همیشه مزدور، همیشه ملیجک
«استخراج 2» به کارگردانی سم هارگریو اثری جاهطلبانه برای پایان نافرجام یک مزدور در عملیاتی کاملا سیاه است. کریس همسورث، تایلر، بازی ریزنقشی دارد که فریبدهنده برای بیننده و البته چالشبرانگیز در نقش یک شخصیت اول فیلم اکشن است. تمرکزی بر بازی این بازیگر نمیتوان داشت، چرا که بیشتر قافیه پردازی بازی وی را گلشیفته فرهانی، نیک، انجام میدهد. قبل از آنکه فیلم را از نظر ادبی و مشخصا داستانسرایی مورد بررسی قرار دهیم باید به این نکته اشاره کنم: همانطور که تورگنیف در کتاب «رودین» به آن اشاره کرده، انسان بیوطن هیچ معنایی در نهایت نمیتواند تولید کند. هنرِ فرهانی تا مادامی که در ایران بود قابل ستودن است؛ مانند بسیاری از بازیگران زن و مردی که ترک وطن کرده و برای اغیار خودشیرینی میکنند. هنرمندی فرهانی را نمیتوان منکر شد چرا که ذاتا بازیگر است اما این ذات هنگامی تولید معنا میکند که پشتوانهای به نام مرز و بوم داشته باشد. هنرمند بدون مرز، بدون وطن هیچی نیست و هنرمندی که مدام شعارش این باشد که در خارج از وطن برای وطنش آرتیستی میکند؛ به هر دلیلی که به نظرِ من توجیه ناپذیر است، ملیجکی بیش نخواهد بود.
*داستان
نقطه قوت سینمایی «استخراج» ایجاد داستانی مستقل در فصل دوم خود است. اگرچه شاید بیننده با خود بگوید تایلر که مُرده بود پس چگونه در بیمارستان هنگامی که پرستار اماراتی ناخنهای او را میگرفت چشمانش را باز کرد. اینکه نیک به تایلر ایمان دارد کافی نیست. اینکه این ایمان چه اندازه تبدیل به احساس شده یا خواهد شد برای تماشاگر تعلیقبرانگیز است. استفاده از اُبژههای بسامدی در توجیه رفتار داستانی شکل اندازهگیری برای اتمام و آغاز گرهها در فیلمنامه نویسی را دچار تحول میکند. فیلمنامه سیکل داستانیاش را با یادآوری عناصری پیش میبرد که اهمیت احساسی بالایی برای پروتاگونیست دارد. میزان اهمیت این احساسات و چگونگی یادآوریهای آن است که اکشن فیلم را میسازد. اخیرا یادداشتی بر فیلم «فست ایکس» نوشتهام و به این مهم اشاره داشتم که اکشن باید در خدمت قصه باشد و نه آنکه قصه برای اکشن پرداخت شود. خوشبختانه این ویژگی در «استخراج 2» دیده نمیشود. قصه همچنان روی پای خود ایستاده و اگرهم نگاهی به عقبهاش دارد، پُلهایش را خراب نکرده. مسلما هرچه فصول این اثر بیشتر ادامه یابد، از عقبه خود دورتر و تجاریتر خواهد شد. اتفاقی که برای «نابودگر» جیمز کامرون افتاد؛ اما مشخصا سینمای شسته رُفتهای «استخراج» به بیننده خود تحویل میدهد. سینمایی که نه مثل هندیها آنقدر عجیب و غریب دروغ میگوید و اکشنپردازی میکند که حتی خود عوامل هم خندشان بگیرد و نه به اندازهای در استفاده از تکنولوژی اسراف کرده که باور آن برای بیننده سخت شود. اگرچه این زاویه را با نولان دارم که پرهیز از جادوی سینمایی که با استفاده از تکنولوژی ایجاد شود میتواند عمق قصه را کم کند اما در مقابل این حق را به او میدهم که همچنان نتواند به تکنولوژی در برابر ذهن خود اعتماد کند.
*موشکافی
براداران روسو چه میزان بر شکل گیری قصه این اکشن تاثیرگذار بودهاند؟ ما وقتی در سینما مینویسیم بر پایه یک رمان گرافیکی یعنی چه؟ آیا این رمان قرار است علاوهبر داستان چیزی اضافه به منِ مولف دهد؟ سینما قطعا نمیتواند برای اثری که تولید میکند شریکی قائل شود. سینما اجازه نخواهد داد ادبیات، تئاتر، نقاشی و... نفوذی بر خیال ویژه او داشته باشند. اگرچه همچنان معتقدم که سینما به تنهایی و بدون استفاده ابزاری از زیبایی هرکدام از هنرهای ششگانه هنر نیست اما شدیدا بر این باورم که سینما همواره بر این تلاش است که راهی برای تفکیک خود از دیگران بیابد. مشخصا در سینمایی «استخراج 2» با سینمایی طرفیم که قبل از هرچیز زیبایی شناسی یک نقاش در تصویر خود را دارد. از کلبه تایلر در اتریش تا زندان در گرجستان یک اتفاق آبرنگی است اما این اصلا به این معنا نیست که گرافیکی بودن رمان استفاده شده در فیلمنامه تاثیرگذار بر این ویژگی بوده است. چگونگی مواجهه بیننده با گره اول در داستان یک موشکافی روانی را میطلبد. قتل با ابزار کشاورزی شبیه به چنگال. در این گره ما با چند تالی فاسد اخلاقی و البته روانی روبهروایم. اول آنکه چرا کسی که محافظه کار است باید به نیروهای خود با دست اشاره کند که من در امانم و نیازی نیست شما برای محافظت از من مرا دنبال کنید. دوم اینکه آیا او آنقدر دارای بهره هوشی کمی است که نمیفهمد پشت این خونسردی در رفتار قاتل و کندن زمین توسط دیگری توطئهای نهفته؟ فیلمنامه «استخراج 2» جاهطلبیهای «سریع و خشن» گونهای در خود دارد که امیدوارم این جاهطلبیها تبدیل به ضایع شدن قصه در فصول بعدی نشود.
علی رفیعی وردنجانی