گفتوگو با «روبرت دنیرو» (بخش نهایی)
بخش دوم گفت و گوی اریک هینس با دنیرو در مجلهی فیلم کامنت را میخوانید. با خواندن این مصاحبه متوجه میشویم که «دنیرو» به شدت از تبختر دوری میجوید امّا آنقدر دارای تجربه است که بازگویی تجربیاتش برای بسیاری جنبه آموزشی خواهد داشت.
از جمله جایی که با نظر مصاحبه کننده دربارهی عدم درک درست منتقدان از نقد بازیگری مخالفت و بر ضرورت و اهمیت وجود و فعالیت نویسندگان سینمایی تأکید میکند. مسئله دیگری که در این گفتوگوی کوتاه با «اریک هینس» (نویسنده سینمایی) دیده میشود، انرژی و شور «دنیرو» برای کار کردن است. چنان که خود میگوید: «تا زندهام کار خواهم کرد.»
اریک هینس: بسیاری دوست ندارند نقش منفی بازی کنند. امّا شما از همان ابتدا ضد قهرمانها بودید، از معروفترین این نقشها، جیک لاموتا در «گاو خشمگین» است. توجهها بیشتر به نمود بیرونی دگردیسیِ شخصیت؛ یعنی مقوله افزایش وزن شما جلب شده بود. اما در واقع این تغییر فیزیکی حاصل تغییر رویکرد ذهنی شما نسبت به شخصیت بود.
روبرت دنیرو: در واقع باید کل ذهنیت و تصویری که از خودم داشتم را به هم میریختم. هیکل متناسب و ورزیدهای داشتم و بعد باید به ورطهی نابودی میافتادم. آن زمان به نظر میرسید که تجربهی شخصی بسیار جالبی برایم خواهد بود و خب برای فیلم هم کارکرد داشت.
ا.ه: از تأثیرات پس از افزایش وزن در فیلم «گاو خشمگین» بگویید. مسئله خاصی برایتان در زندگی شخصی پدید نیامد؟
ر.د: همه چیز تغییر میکند، راه رفتنتان متفاوت میشود، نفس کشیدن سنگینتر میشود و کلاً حسی که نسبت به خودتان دارید تغییر میکند. افزایش وزن تا 15 پوند اول، برایم جالب بود امّا بیش از آن دیگر به خاطر کار بود و دشواریهایی داشت.
ا.ه: از پرفرمنسهای فیزیکی بگذریم و به سراغ اجرای گفتاری برویم. بعد از دیدن «بابابزرگ کثیف» (دن میزر) به این نتیجه رسیدم که در فن بیان و بازی زبانی فوقالعاده هستید.
ر.د: «بابابزرگ کثیف» فیلم خاصی بود، فیلمی که خیلیها حاضر نیستند در آن بازی کنند. امّا من کارگردان فیلم، دن میزر را دوست داشتم. به نظرم جالب بود، میتوانستم بگویم بیخیال و هیچ چیز هم برایم مهم نباشد. اما خب خیلی از دیالوگها را هم واقعاً نمیتوانستم بگویم. بعدا کلی با هم به آنها خندیدیم اما خب گاهی هم مجبور بودم بگویم "نه". بعضی دیالوگها واقعاً از بیسلیقگی هم فراتر رفته بود.
ا.ه: اعجاز بازیِ گفتاری شما سرعت و صراحت در بیانتان است، آن هم با وجود ادبیات پر از ناسزاگویی شخصیت.
ر.د: برایم جالب است که این را از شما میشنوم چون من خیلی سخت با متن و دیالوگها تمرین کردم و تغییرشان دادم. نویسندههای هستند مثل «دیوید ممت» که ریتم خاص خودشان را دارند؛ امّا شما هم باید آن ریتم را فهمیده باشید. باید دیالوگها را حفظ باشید. نباید وقتی سر صحنه میروید تازه دنبال متن بگردید و مرورش کنید، باید به آن مسلط شده باشید. من هم برای پیدا کردن این ریتم سخت تلاش کردم.
ا.ه: به کارنامه شما که نگاه میکردم متوجه شدم که تنها سالهایی که شما در آن فیلم بازی نکردید، سالهای 1983 و 2003 و دو سال پیاپی در دهه هفتاد است که نشان میدهد شما خیلی سخت کار کردهاید.
ر.د: بله؛ اتفاقاً همین امروز داشتم به این فکر میکردم که در سال گذشته در هیچ فیلمی بازی نکردهام. هیچ پروژهای نبود که دلم بخواهد در آن حضور داشته باشم و خب دلمشغولیها و درگیریهای دیگری هم داشتم.
ا.ه: در واقع منظورم این نبود. میخواستم بگویم در کارنامه شما خیلی کم پیش آمده که یک سال بیکار باشید و این خیلی خارقالعاده است.
ر.د: جوانتر که بودم گاهی یک سال به خودم مرخصی میدادم. اما وقتی همه چیز روی روال افتاده و تمام تلاشهایتان نتیجه داده، خب باید از آنها استفاده کنید. من و بازیگران همنسل من دیگر پیر شدهایم و زمان زیادی برایمان باقی نمانده است و نمیدانیم فردا چه خواهد شد؛ بنابراین به نظر من باید در لحظه زندگی کنیم و کار کردن را فراموش نکنیم. من به خانوادهام و به فرزندانم فکر میکنم و حتّی به این فکر میکنم که با آنها سفر بروم، امّا فقط زمانهایی که سر صحنه فیلمبرداری هستم میتوانم آنها را با خودم ببرم و خب چون در حال کارم، کنارشان نیستم. مخصوصاً الآن که با مارتی (اسکورسیزی) درگیر «مرد ایرلندی» هستیم و بعد از این فیلم هم با «دیوید او. راسل» پروژهی دیگری دارم.
ا.ه: بازیگرانی که با شما کار میکنند، اگر مثل شما آموزش دیده باشند یا با همان فنون بازیگری کار کنند برایتان مفیدتر است؟
ر.د: کار کردن با دیگر بازیگران برایم همیشه مثل کار کردن با موسیقیدانها است؛ یعنی هر کسی ریتم خاصی دارد و باید با دیگری در این ریتم و سبک به تعامل برسد، با بعضیها این تعامل راحتتر است. امّا این به این معنی نیست که بگویم فقط با فلان بازیگر کار میکنم. طبق روال معمول یکی یک نقش را میگیرد و دیگری نقشی دیگر را و مقابل هم درمیآیند. ممکن است بگویید، خب من از این چیدمان راضی نیستم؛ امّا باید بپذیریم که ما در جایگاه تصمیمگیری نیستیم. مثلاً گاهی پیش میآید که با چندین بازیگر باید جلسهی متن خوانی داشته باشید تا مطمئن شوید که ارتباط میانتان برقرار شده است. چون قرار نیست دو شخصیت مثل دو قطب مشابه آهنربا نتوانند هیچ ارتباطی با هم برقرار کنند.
ا.ه: آیا سر صحنه فیلم خودتان را درگیر بازیِ دیگر بازیگران میکنید و به عنوان راهنما، به جوانترها مشاوره میدهید؟
ر.د: وقتی در حال اجرا در صحنهای از فیلم باشم و ببینم اشکالی وجود دارد، در ابتدا به کارگردان اشاره میکنم و پیشنهاد میدهم که کارگردان این اشکال را مطرح کند؛ مگر اینکه رابطه نزدیک و راحتی با کارگردان و بازیگران وجود داشته باشد، آن وقت نظرم را در جمع بیان میکنم. امّا ممکن است بازیگر مقابل را خوب نشناسید و باید محترمانه برخورد کنید. یک شیوهی خاص حرفهای به هر حال وجود دارد که باید از آن پیروی کرد.
ا.ه: برویم سراغ بحثی دیگر. مدتها این احساس را داشتهام که منتقدانی که درباره فیلمها مینویسند، شیوه نقد بازیگری را نمیدانند و بلد نیستند که درباره بازیها بنویسند. شما هم این احساس را دارید؟
ر.د: نه. موافق نیستم. البته منتقدانی هم بودند مثل جان سیمون که با بدجنسی با بازیگر برخورد میکردند و روی ویژگیهایی کاملاً شخصی در بازیگر انگشت میگذاشتند که امکان تغییر آن را نداشت. تصور میکنم گاهی اوقات منتقدان در نقد بازیگری در مواجهه با بعضی جنبههای اجرا دچار بدفهمی میشوند؛ امّا در کل، نقد بازی بازیگر کاری است که دارد به درستی پیش میرود. به نظرم وجود منتقدان ضروری است. آنها به مواردی اشاره میکنند که هر کسی توانایی بحث و مطرح کردنشان را ندارد و نظراتشان علمی و به دور از نظرات شخصی است. گاهی حقیقت را فقط از زبان آنها میتوان شنید. مثلاً دوستی دعوتتان میکند اولین اکران فیلمش را ببینید، خب به او چه میگویید؟ نمیتوانید بگویید فیلمت را دوست نداشتم. منتقد کسی است که اگر حتی با او موافق نباشید باز هم باید به نظرات و ایدههایشان گوش کنید. این واقعیتی است که علیالخصوص در شرایط فعلی با وجود این رئیسجمهور احمقی که نصیبمان شده، اهمیت بسیار زیادی دارد.
ا.ه: فکر میکنم حساسیت همه در سینما بیشتر شده است چون مردم را سختتر از گذشته میتوان به سینما کشاند.
ر.د: فیلم اصولاً مقولهی دشواری است. چون ذهن و حس بسیاری از آدمها وقف ساختنش میشود. امّا گاهی نتیجهاش این است که کسی اهمیت نمیدهد و در نهایت از طرف مخاطبان رد میشود – این هم یکی دیگر از بدبختیهای این شغل است. شما با تمام وجود کار میکنید و کسی نمیفهمد و خب برای هیچ کس هم اهمیتی ندارد.
ا.ه: از میان اجراهایتان و فیلمهایی که در آنها به نقشآفرینی پرداختهاید، آیا فیلمهایی بودهاند که بازخوردشان و توجه مردم به این آثار کمتر از حد انتظار شما بوده باشد؟
ر.د: بله. فیلمی بود به نام «حال همه خوب است» (2009) که منم خیلی دوستش دارم و بر اساس فیلمی با همین نام ساخته «جوزپه تورناتوره» ساخته شده بود و «کیرک جونز» کارگردانیاش را بر عهده داشت.