دکستر: رستاخیز با دو قسمت اول، شروعی درخشان و هیجانانگیز دارد

*متن حاوی اسپویل*
دو قسمت نخست سریال «دکستر: رستاخیز» (Dexter: Resurrection) آغاز فوقالعادهای برای سومین اسپینآف این فرنچایز جنایی - روانی است. سریال با حفظ حالوهوای نوستالژیک نسخه اصلی، چهرههای تازه، موقعیت مکانی جدید و داستانهایی پخته را به شکلی استادانه درهمآمیخته است. هرچند انتقال مکان روایت به نیویورک در ابتدا ریسکی به نظر میرسید، اما تماشای دکستر در شلوغی نیویورک به همان اندازهای لذتبخش است که در میامی، و بیتردید بسیار گیراتر از فضای سرد و مرده لیک آیرون در «خون تازه» (New Blood).
مایکل سی. هال بار دیگر در نقش ماندگار دکستر مورگان ظاهر میشود؛ شخصیتی که حالا با بار سنگین گذشته خونین خود روبهروست، پس از آنکه در پایان «خون تازه»، پسرش هریسون (با بازی جک آلکات) را ترغیب کرد که ماشه را بکشد. حالا دکستر بازمیگردد، این بار با تعهدی تازه برای ایفای نقش پدری. هریسون در هتلی لوکس در نیویورک کار میکند و همچنان باور دارد پدرش را کشته است.
بازگشت درخشان انجل باتیستا (با بازی دیوید زایاس) که در این سریال نقش پررنگتری نسبت به «خون تازه» دارد، رنگوبوی خاصی به داستان داده است. او همچنان مشکوک است که دکستر همان «قصاب خلیج بیهاربر» بوده. از سوی دیگر، کارآگاه باهوش نیویورک، کلودت والاس (با بازی کادیا سراف) نیز وارد ماجرا شده و نخستین قتل در «رستاخیز» را بررسی میکند – قتلی که برخلاف انتظار، کار دکستر نیست، بلکه توسط هریسون انجام شده.
سریال با هوشمندی تمام از نوستالژیهای قدیمی خود افراط نمیکند و فقط ده هفته پس از پایان «خون تازه» آغاز میشود. تجربیات نزدیک به مرگ دکستر و دیدارهای ماوراییاش با شخصیتهایی چون تریتی، پرادو، دوکس و پدرش هری مورگان (با بازی جیمز ریمار) آن هم وسط جنجالی رسانهای و خونین، انگیزهای برای سفر او به نیویورک و کمک به هریسون فراهم میکند.
روند داستانی جدید، کاملاً طبیعی و باورپذیر به نظر میرسد؛ بهویژه با حضور پررنگ باتیستا که سایهای دائمی بر سر دکستر انداخته. در این میان، حضور اوما تورمن در نقش چارلی – شخصیتی مرموز و قدرتمند – بسیار جذاب است و نوید حضور بازیگران مهم دیگری را در ادامه سریال میدهد.
همانند پیشدرآمد «گناه اصلی» (Original Sin)، «رستاخیز» نیز از موسیقی متنهای قوی بهره میبرد و قطعات فراموشنشدنی دانیل لیچ از سری اصلی را در خود جایداده. این تعادل میان عناصر قدیمی محبوب و روایتهای جدید در محیطی نو، دستاوردی چشمگیر برای سریال محسوب میشود.
پس از نخستین قتل هریسون در پایان «خون تازه»، او حالا نقش یک انتقامگیر را بازی میکند و با کشتن یک متجاوز جنسی در هتل، قدم به مسیری تاریک میگذارد. روش قتلش – قطعهقطعه کردن جسد به ۹ قسمت – یادآور تکنیکهای پدرش است. این روند، چشماندازی هیجانانگیز از رشد مسافر تاریک در هریسون را رقم میزند.
دکستر بهمحض ورود به منهتن، غریزههای پدرانه و قاتلش را دوباره بازیابی میکند. اما بر خلاف خودش، هریسون بیشتر از قربانیان خود رنج میکشد؛ تفاوتی که تضاد جالب و عمیقی میان پدر و پسر ایجاد میکند و دلیلی محکم برای وجود این اسپینآف است.
در همین حال، یک قاتل سریالی جدید که با سرویسهای حملونقل اینترنتی کار میکند، وارد داستان میشود؛ قاتلی که رسانهها لقب مسافر تاریک را به او دادهاند – لقبی که به شکل بامزهای دکستر را آزرده میکند. حالا نهتنها دکستر، بلکه حداقل دو قاتل دیگر نیز برای دنبالکردن در سریال وجود دارند.
شخصیت چارلی که توسط اوما تورمن بازی میشود، یکی از جذابترین نقاط داستان است. او که خود قاتل است، به نظر میرسد دروازهای به جامعه مخفی قاتلان باشد که در تریلر سریال به آن اشاره شده بود. نکته جالب اینجاست که هنوز بسیاری از بازیگران مهم معرفی نشدهاند، بااینحال همین دو قسمت آغازین بسیار قدرتمند و نویدبخش آیندهای درخشان برای فصل جدید هستند.
در مجموع، دو قسمت اول «دکستر: رستاخیز» دقیقاً همان چیزی را ارائه میدهند که طرفداران سالها در انتظارش بودند. این شروع، نهتنها فراتر از انتظارات ظاهر شده، بلکه نوید یکی از بهترین فصلهای تاریخ دکستر را میدهد.