» به خاک مینشاند و تا منتهای وجود او را ذلیل و رنجور به تصویر میکشد.
او جوانیست که برادرش را از دست داده و به واسطه از دست دادن برادر به اعتیاد روی آورده. با وجود لحن جدی فیلم، پیروزفر کار خودش را میکند و طنازی خاصی به کاراکتر اضافه کرده است.
پیروزفر با فاصله به نقش نزدیک میشود و تا جایی که میتواند از احساساتگرایی بیهوده و افتادن به دام بازیهای ملودراماتیک خودداری میکند تا متفاوتترین معتاد در جهان فیلمهای بعد از انقلاب مسعود کیمیایی باشد. تا جایی که در نهایت در صحنهای تاثیرگذار که دارد صحنه پیدا کردن استخوانهای باقیمانده از جسد برادرش را میبیند ناگهان احساسات به او برمیگردد و اشک میٰیزد و مونولوگی طولانی سر میدهد. مونولوگی بهیادماندنی که احتمالا اگر فیلم را دیده باشید هرگز از خاطرتان پر نمیکشد.
سربازهای جمعه/ اندیشه فولادوند
سال ساخت: ۱۳۸۲
یکی از اولین بازیگران زن نسل جدید که نقش یک دختر معتاد را بسیار جسورانه بازی میکند. اندیشه فولادوند در حالی در این فیلم نقش یک معتاد را بازی کرد که چندان شناخته شده نبود و یک اشتباه کوچک میتوانست ادامه کارش را با اخلال مواجه کند. با این وجود بازی او در خاطر میماند و دل هر تماشاگری را به چنگ میآورد.
«همه میگن چرا نقره؟ چرا طلا نه؟» این اولین دیالوگ اوست که کاراکتر را معرفی میکند. مسعود کیمیایی مطابق همیشه هم در خلق و طراح کاراکتر و هم در بازی گرفتن از بازیگر سنگ تمام میگذارد تا نقره تبدیل به ماندگارترین نقشآفرینی اندیشه فولادوند شود...دختری شاعر و عاشق که در پی مرگ معشوقهاش رو به اعتیاد میآورد و جوانی که عاشق اوست، او را معتاد میکند تا از دستش ندهد.
در سکانس دو نفره ای که او با برادرش بهرام رادان گذشته را مرور میکنند، سکانسی که با لحظه تزریق دردناک نقره شروع میشود، اندیشه فولادوند میدرخشد. در فیلم متوسط «سربازهای جمعه»، این صحنه امتیاز فیلم را به شکل قابل توجهی میافزاید.
شمعی در باد/ بهرام رادان
سال ساخت: ۱۳۸۲
یکی از فیلمهایی که پیامد همهگیری مصرف روانگردانها در میان جوانان در دهه هشتاد ساخته شد. بهرام رادان جوان و کمتجربه آن سالها در این فیلم بهخوبی میتواند همزمان نقش فرزین ابتدای فیلم که پسری وابسته و پیگیر مادر و خانواده و عاشق پیشه است را ایفا کند و هم در نیمه دوم فیلم بدل به کاراکتر متفاوتی شود که تنها به دنبال خوشگذرانی و عیاشی است و در عین حال شدیدا افسرده.
فرزین بعد از مرگ معشوقهاش به مصرف روانگردانها رو میآرود و تلخناکی قضیه در این است که دکتر روانپزشکش او را وابسته مخدر میکند. رادان در عین اینکه دو جلوه متفاوت به بازی خود میدهد، هماهنگی را در هر دو نیمه فیلم حفظ میکند و این مقدمهای میشود بر ایفای نقش معتاد دیگری که بدل به یکی از بهترین تجربیات کارنامه کاری رادان میشود.
مهمان مامان/ پارسا پیروزفر
سال ساخت: ۱۳۸۲
نکته ویژه بازی پارسا پیروزفر در اینست که در وهله اول مانند اجرای دیگرش از نقش یک معتاد در «اعتراض» عمل نمیکند و سعی میکند متفاوت باشد و ثانیا برخلاف جریان اصلی حرکت میکند؛
از این جهت که در سینمای بعد از انقلاب همواره بازی کردن نقش یک معتاد به معنی تقلید دست چندمی از بازی بهروز وثوقی در «گوزنها» بوده است اما پیروزفر این اصل کهنه را در «مهمان مامان» درهم میشکند.
لحن کمیک فیلم به بازیگر کمک کرده تا نقشآفرینی متفاوتی داشته باشد. او از طرفی سرخوش اعتیاد و موادی که مصرف میکند است و از سوی دیگر افسردگی و حزنی را از بار اعتیاد همیشه همراه خود دارد؛ این سرخوشی درواقع سرپوشی است بر این حال نالان و افسرده. به خصوص که خانواده متمولی دارد اما به دلیل مشکلات خانوادگی آنها را ترک کرده است. یکی از آن بازیهای ویژه و بهیادماندنی دهه هشتاد و کارنامه کاری پیروزفر با گریمی متفاوت.
خون بازی/ باران کوثری
سال ساخت: ۱۳۸۵
نقشآفرینی در «خون بازی» سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را برای باران کوثری به ارمغان آورد. او در این فیلم نقش دختری را بازی میکند که در تکاپوی ترک کردن است اما در این مسیر سختیهای زیادی متحمل میشود و بارها از زیر بار مسئولیت ترک کردن در میرود.
بازی باران کوثری هرچند آمیخته به اغراق و به اصطلاح برونگرایانه است، اما از ظرفش بیرون نمیزند. هیستریک بودن او و خوشیهای لحظهای و پررنگش هرچند بسیار بولد هستند اما در ذوق تماشاگر نمیزنند و این کار بسیار سختی در ایفای یک نقش دووجهی به نظر میرسد.
مادر او که در این مسیر همراهش هست هم به همان اندازه متحمل رنج و دردسر میشود و رابطه مادر و دختریشان یکی از نقاط عطف سریال را میسازد.
سنتوری/ بهرام رادان
مهمترین کاراکتری که در سینمای بعد از انقلاب اسیر اعتیاد شده، علی سنتوری در فیلم «سنتوری» داریوش مهرجویی است. جوانی باهوش و یک موزیسین بااستعداد که در پی شکست عشقی که میخورد، سر از ترسناکترین پاتوقهای بیخانمانها و معتادان در حاشیههای شهر درمیآورد.
فیلمی که کسی چندان امیدی به خوب بودنش نداشت، اما در اکران جشنوارهای خود تماشاگران و منتقدان را شگفتزده کرد و فراتر از حد انتظار ظاهر شد. میتوان گفت که این آخرین فیلم خوب و قابل توجهی است که داریوش مهرجویی ساخته و علی سنتوری، آخرین کاراکتر مهم و ویژهای که طراحی کرده.
بازی بهرام رادان در نقش علی هم درخشان است. یک سر و گردن بالاتر از همه تجربیات دیگرش قرار میگیرد و تماشاگر را مسحور خود میکند. راه رفتن خمیدهاش، کشیدن دیالوگها در حین نئشگی و درماندگیاش در نیمه دوم فیلم همه بسیار تاثیرگذار از آب درآمدهاند و صحنهای که جلوی پدرش مشغول استعمال مواد است و از او کمک میخواهد، جدا تلخ و جانکاه است.
مرهم/ طناز طباطبایی
سال ساخت: ۱۳۸۹
طناز طباطبایی در «مرهم» نقش یک دختر معتاد را بازی میکند که جوانتر از سن خودش است. دختری که سفری هیجانانگیز را با مادربزرگ خود به دل خیابانها و پارکهای خلاف تهران آغاز میکند و از این رهگذر، صدای نسل جوان زجرکشیده میشود.
بیتابی او در پیدا کردن مواد و سبکسریاش در رابطه با پسری که باهم هستند، خوب و جذاب از آب درآمده است و میتوان گفت، بازی که در اینجا از طناز طباطبایی میبینیم، نمونه تکاملیافته نقشآفرینی او در «صداها» است که در آنجا هم نقش یک دختر معتاد را بازی میکرد. علیرضا داودنژاد هم مانند همیشه در خلق کاراکتر، گرم و صمیمی عمل میکند و نسل جوانش را بهخوبی میشناسد.
اخبار مرتبط:
سردسته های مافیایی سینمای ایران
روانی های به یادماندنی تاریخ سینمای ایران