نگاهی به فیلمنامه و فیلم خائن کشی
کیمیایی در دایره قضاوت نمی گنجد، دیپلماسی اش دردمند و ادبیات سینمایی اش فلسفه مند است، نویسنده اثرش هست، او خودش را با قلم به رشته تحریر در می آورد، هنوز هم پای وطن غیرت دارد، هنوز هم انگلیس و شوروی را با یک تیزی می زند، آرمان های این بزرگ سینما پابرجا است، هنوز هم با قلمش در مسیر ملت ایران شمشیر می زند، او به قد تاریخ درد کشیده ایران حرف دارد، یک تنه به جنگ تاریخ فرمایشی رفته و از مصدق دفاع می کند.
* فرصتی شد تا خائن کشی مسعود کیمیایی را در چهلمین جشنواره فیلم فجر ببینم، و گواهی می دهم هنوز هم شیر سلطان جنگل هست، و هنوز هم دود از کنده بلند می شود، شاید من لایق نوشتن در وصف کیمیایی نباشم و این کار بزرگ را انسان هایی بزرگ می طلبد نه چون من.
به جرات هر پلان فیلم همانند یک اثر نقاشی شده گران قیمت بود، کیمیایی برای محبوبش مصدق کم نگذاشت، هنوز هم آرمان های این بزرگ سینما پابرجا است، او از اصولش دست نکشیده، آنچه را که دیده در تاریکی ایام فراموش نکرده، هنوز هم با قلمش در مسیر ملت ایران شمشیر می زند.
اهل شعار نیست، با دوربین اش با قلم اش هیمنه شاهنشاهی را به سخره می گیرد، پشت پا می زند به هر آنچه که در این چهل سال در مدح اعلی حضرت ساخته اند و یک تنه به جنگ تاریخ فرمایشی رفته و از مصدق دفاع می کند.
* از کیمیایی فیلم های امروزی نخواهید، ادبیات سینمایی او فلسفه مند است، او به دنبال رقابت نیست، به دنبال پول سازی نیست، او آمده حرف بزند، با فیلم قاتل اهلی نشان داد که اگر قیام به رقابت کند حریف هایش را به چالش می کشاند، کیمیایی شغل اش فیلم سازی نیست که اگر بود بعد از سال ها در هشتاد سالگی مجبور به کارکردن نبود، می توانست پول ساز باشد و نخواست، دغدغه اش سینما است، دیپلماسی اش دردمند است، او به قد تاریخ درد کشیده ایران حرف برای گفتن دارد، کیمیایی زبان بیان اش سینما است.
* او هنوز هم ایستاده و در هزارتوی پر جنب و جوش فرهنگ فریاد می زند معرفت، خانواده ، عشق و می بینیم یک سری از کنار اش رد می شوند و به او می خندند.
اما او سرد نمی شود، هنوز هم در اثرش معرفت حرف اول را می زند، هنوز هم چوب شرافت اش را می خورد، هنوز هم از انسانیت، رفاقت، دوستی و سفره سخن می گوید و به قول خودش ایستاده تنها، هنوز هم پای ناموس و وطن غیرت دارد و هنوز هم انگلیس و شوروی را با یک تیزی می زند، مخاطب نمی تواند از او سبک دیگری از فیلم سازی طلب کند، این مصادیق در کیمیایی نهادینه شده، او نویسنده اثرش هست، و همین نکته باید برای ما کافی و پر مفهوم باشد، او خودش را با قلم به رشته تحریر در می آورد.
کیمیایی در دایره قضاوت نمی گنجد، او از نقد نمی ترسد، برایش فقط یک چیز اهمیت دارد، که حرفش را به گوش مخاطب برساند، تا طعم ارزش را در دنیای امروز به همه بچشاند.
* بازی های فیلم عالی است، هیچ کس کم نگذاشته، گریم در حد اعلا و نقش ها بر جان بازیگران خوش نشسته است، و اگر بخواهیم ایرادی بگیریم کلفت کردن بی دلیل صدا توسط بعضی بازیگران مصداق دارد، سر رشته ای در حوزه بازیگری ندارم و هرچه هست نظر یک مخاطب عادی علاقه مند به سینما است، بنابر این از نظر دادن بیشتر در این حوزه اجتناب می کنم.
* به سر بحث اصلی خود باز گردیم، فیلمنامه خائن کشی بسیار پیچیده به نظر می رسد، قصه ای خوب از دل تاریخ و قلم کیمیایی و ذهن پر از خلاقیت اش ما را با داستانی پر کشش مواجه کرده، هرچند با یک بار دیدن فیلم، نوشتن درباره آن شاید کار درستی نباشد اما چه می شود کرد، مشخص نیست فرصت مجدد دیدن فیلم کی محیا می شود.
داستان خائن کشی به دوران دکتر مصدق باز می گردد وقتی قانون ملی شدن صنعت نفت تصویب شده و دست انگلیسی ها از نفت ایران کوتاه شده است، نفت ایران بلافاصله تحریم شد و امریکا و شوروی از خرید نفت سرباز زدند، حال اقتصاد وابسته به نفت ایران در شرف ورشکستگی است، دکتر مصدق راهی به ذهنش می رسد و آن احیای اقتصاد به کمک مردم است، یکی از راه های او چاپ اوراق قرضه ملی است که به مبلغ یکصد ریال میان مردم به فروش می رسد و ملت با خرید آن عملا به دولت یکصد ریال پول قرض دادند و بنا بر این است که سال بعد اصل پول را با شش درصد سود تحویل بگیرند، این کلیتی است که پیش از شروع فیلم هم تا حدودی توضیح داده می شود.
* بگذارید ابتدا خلاصه فیلمنامه را با هم مرور کنیم، هرچند من آن را آنگونه که دیدم بین می کنم و اگر بعدا نکته را جا انداختم به آن اضافه کنید. در حالی که دکتر مصدق مشغول جلب استقبال عمومی در خرید اوراق قرضه است، گروهی از زنان و مردان به سرکردگی سهراب تشکیل می شود تا با حمله به بانک پول های آنجا را خالی کرده و در اختیار دولت مصدق قرار دهد و با این روش کسری بودجه دولت تامین گردد.
مصدق موافق آن نیست، او مایل است پول های شناسنامه دار به کمک دولت اش بیاید، سهراب در حالی اذعان به کمک مصدق می کند که دارای ارتباطات وسیع با شرکت نفتی انگلیس است، آنها می خواهند مصدق را دزد پول مردم نشان داده و با دستگیری و قتل عام گروهی که با نیت خالصانه برای ملت حاضر به قیام و فداکاری شدند دولت مردمی او را به زیر بکشند.
* محوریت اصلی داستان حول شخصیت سهراب است که نقش او را مهران مدیری به نحو احسن ایفا می کند. قدرت فیلم در همان سی ثانیه اول شما را جذب می کند، بازی درخشان مدیری و امیر آقایی در کنار دیگر بازیگران و تسلط آنها بر شخصیت های طرح شده در فیلمنامه شما را مجذوب تماشا می کند.
* دیالوگ ها بعضا زیاد و گل درشت است، و بعضا دقیق و زیبا، کاشت و داشت و برداشت شخصیت ها به درستی رعایت نشده، از سرهنگی که در انتهای فیلم برای قتل عام آمده گرفته، یا همسر شاهرخ که ناگهان در وسط مخفیگاه پیدایش می شود، یا مامور امنیتی که به کمک مهدی آمده و در جهت فراری دادن او اقدام می کند، یا جاهای دیگر که هیچکدام نه قبلا درباره آنها صحبت شده بود و نه تصویری از آنها داشتیم، حضور به یکباره آنها و خروج سریع آنها از فیلم بیانگر این نکته می باشد. ممکن است فیلم شما را یاد گوزن ها بیندازد، ممکن است بگویید قهرمان های این فیلم مانند فیلم های وسترن در انتهای داستان سوار بر اسب وارد شدند و تا آخرین نفس جنگیدند، پس من به شما می گویم که درست فکر می کنید.
* عطف اول از جایی آغاز می شود که مهدی بازداشت می شود، با بازداشت او عقل کل تشکیلات ناپدید شده و همه چیز به دست سهراب می افتد، مسیر منحرف شده ای که شاهرخ و مهدی تا انتهای فیلم سعی می کنند با رشادت های خود به جاده اصلی بازگردانند.
* اوج فیلم زمانی شکل می گیرد که نماینده ارتش به سمت مخفیگاه رفته و به شاهرخ اطلاع می دهد که پول هایی که برای کمک به دولت دکتر مصدق سرقت کرده بودند در یک قمار/شیره کش خانه قرار دارد و به او می گوید آدمی که برایش کار می کردند یعنی سهراب، دوست نبوده است، و شاهرخ آنجا متوجه می شود که سهرابی که برای او همیشه مانند برادر بزرگتر بوده خائن است.
* عطف دوم فیلم را زمانی می دانم که شاهرخ و مهدی با حمله به شیره کش خانه پول هایی که توسط سهراب به آنجا منتقل شده بود را پیدا کرده و تحویل ارتش می دهند تا اتهامات از دکتر مصدق برداشته شود.
* در ابتدای فیلم به این نکته اشاره می شود که فرد دیگری نیز قصد داشت در حوزه ملی شدن صنعت نفت قدم بردارد اما ظرف سه روز کنارش زدند و این نکته اساسی قصه است، همانطور که نفر پیشین را سه روزه کنار زدند حالا به سراغ مصدق آمدند، همان شرکت نفتی انگلیسی اینبار سهراب را مامور کرده تا به حساب مصدق برسد، هرچند با قامت گرگی در لباس میش.
چقدر این جمله دکتر پولاک اتریشی که در مورد امیرکبیر گفت برای دکتر مصدق صادق است:
«پولی که میخواستند به رشوه بدهند و او نمیگرفت، خرج کشتنش شد»
* قهرمان در این فیلمنامه دو شخصیت را هدف قرار می دهد، مهدی با بازی بی نظیر امیر آقایی است که روح اش بزرگ تر از کالبد دنیایش گشته و شخصیتی برجسته در بین مردم دارد تا جایی که او را وقتی به عنوان زندانی به دادگستری می برند روی دوش مردم معترض از دستبند و پابند رها می شود، او اهل سفره، انسانیت و معرفت است، از دنیای مصلحت و مصلحت اندیشی به دور است، اهل بده بستان و عشق های مبتذل نیست، نگاه اش به زندگی متفاوت است. و قهرمان دوم ما شاهرخ(پولاد کیمیایی) با بازی چشمگیر اش در مقام شخصیتی سخنگو قرار می گیرد او مظهر شجاعت، عشق و غرور است، می خواهد شرایط را تغییر دهد، تاب ناعدالتی ندارد، تحمل خیانت نمی کند، و در پای رفاقت و دوستی و وطن از جان گذر می کند، و مهم تر از همه اهل خانواده است.
* ضد قهرمان ما سهراب است، او از مهدی و شاهرخ و گروهشان سو استفاده کرده تا نقشه شوم انگلیسی را عملی کند، او همان اول خط خود را سوا می کند و با صراحت می گوید که چریک نیست، در مرام او آرمان گرایی جایی ندارد، تا آخرین لحظه زبان باز نکرده و سخنی از حیله گری اش جاری نمی کند، تا جایی که کیف اسناد اش هم با خودش در آتش می سوزد.
در ابتدا میهن دوستی برای او معنا ندارد و در آخر هم نه برای میهن، که ابتدا برای عشق ناکام اش بازگشته و سپس در راه هدفی مشترک جانش را می دهد.
* سهراب در ابتدای فیلم ضد ارزش است، او سعی دارد با طراحی نقشه ای پیچیده مصدق را سرنگون کند اما حرارت عشق قدیمی او را از خیانت به گروه اش منصرف کرده و زمانی که نیروهای امنیتی ارتش مقابل دفتر شرکت نفتی انگلیس سراغش می روند و او را کتک می زنند، تصمیم میگیرد دوستان اش را نفروخته و به مخفیگاه بازگردد، و در اینجا از یک ضد ارزش به ارزش تبدیل می شود و بازگشت اش از انحراف اثبات می شود.
* تعلیق های فیلم زیباست.
آنجایی که در ابتدای فیلم و ورود شکوهمندانه مدیری حس یک مدیر امنیتی یا یک کاراگاه با تجربه به مخاطب القا می شود اما بعدا به سرعت مشخص می گردد که او با سارقین همدست است.
آنجای که خبرنگاری خود را از روزنامه دکتر فاطمی جا زده و مصدق را به چالش می کشد و بعد ها مشخص می شود آن فرد با هماهنگی شخص مصدق او را نقد می کرده است تا جامعه، فضا را تک قطبی قلمداد نکنند.
آنجایی که مهدی ناپدید می شود و همه نگاه ها به او و کیف پول های کم شده برمی گردد.
آنجایی که اطلاعات ارتش تمام مدت در حال رصد میزان وفاداری آنها قدم بر می دارد اما مخاطب حس می کند که زیر نظر گرفته شدند.
آنجایی که سهراب پا در دفتر شرکت نفتی انگلیسی ها می گذارد همانجایی که روزی یکی از دزد های کیف پول به آنجا رفته بوده و مخاطب متوجه عامل بودن او تا حدودی می شود اما کاراکتر ها از قصه بی خبرند.
و یا آنجایی که مخاطب حس می کند سهراب وفادار ترین فرد به مصدق است اما بعد ها مشخص می شود که اینگونه نبوده است و تعلیق های دیگر از این دست.
* خرده پیرنگ های آن نیز اطلاعات هر شخصیت را کامل تر می کند، داستان فداکاری مرد کافه چی و همسرش،داستان همسر شاهرخ، داستان خانوادگی هر سه سارق زن، داستان عاشقی سهراب، رفاقت مصدق و خدمتکارش، ماجرای خانواده کافه چی با بازی نسیم ادبی در کنار مخفیگاه و غیره
* عنصر ارتباطی فیلم پول است، کیف های پولی که به سرقت رفته، شهربانی و ارتش که در پی یافتن پول ها و بازگشت آنها به بانک هستند، سرهنگ گارد جاویدانی که با کشتن سارقین پول ها می خواهد دولت را به زیر بکشد، شاهرخ و مهدی ای که در پی یافتن پول های از دست رفته هستند، سهرابی که تمام پول ها را در شیره کش خانه مخفی کرده است.
* هرچند اینهایی که اینجا بیان می کنیم قواعد فیلمنامه نویسی کنونی است، اما آنهایی که مانند کیمیایی از خالقان دنیای سینمای ما بودند سبک نویسندگی و فیلمنامه نویسی خودشان را دارند و اگر شخصیتی را بدون رعایت این قواعد به یکباره وارد قصه می کنند این قدرت را به شخصیت می دهند تا جور هر سه مرحله را به یکباره بکشد و از آن سر بلند بیرون بیاید.
* روایت سهراب و گروه اش داستان سیستم ایست که همگان را برای هزینه دادن ترغیب می کند اما راس اش فاسد است، از ویژگی های فطری مثبت آنها برای امری نامقدس استفاده می کند، آنها را فریب می دهد، و وجدان های پاکشان را در خدمت نیت های شوم خود می گیرد.
* یکی از دیالوگ های خوب فیلم بدین شکل است
_ مهدی: چند نفر رو کشتی؟
+ شاهرخ: من هیچ وقت خائن ها رو نمیشمُرم.
و تمام
Loghman Madayen | لقمان مداین