جستجو در سایت

1400/07/24 00:00

سایه یک مرد

سایه یک مرد

 خون شد فیلمِ مسعود کیمیایی یک اثر نا تمام و الکن از نظر سینمایی است. فیلم فارسی ای که می خواهد به مردانگی و انسانیت نزدیک شود اما مولف توانایی به نمایش کشیدن آن را با فرمی که در سینمای امروز تعریف می شود، ندارد. البته می توان حدس زد که فیلم نامه دستخوش تغییرات زیادی به واسطه ممیزی ها شده باشد اما این اطمینان را هم می توان داشت که این ممیزی ها ابدا روی نتیجه ای که حاصل شده تاثیر گذار نبوده اند. کیمیایی کارگردانی است که بازی گرفتن از بازیگر را خوب بلد است. در «خون شد» ما بهترین بازی نسرین مقانلو را شاهدیم. 

قصه های سینه به سینه

مسعود کیمیایی را نه فقط به خاطر زنده نگاه داشتن سینما در ایران بلکه باید به خاطر دیالوگ نویسی و همچنین روابط ایرانی در قصه هایش دوست داشت. متاسفانه عنصری که به طور مشترک نه تنها در این فیلم بلکه در اکثر فیلم هایی که بعد از انقلاب ساخته، جای خالی اش به شدت احساس می شود وجود سینما در قاب و میزان سن است. قصه فیلم راجع به فضلی است. کیمیایی فضلی را که نوع دیگری از قیصر است این گونه تعریف می کند: سایه یک مرد روی مغازه هایی که کرکره های فلزی دارند، مرد پس از کوباندن درب و روشن کردن سیگار در حالی که نا امیدانه تصمیم می گیرد که بازگردد با یک زن غریبه در خانه پدری اش روبه رو می شود، چند لحظه بعد از گفت و گویی کوتاه با او مادر از راه می رسد، در ابتدا مادر او را نمی شناسد، پس از آشنایی دادن، او شگفت زده شده و مانند خسته دلان از مرد پذیرایی می کند. اگر در موسیقی دو میزان کافی است تا کیفیت یک اثر مشخص شود در سینما نیز دو سکانس می تواند اهمیت کارگردان به قاب ها و زاویه دید را مشخص کند. متاسفانه در سکانس دوم وقتی که فضلی با پدر و مادرش صحبت می کند و احوال برادر ها و خواهرهایش را می گیرد، منِ بیننده چیزی به عنوان خط فرضی در فیلم برداری، پاس کاری های POV در یک گفت و گوی چند نفره و از همه مهمتر میزان سنِ اتاق نمی بینم. دوربین زرین دست آن قدر به چهره سعید  آقاخانی نزدیک شده که اجازه نفس کشیدن به بیننده را نمی دهد. همین کار را با مقانلو کرده است. از سوی دیگر قصه کلیشه بودن خود را پشت ضرب المثل ها پنهان می کند. آنجا که برای جا انداختن دست پدر، دست او را به چرخ کالسکه می بندند و به اسب ضربه می زنند تا حرکت کند، بیننده به خنده خواهد افتاد. البته نه آنکه این حدیث یک ضرب المثل باشد اما در این جا می تواند کاربرد مثالی از یک حکایت را پیدا کند.

دیالوگ های کوچه شمرونی دوست داشتنی

در «خون شد» با همه بی اهمیتی به قاب ها و ساختار سینمایی دیالوگ های خوبی را می شنویم. دیالوگ های نسرین مقانلو در سکانسی که از فضلی و مرتضی می خواهد تا خواهرشان را پیدا کنند خوب و تاثیر گذار است، البته نباید از بازی بی نقص مقانلو در این سکانس غافل شد. داستان چهره زنانه دارد. این جمله به این معنا است که داستان درمورد مردی است که در سایه حرکت می کند تا زنی تنها در کوچه هراسی برای عبور از کنار مردان حریص نداشته باشد. با همه آنکه کیمیایی در آثارش جنسیت زن را قبل از آنکه یک ابژه معرفی کند سوژه ای برای کنش معرفی می کند اما مشخصا درباره این فیلم می توان چنین نوشت که: زن تبدیل به یک قهرمان شده است. خانم جانی نمونه زنی است که بیشتر از هر مردی می تواند از خود جوانمردی نشان دهد. این دیالوگ های کوچه شمرونی به خودی خود کمکی به ساخت شخصیت خانم جانی نکرده اند بلکه این بازی مقانلو و همچنین قصه ای که به طور ناخواسته، چرا که قرار است هدف فضلی باشد، بر محور او می چرخد باعث شده تا فیلم در جامعه امروز قابل تحمل شود. بزرگترین نقدی که به فیلم دارم، رابطه ای است که «خون شد» با دنیای امروزی خود برقرار می کند. این اثر حتی توان برقراری ارتباط با فیلمی چون «قیصر» را ندارد چه برسد به جامعه، فرهنگ و احتمالا هنر امروزی. فیلم برای فرار از مشخصات دنیای امروز نشان می دهد که جوانمرد قصه همچنان شلوار پاچه گشاد پا می کند و شِورولت سوار می شود. تنها با وارد کردن عادات نوشتالژیک در داستانی که امروز روایت می شود نمی توان یک سبک کارگردانی ایجاد کرد؛ بلکه این تنها راه فراری است که کیمیایی برای خلق یک فیلم فارسی به ذهنش می رسد. حضور سیامک عنصاری و روش بازتوانی او همراه با رقص و آواز و... وسیله ای است برای ایجاد جذابیت کاذب.

 نویسنده: علی رفیعی وردنجانی