جستجو در سایت

1404/04/10 14:46

من زخمی، من خسته، من پاک؛ بامداد بیات هم رفت

من زخمی، من خسته، من پاک؛ بامداد بیات هم رفت
«درد بزرگ این است که بامداد آنچنان که استعاداد و توانایی داشت فرصت آفرینش نیافت. در ۱۵سالگی دستیار و تنظیم‌کننده کارهای پدر بزرگوارش شد. تا پا گرفت و به آفرینش رسید، آن تصادف رمق خود و پدرش را گرفت.»
به گزارش سلام سینما

۱۹ سال پس از درگذشت بزرگمرد موسیقی ایران یعنی بابک بیات، حالا فرزندش بامداد بیات هم بدون اعلام هیچ جزئیاتی، دار فانی را وداع گفت. پدر و پسری که نقشی بزرگ و تاثیرگذار را در موسیقی نعاصر پاپ ایران ایفا کرده‌اند. در رزومه بامداد همکاری در موسیقی آثاری نظیر «قرمز»، «دست‌های آلوده» و سریال «ولایت عشق» دیده می‌شود. تنظیم قطعات آلبوم‌های «دو نیمه رؤیا» و «سام و نرگس» با آهنگسازی بابک بیات و تنظیم قطعه «آسیمه‌سر» به همراه بهروز صفاریان در آلبوم «نون و دلقک» محمد اصفهانی از دیگر آثار قابل ملاحظه این هنرمند است. 

رسانه بیلبورد گزارشی از آن منتشر کرد و نوشت:

بامداد بیات در یکی از آخرین گفتگوهای رسمی خود درباره دورترین ذهنیت‌اش از پدرش بابک بیات گفته بود: «از دوران بچگی همیشه نوای دلنشین بیانوی بابا می‌آمد و ما همیشه پدرم را در حال نواختن و سپس نوشتن موسیقی روی پارتیتور می‌دیدیم. آن زمان خیلی کوچک بودم و هنوز ساز نمی‌زدم ولی همیشه برای من یک احساس ناب و خاص بود که در عین کودکی، من را هم جذب می‌کرد، چه برسد به آدم‌های بزرگسال. بعد از آن، آرام آرام با همان پیانوی یادگاری پدر - که هنوز هم پیش من است - به همراه خودش موسیقی‌های مختلفی کار کردیم. از ۱۳ سالگی که دوم راهنمایی بودم من همه آهنگ‌های پدر را تنظیم میکردم.» 

پدر خواننده‌ها را برند می‌کرد

بامداد بیات افزوده: «بابا خواننده‌ها را برند می‌کرد. از قبل از انقلاب تا بعد از انقلاب هر کسی با بابا کار می‌کرد معروف می‌شد. پدر من همیشه چنین تفکری داشت که ما انسان بزرگ و کوچک نداریم و هرکس جایگاه خودش را دارد. از کارگر زحمتکشی که در خیابان جارو می‌کشد تا هرکس دیگری جایگاه خودش را دارد و پدر من همیشه این گونه رفتار می‌کرد و هیچ وقت «منیت» نداشت و من از بابا یاد گرفته‌ام که این چنین باشم. درخت هر چه پربارتر باشد، خمیده‌تر می‌شود و من این رفتار را در دوران بچگی از پدرم و استاد شاملو می‌دیدم و به نظرم، کمتر انسان‌هایی در این زمانه این گونه رفتار می‌کنند. من همیشه سعی می‌کردم که علاوه بر موسیقی و آهنگسازی، اخلاق را هم از پدر بیاموزم. پدر در کنار درس موسیقی، درس اخلاق هم به من می‌داد. »

ما مرده‌پرستیم! 

بامداد بیات درباره تصادف وحشتناکی که باعث به کما رفتن‌اش در سال‌ها پیش نیز شده بود، گفته: «نمی‌دانم چرا ما آدم‌ها مرده پرست هستیم. چطور آن زمان که من در کما بودم همه شاگردان و دوستان بودند، ولی الآن نیستند؟ برای پدر من هم همین گونه بود. جایی که دوربین عکاسی بود همه دوست و رفیق می‌شوند ولی جایی که واقعا باید باشند، نیستند. پدر من همیشه از این نارفاقتی‌ها زجر می‌کشید.

من هیچ جا اسم کسی را نمی‌برم ولی همین افراد که اسم نمی‌برم زمانی که در کنار پدر بودند از نام پدر من سوء استفاده کردند و خودشان را بالا کشیدند و حالا منکر همه چیز می‌شوند. من سعی می‌کنم با همه خوش برخورد باشم اما در این زمانه، پندار و گفتار و کردار نیک در حد حرف است و پدر من هم از این مسئله خیلی زجر کشید. من با خیلی از دوستانی که با بابا دوست بودند، الان رابطه ندارم، ولی زمانی که پدرم بود، زیاد آن‌ها را می‌دیدم.» 

با انتشار خبر درگذشت بامداد بیات از ساعاتی پیش سیل پیام‌های تسلیت از سوی اهالی موسیقی در صفحات شخصی‌شان در حال انتشار است. بسیاری از چهره‌های سرشناس موسیقی به عناوین مختلف در حال ابراز احساسات از این خبر شوک‌آور هستند و در این بین همچنان دلیل درگذشت این موزیسین جوان همچنان از سوی خانواده و اطرافیان‌اش منتشر نشده است. 

دلنوشته‌ای برای بامداد

حسین عصاران نویسنده و پژوهشگر موسیقی این یادداشت احساسی را برای مرگ تلخ بامداد منتشر کرده: نمی‌دانم! مگر انسان چقدر تحمل درد و مصیبت را دارد. ما داریم خیلی تلخ زندگی می‌کنیم. هر که از بین ما می‌رود، ته دل می‌گوییم: «راحت شد.» گویی سهم زنده ماندن، شده مصیبت کشیدن. این شعر شاملو را خوب در ذهن نقاشی کنید: "در مردگان خویش نظر می‌بندیم با طرح خنده‌ای و نوبت خود را انتظار می‌کشیم بی‌هیچ خنده‌ای! ببینید یلاد این روزهای خودمان نمی‌افتید؟ گوشمان به آسمان و مدام خبر مرگ عزیزان چقدر تلخ زندگی می‌کنیم. چقدر مرگ را زندگی می‌کنیم. بامداد بیات چرا باید جهان خود را خاتمه دهد؟ 

درد بزرگ این است که بامداد آنچنان که استعاداد و توانایی داشت فرصت آفرینش نیافت. در ۱۵سالگی دستیار و تنظیم‌کننده کارهای پدر بزرگوارش شد. تا پا گرفت و به آفرینش رسید، آن تصادف رمق خود و پدرش را گرفت. در تمام این سال‌ها گه‌گاه خندید و بیشتر جهان را به سکوت گذراند. یک موسیقی فیلم مهجور داشت به نام «یک الف ناقابل». فیلم درباره «الف» بین «نهار» و «ناهار» بود. چقدر موسیقی این فیلم زیبا و درست بود. همان اوایل دهه ۸۰ بود. گفتم: «خوبه که موسیقی فیلم هم بناست کار کند.» نا ان تصادف و… عجیب، نشکفته، پرپر شد. عجیب!


ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image