قهرمان پوشالی

قهرمان
کارگردان: اصغرفرهادی
آقای «شکری» زندانی مهریه در شیراز که همسرش طلاق گرفته و دخترش با برادرش که مشکل تکلم دارد در خانه ی مادرش زندگی می کند. کیف پولی می یابد و آن را به زنی که صاحبش است, باز می گرداند. «قهرمان» بر اساس زندگی آقای «شکری» ساخته شده است. هر اتفاق واقعی می تواند مبنایی برای یک اقتباس باشد. هر کس می تواند با وفاداری به اصل داستان یا بدون وفاداری به آن داستانی روایت کند. اما اگر قرار است بر اساس اتفاقی واقعی داستانی شکل گیرد. می باید کلیات آن حفظ شده و نویسنده برای داستانی کردن اثر, بخش هایی را با تخیل به آن اضافه کند.
بر اساس بیانیه موسسه «کارنامه» ایده هایی که در کارگاه توسط هنرجویان مطرح و توسط آنها ساخته می شود, متعلق به آنها است. خانم «آزاده مسیح زاده» نیز در مصاحبه خود در خصوص کارگاه «اشیا گمشده» ذکر کرده که داستان آقای «شکری» را از زبان یکی از آشنایان خود شنیده، زیرا اتفاق مربوط به سال 91 بوده و تنها در روزنامه و رسانه محلی منعکس شده است. مستند در سه بخش: ابتدا روایت آقای «شکری» از کیف پول گمشده، مقدار پول و بازگردان آن به صاحبش یعنی خانم «زهرا یعقوبی»، بعد روایت مسئولان زندان، اطرافیان و شخص آقای «شکری» از مبلغ پول و چگونگی تحویل آن، و در روایت پایانی پیدا کردن زنی به نام «زهرا یعقوبی» که پیدا نمی شود را ترسیم می کند. بی شک پس از دیدن مستند، سال ساخت، فردی که ایده را بر اساس بیانیه موسسه «کارنامه» و مصاحبه «خانم مسیح زاده» با مجله «تجربه» مطرح، تحقیقات را انجام داده و پیگیری ایده تا ساخت مستند را به عهده داشته؛ به سادگی می توان دریافت که «قهرمان» به ضوح از جزئیات مستند «دوسر برد، دوسر باخت» استفاده کرده و بر مبنای این مستند ساخته شده است.
تغییر برخی جزئیات مانند سکونت آقای «شکری» از خانه مادر، به سکونت رحیم در خانه خواهر، مشکل تکلم برادر آقای «شکری», به مشکل تکلم پسر رحیم، مقدار پولی که در یک کیف پیدا شده به تعدادی سکه، پیدا نشدن زن در داستان آقای «شکری» و فیلم «قهرمان»، شبهات وجود زن و شک به واقعی بودن ماجرا در مستند «دوسر برد، دو سر باخت» و «قهرمان» نشان دهنده این موضوع واضح است که اثری که پیشتر توسط یک هنرجو به نام «آزاده مسیح زاده» ساخته و اکران شده, متقدم است بر «قهرمان» که بر اساس مصاحبه «خانم مسیح زاده» با مجله «تجربه» امضای رضایت او در خصوص مالکیت معنوی طرح در فضایی رعب آور، سرشار از تحکم با قول استفاده از او در تیم سازنده فیلم «قهرمان» با این شرط که فیلم هیچ ربطی به مستند ندارد, گرفته شده و نشان از بی اخلاقی فردی است که در آثار اخیرش بسیار بر اولویت اخلاق بر مصحلت در هر شرایطی اصرار دارد.
«اصغر فرهادی» بازنده ی اخلاق در دنیای واقعی است زیرا خود را صاحب و مالک طرح داستانی واقعی که رخ داده می داند، اتفاقی که یکی از هنرجویان درباره آن تحقیق و بر اساس آن مستندی ساخته است. تیم رسانه ایی قهرمان در بیانیه خود آورده طرح هایی که در کارگاه ها مطرح، و تا ساخته شدن آن استاد در بخش های مختلف به هنرجو مشاوره می دهد، متعلق به استاد است. بر اساس این فرض تمام مدارکی که دانشجویان در دانشگاه می گیرند به دلیل اینکه با راهنمایی استاد گرفته شده نه متعلق به دانشجو که متعلق به استاد آنها است.
داستان «قهرمان» بر اساس مستند «دوسربرد، دوسر باخت» شکل گرفته، زیرا اگر غیر از این می بود نیازی به گرفتن رضایت هنرجو نداشت. فارغ از این مباحث «قهرمان» در ایده، داستان و شخصیت پردازی دارای ضعف های بسیاری است. حتی کات های فرهادی در تدوین برخی صحنه ها مانند وقتی فرخنده زمان مرخصی به دیدن رحیم که در ماشین منتظر است، می رود، یا حرکت دوربین و قاب هایی که تقریبا تکراری شده اند و حتی اولین تجربه بازی به معنای حرفه ایی «امیر جدیدی» نتوانسته مشکلات فیلم را حل کند.
«فرهادی» بی دلیل رحیم را از شهر خارج می کند به نقش رستم می برد تا سکانسی در نقش رستم بگیرد، نمایی از تاریخ گذشته ایران، آیا لزومی بر این حضور است؟ آیا بدون این سکانس روایت آسیبی می بیند؟ بی شک این خواست «فرهادی» است نه شخصیت داستان، اما فاجعه اصلی در بازکردن اماکن باستانی محافظت شده برای گروه فیلم سازی و حضور گروهی افراد در مقبره، و ادوات فیلم سازی در این بناها است. بناهایی که نه متعلق به آقای «فرهادی» یا فیلمش بلکه متعلق به یک مردم است. حضور تیم فیلم سازی در این بناها که بی شک حتی افراد خبره نیز می باید با رعایت پروتکل ها وارد آن شوند بدون شک باعث آسیب دیدن بناها می شود.
مشکل دیگر «قهرمان» بی شک ورودهای خانوادگی به سینما است. هر چقدر «فرهادی» در مواجهه با بازیگران و عوامل سخت گیر است؛ بی شک نسبت به دختر خود این سخت گیری را ندارد. زیرا با وجودی که بهترین بازیگر فیلم «امیر جدیدی» است، بدترین بازیگر فیلم «سارینا فرهادی» است. «فرهادی» به عنوان کارگردان حتی متوجه نیست، وقتی اولین بار رحیم همراه شوهر خواهرش به مغازه طلبکارش مراجعه می کند. «سارینا فرهادی» نارنین دارد با لهجه فارسی پایتخت نشین ها حرف می زند و یکباره در صحنه ایی که رحیم برای اعتراض به مغازه باجناق سابقش می رود, لهجه ی او به شیرازی تغییر می کند. مشکل دیگر قهرمان بی شک سر درگمی نویسنده در زمان وقوع و عدم توجه به جزئیات است. شبکه های اجتماعی مانند تلگرام در ایران حدود 5 سال است که فراگیر شده و با رشد تکنولوژی و ورود گوشی های هوشمند قدرت شبکه های اجتماعی در ایران گسترده تر شد. زمان وقوع داستان آقای «شکری» سال 91, زمان قدرتمندی روزنامه و شبکه های تلویزیونی و رادیویی است. در سال 91 شبکه هایی اجتماعی مانند تلگرام و واتس اپ بر روی سیستم عامل گوشی های هوشمند تعریف نشده بود. ماشین گروه فیلمبرداری شبکه استانی شیراز، مدل دستگاه تلویزیون و گوشی رحیم مربوط به سال 91 شمسی است. اما مدل گوشی شوهر خواهرش، فراگیری شبکه های اجتماعی مانند تلگرام مربوط به سالهای اخیر است. 150 میلیون تومان امروز حتی قدرت خرید یک خودروی سواری پراید را هم ندارد, چه رسد به راه اندازی یک کسب و کار، در سال 91, 150 میلیون قدرت و ارزش راه اندازی یک کسب و کار را داشت که شبکه های اجتماعی در ایران فراگیر و قدرتمند نبودند. تجربه آقای «شکری» از زندان بسیار رنج آور است و در حرف هایش کاملا مشهود است. زندان در فیلم «فرهادی» مکانی با داشتن سالن فوتبال، آبدارخانه، و آزادی های لازم است. دقیقا کدام زندان را ترسیم کرده، کدام زندان را از نزدیک دیده است؟ آیا فضای یک مدرسه ترسیم حقیقی شرایط یک زندان است؟ لبخندی که از شخصیت آقای «شکری» گرفته شده چه ترسیمی از فضای زندان دارد؟ «فرهادی» در ترسیم وقایع با مخاطب رو راست نیست و مشخصا فیلم را نه برای مخاطب ایرانی که برای جشنواره ها می سازد. فیلم را نه برای مردم که برای نماینده اسکار شدن ساخته, زیرا می داند تحت هر شرایطی حتی بدترین فیلم اش نماینده ایران در اسکار می شود. اگر لبخند را از شخصیت آقای «شکری» گرفته آیا حرف هایش را درباره تصمیم خود در زمان مصاحبه در مستند «دوسر برد،دوسر باخت» درباره یافتن کیف پول شنیده؟ تصمیم نویسنده این است که اخلاق در هر شرایطی متقدم است، اما نمی داند که سنجش اخلاقی یک رفتار در بحران کاری اشتباه است. مانند دزدیدن قرصی نان توسط ژان والژان در «بینوایان»؛ چگونه می توان نسبت به گرسنگی فرزندان خواهر خود بی تفاوت بود؟ آیا محکوم کردن ژان در شرایطی که دارد, اخلاقی است؟ بی شک «فرهادی» اینها را نمی داند. هر چه به دلایل مشخصی ترسیم محل های پایین شهری را خوب بلد است, اما سبک زندگی و دوریش از جامعه باعث شده ترسیم درستی از حقیقت امروز جامعه ایران، مفهوم اخلاق و انسان در شرایط بحران نداشته باشد.
استفاده از نور را در معنا بخشی به صحنه ها مانند فیلم «پیانیست» بلد نیست. نمی تواند از قدرت نگاه و صورت بازیگران مانند «دانکرک» به معنا برسد. نمی تواند از صدا به عنوان بخشی از روایت مانند «خداحافظ رفیق» استفاده کند. فیلم روایت انسان فقیری است که در تنگای اقتصادی قرار گرفته و اخلاق از همه چیز برایش مهم تر است. «فرهادی» برای این رفتار لوح تقدیر اهدا می کند، با دیالوگ های بهرام شعار می دهد ولی ترسیمی از واقعیت ندارد. شخصیت پردازی رحیم در مقایسه با شخصیت ساندرا در فیلم «دو روز و یک شب» برادران «داردن» بسیار ضعیف است. ساندرا شعار نمی دهد. دنبال مدال افتخار نیست. در شرایط سخت اقتصادی در تلاش است, به شغل خود بازگردد. اما می باید فردی دیگر اخراج شود. در مدت زمان باقی مانده تا زمان رای گیری مجدد، همراه ساندرا به زندگی دیگر کارگران سرک می کشیم و رنج و سختی زندگی یک کارگر در جامعه فرانسه را بدون شعار و با شعور درک می کنیم. برای همین تصمیم و ایستادگی ساندرا در آخر داستان را درک می کنیم. رفتاری بدون شعار زدگی, با دقت، ظرافت و بدون تابلو اعلانات و دیالوگ های سحطی. قهرمان «فرهادی» در واقع حقیقت قدرت قلم او در نوشتار است. قلمی که در حال نحیف شدن است. شخصیت پردازی داستان بسیار سطحی است، لایه های مختلف یک شخصیت به هیچ عنوان ترسیم نشده و اگر همین لبخند آقای «شکری» نبود, چه چیزی برای افزودن به شخصیت داشت؟ از ابتدای داستان راه رفتن و لباس پوشیدن رحیم نشان از استیصال، فقر و درماندگی او است. چنین شخصیتی آیا مورد سنجش اخلاقی یک جامعه قرار می گیرد؟ چرا هر لحظه تمام شبکه های اجتماعی در حال حرف زدن درباره انسانی معمولی با مشکلات بسیار است؟ زمانی که شبکه های اجتماعی وجود نداشت. چرا کارگردان می خواهد رحیم را قهرمان یک جامعه نشان دهد؟ آیا تمام افرادی که کیفی پیدا کرده و به صاحبش برگردانده اند قهرمان جامعه شده اند؟ اصلا کسی خبری از حال و روز آنها دارد؟ «فرهادی» اصرار بر راستی آزمایی حقیقت داستان رحیم توسط نهادهای مختلف دارد. در کجای جامعه این حد از اصرار بر راستی آزمایی وجود دارد؟ در دنیای امروز که سرعت اتفاقات بسیار زیاد است و هر اتفاقی در موجی از اخبار مختلف مدفون و فراموش می شود. چگونه رحیم تبدیل به خبر اول تمام شبکه های اجتماعی شده؟ مگر شادروان «تختی» است؟ تصویر ذهنی کارگردان از قهرمان داستانش با حقیقت فاصله بسیار دارد, فاصله ایی که نشان از فاصله کارگردان با جامعه ی ایران دارد. آیا دروغ گفتن در جامعه توسط افراد اینقدر سخت است؟ آیا تضییع حق دیگران اینقدر سخت است؟ آیا این حد راستی آزمایی برای رفتار همه افراد وجود دارد؟ «فرهادی» در یکی از مصاحبه هایش گفته: که فیلم ها پیام ندارند. فیلم از جایی که تمام می شود در ذهن مخاطب شروع می شود. حداقل در مورد «قهرمان» می توان گفت پیش از پایان برای مخاطب تمام شده و اصرار بر دادن پیامی اخلاقی دارد. در هر شرایطی می باید اخلاق بر مصلحت ارجعیت داشته باشد. «قهرمان» با هیچ کدام از حرف های گذشته، پیام اثرش و اتفاقات پیرامون فیلم مطابقت ندارد. «قهرمان» نقطه پایان داستان های تکراری اخلاقی «فرهادی» است.
مضافا اینکه با وجود اصرار رحیم بر اثبات حرفها، حفظ آبرو و ترجیح اخلاق بر مصلحت؛ گروهی را وادار به دروغ گویی می کند. پسر، خواهر، راننده، نامزد و حتی خودش دروغ می گوید. اگر فردی تا این حد بر گفتن حقیقت اصرار دارد و اخلاق را متقدم بر همه چیزی می داند؛ چرا دیگران را وادار به دروغ گفتن می کند؟ و خود نیز به راحتی دروغ می گوید؟ روایت «فرهادی» از عدم آگاهی در محیط مجازی، به دلیل عدم درک ایشان از مفهوم آزادی و آگاهی است. تصویری که ایشان از محیط مجازی ترسیم می کند, بسیار منطبق با حرف های کسانی است که مایلند محیط مجازی هر روز محدود تر، و اخبار با مهندسی مشخصی به ذهن جامعه تزربق شود. چنین ترسیمی، مشروعیت بخشی به مُجاز بودن قدرت ها برای محدود کردن و بستن فضای مجازی است. فضایی که در زمانه ی امروز بر خلاف اثر و حرف های «فرهادی» آگاهی بخش است.